شرح نامه امیرالمومنین(ع) به امام مجتبی(ع) جلسه هفتم

یاد مرگ و مرگ اندیشی - ۲۲ آذرماه ۹۷

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابی القاسم المصطفی محمد من وصیۀ مولانا امیرالمؤمنین علیه السلام: وَ ذَلِّلْهُ بِذِکْرِ الْمَوْتِ.   در بررسی سفارشات و توصیه های امیرالمؤمنین به امام مجتبی(ع) به این جمله می رسیم که حضرت می فرمایند: "وَ ذَلِّلْهُ بِذِکْرِ الْمَوْتِ". این جمله مشتمل بر سه کلمه است. "ذَلِّلْهُ" صیغه امر از کلمه ذلت است. یعنی نفس خودت را ذلیل، یا به تعبیر دیگر رام کن و جلوی طغیان و سرکشی او را بگیر. چگونه انسان می تواند نفس خود را رام کند و بر او چیره شود و جلوی طغیان او را بگیرد؟ "بِذِکْرِ الْمَوْتِ" با یاد مرگ. در معارف اسلامی دو نوع ذکر و یادآوری مورد سفارش قرار گرفته است. یکی "ذکر الله" و یکی "ذکر الموت". انسان دو چیز را نباید فراموش کند و دائماً باید آنها را به یاد داشته باشد، یکی یاد خدا، دیگری یاد مرگ. درباره یاد خدا فراوان شنیده ایم که " أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ"[1] یا "اِذا ذُکِرَ اللهُ وَجِلَت قُلوبُهُم"[2] و امثال این ها که فعلا درباره آن صحبت نمی کنیم. این جا سخن از نوع دیگری از ذکر، که همان یاد مرگ است، می باشد. دو سؤال اصلی در این مورد مطرح می شود. سؤال اول این که یاد مرگ چیست؟ و سؤال دوم این که یاد مرگ چه اثری در زندگی انسان دارد؟ مرگ اندیشی در دو نگاه  امروزه در فلسفه های جدید اروپایی، نسبت به اصل یاد مرگ و به یاد مُردن بودن، موضوعی به نام مرگ اندیشی مطرح است. یعنی در اندیشه مرگ بودن. جالب این است که کسانی این موضوع را مطرح می کنند که گاه حتی اعتقادی به عالم بعد از مرگ هم ندارند. ولی معتقدند که انسان باید مرگ اندیش باشد. نیچه جمله معروفی دارد که می گوید: « مرگ پایان زندگی است ولی مرگ اندیشی آغاز زندگی است». در جمله اول، مرگ را پایان حیات می داند، مرگ آخر خط است و همه چیز با  مردن به پایان می رسد. ولی در جمله دوم می گوید کسی که در زندگی دنیا به مرگ اندیشی رسیده باشد، تازه زندگی را شروع کرده است. در این فضا حتی کسانی مسأله مرگ اندیشی را مطرح می کنند که اصلاً عالم آخرت و پس از مرگ برای آنها مطرح نیست. پس این مرگ اندیشی چه معنا و مفهومی دارد؟ استدلالی که ایشان دارند این است که توجه به عالم مرگ، یعنی توجه به پایان رسیدن زندگی دنیا؛ موجب می شود که انسان به این که فرصت او در زندگی دنیا محدود است، توجه پیدا کند. حال چه بعد از آن خبری باشد چه خبری نباشد. از این فرصت کسی می تواند استفاده کند، که بداند این فرصت محدود است. اگر از محدود بودن آن غافل شود، عمر و فرصت و وقت را از دست می دهد و یک مرتبه مرگ به سراغ او می آید در حالی که به آرمان های خودش (هر آرمانی که در زندگی داشته) نرسیده است. لذا توفیق در بهره برداری بهینه از هر زندگی، در مرگ اندیشی است. در این صورت انسان می تواند قدر لحظات را بداند و به بهترین وجه از عمر و زندگی خودش استفاده کند. این استدلالی است که اگزیستانسیالیست ها، نهیلیست ها و امثال این ها مطرح می کنند. مرگ اندیشی در معارف اسلامی متفاوت است. البته این معنایی که توسط روشنفکران مطرح شده است که انسان با توجه به فرارسیدن مرگ، محدودیت های زندگی را درک می کند و توجه به این محدودیت ها موجب استفاده بهتر از فرصت ها می شود، صحیح است. ولی این طرز فکر، از نظر اخلاقی خنثی است. زیرا درک این گونه فرصت ها، هم برای کسی که در مسیر خیر قدم برمی دارد مطلوب است، و هم برای کسی که در مسیر شرّ قدم برمی دارد مطلوب است. لذا دقت کردن روی وقت، فقط برای افرادی که اقدامات مثبت انجام می دهند، مطرح نیست. کسانی هم که اقدامات منفی انجام می دهند هم، روی زمان دقت دارند. مثلا اگر کسی بخواهد طرح سرقتی را عملیاتی کند، برای او وقت خیلی مهم است. مثل این که سرقت از بانک در چند ثانیه باید اتفاق بیافتد. اگر یک مقدار طولانی تر شود پلیس از راه می رسد و عملیات به موفقیت نمی رسد، برای این سارق نیز وقت مهم است. پس این که مواظب باش فرصت را از دست ندهی! یک پیام عمومی است، جهت گیری زندگی را مشخص نمی کند. اتفاقاً جباران تاریخ هم از این قاعده استفاده می کنند. آنها هم معتقد هستند وقت ما محدود است. و چون وقت و فرصت محدود است باید از این زمان محدود بیشترین استفاده را ببریم. هر جنایتی که می خواهیم انجام دهیم، بهتر است که زودتر و سریعتر انجام دهیم. ممکن است من در آینده فرصتی نداشته باشم برای فرزندانم، برای خانواده ام اقدامی انجام دهم، باید الان برای آنها کارهایی انجام دهم. پس مرگ اندیشی به طور کلی استفاده از فرصتها را تقویت کند، خنثی است. در واقع یک توصیه اخلاقی نیست. ولی آن چه را که دین ارائه می کند به لحاظ ماهیت، یک توصیه اخلاقی است و کاملاً با آن توصیه در مرگ اندیشی متفاوت است. تیتر و عنوان یکی است؛ به یاد مرگ بودن! اما مضمون و محتوا کاملاً متفاوت است. آن چه را که دین مطرح می کند این است مرگ، لحظه انتقال انسان از یک حیات به حیات دیگر، از یک نوع زندگی به زندگی دیگر است. زندگی امتداد دارد و با مردن به پایان نمی رسد و تداوم پیدا می کند، مبنای عمل یک شخص مسلمان این اعتقاد است. مرگ یعنی چه؟ این جا تنها استفاده از فرصت منظور نیست. بلکه مرگ اندیشی متضمن یک توصیه است. توصیه به خوب زندگی کردن و پاک زندگی کردن است. مثل این که امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند:" الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَلَ"[3]، مرگ این است. امروز فرصت برای عمل است، با مرگ فرصت عمل از دست انسان می رود و دوره حساب شروع می شود. این ارتباطی که قبل و بعد با هم دارند، شبیه کسی که در دره ای بین کوه قرار گرفته است، صدایی را ایجاد می کند، و بعد بازتاب آن صدا به خود او برمی گردد و عکس العمل ها را دریافت می کند. انسان در عالم آخرت می بینید چیزی که در این جا کِشته بوده چه محصولی در اختیار او قرار می دهد. مرگ، ورود به یک عالم بزرگتر است که محدودیت های دنیایی را ندارد. لذا درست است که مرگ اندیشی در معارف ما نیز وجود دارد؛ ولی آن چه که در این جا دیده می شود با یک قید و پسوند است."مرگ و پس از مرگ" همین قید است که جهت گیری خاصی به زندگی می دهد. کلام امیرالمؤمنین(ع) در همین نامه به حضرت مجتبی(ع) در ادامه این است: "یَا بُنَیَّ أَکْثِرْ مِنْ ذِکْرِ الْمَوْتِ وَ ذِکْرِ مَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ وَ تُفْضِی بَعْدَ الْمَوْتِ إِلَیْهِ حَتَّى یَأْتِیَکَ" تعبیر امیرالمؤمنین(ع) این است که فرزندم زیاد به یاد مرگ و آن چه که بعد از مرگ اتفاق می افتد، باش! در واقع مرگ و آن چه که بعد از مرگ است با همدیگر مقرون شده است. در حالی که مرگ اندیشی در تفکر نواندیشان فاقد این تقارن است. در همین نهج البلاغه امیرالمؤمنین(ع) به حارث بن همدانی می فرماید: وَ أَکْثِرْ ذِکْرَ الْمَوْتِ و ما بَعْدَ الْمَوْتِ[4] به یاد مرگ و به یاد پس از مرگ باش. خود مرگ که انتقال است، جنبه سلبی و حدی دارد، یعنی نقطه پایان. ولی همین نقطه پایان با نگاه دیگر نقطه شروع است. مرگ یک مرزی است که از یک طرف پایان است و از طرف دیگر شروع است. لذا حضرت می فرمایند "وَ أَکْثِرْ ذِکْرَ الْمَوْتِ" که جنبه پایان آن، "و ما بَعْدَ الْمَوْتِ" که جنبه شروع و آغاز آن است. این شروع، در مرگ اندیشی که آنها دارند، نیست. در حالی که اصل مسأله مرگ، شروع بعد از آن است و آثار آن نیز بعد از مرگ دیده می شود.   مرگ اندیشی و آخرت اندیشی خیلی عجیب است! وقتی انسان اندیشه ها و افکار مختلف و فلسفه های مختلف را تطبیق می کند، انگار امیرالمؤمنین(ع) همین امروز در نقد این فلسفه های جدید و نو صحبت می کنند. ایشان در نامه به مردم مصر توصیه می کنند: فَأَکْثِرُوا ذِکْرَ الْمَوْتِ عِنْدَ مَا تُنَازِعُکُمْ إِلَیْهِ أَنْفُسُکُمْ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ أَکْثِرُوا ذِکْرَ هَادِمِ‏ اللَّذَّاتِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ لِمَنْ لَمْ یَغْفِرِ اللَّهُ لَهُ وَ یَرْحَمْهُ أَشَدُّ مِنَ الْمَوْت‏[5]  زیاد یاد مرگ باشید، شنیدم که پیامبر اکرم(ص) می فرمود به یاد چیزی باشید که همه لذت ها را ویران می کند، شخم می زند، به همه لذت ها پایان می دهد. بدانید که بعد از مرگ برای کسی که مشمول رحمت الهی قرار نگرفته باشد سخت تر از خود مرگ است، فکر نکنید با مرگ تمام می شود. بعد از آن را هم حساب کنید. در این توصیه ها هرچند "ذکر موت" مطرح شده، ولی نگرانی از "مابعد موت" است. انسان گاه از کسانی که توقع ندارد، حرف های عجیبی می شنود. یکی از این روشنفکرها این طور نوشته: «اندیشیدن در باب مرگ و مرگ اندیشی یعنی این که اگر چنین سرنوشت محتومی در انتظار من است، من زندگی کنونی ام را تا آن لحظه چگونه تنظیم کنم؟ و چگونه استفاده بهینه از آن کنم؟ نه این که به سکرات موت و عذاب شب اول قبر و اموری از این دست بیاندیشم.» در این دیدگاه، مرگ اندیشی یعنی انسان از این فرصت استفاده کند اما نگران بعد از مرگ بودن ربطی به مرگ اندیشی ندارد. این نظر دقیقاً معکوس توصیه های اخلاقی قرآن و نهج البلاغه است. در سفارشاتی که از اولیاء الهی رسیده. می گویند انسان باید دغدغه بعد از مرگ داشته باشد، چون آن جا دوره حساب است و این جا دوره عمل است. دوره عمل که پایان برسد، تمنی و آرزو کردن برای عمل و بازگشت امکان پذیر نیست. انسان است و حساب و صورت غیبی اعمالش که در اختیار او قرار می گیرد. نگرانی های شب اول قبر هم هست. نگرانی های بعد از آن هم وجود دارد، چرا باید این ها را از یکدیگر تفکیک کنیم؟ آن هم برای یک مسلمان؟! اینگونه نظرات از کسی که به لحاظ مبنای اعتقادی در فضای دیگری است، طور دیگر فکر می کند، طور دیگر حرف می زند تعجبی ندارد، ولی برای یک شخص مسلمان جای تعجب و شگفتی است. در دعای چهلم از صحیفه سجادیه می خوانیم: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اکْفِنَا طُولَ الْأَمَلِ، وَ قَصِّرْهُ عَنَّا بِصِدْقِ الْعَمَلِ حَتَّى لَا نُؤَمِّلَ اسْتِتْمَامَ سَاعَةٍ بَعْدَ سَاعَةٍ، وَ لَا اسْتِیفَاءَ یَوْمٍ بَعْدَ یَوْمٍ، وَ لَا اتِّصَالَ نَفَسٍ بِنَفَسٍ، وَ لَا لُحُوقَ قَدَمٍ بِقَدَمٍ وَ سَلِّمْنَا مِنْ غُرُورِهِ، وَ آمِنَّا مِنْ شُرُورِهِ، وَ انْصِبِ الْمَوْتَ بَیْنَ أَیْدِینَا نَصْباً، وَ لَا تَجْعَلْ ذِکْرَنَا لَهُ غِبّاً هر وقت که سخن از مرگ به میان می آمد، حضرت این دعا را می خواندند. خدایا ما را از طول امل، یعنی آرزوهای بلند و دراز حفظ بفرما. آیا آرزوی بلند داشتن چیز بدی است؟ منظور از آرزوهای بلند چیست؟ اگر مقصود از آرزوهای بلند این است که انسان بنا را بر این می گذارد که تا ابد زنده است و توجه به مرگ ندارد و در زندگی دنیا محدودیتی ندارد، البته این خطرناک و غفلت زا است. باید جلوی این نوع طرز تفکر را گرفت. راهش هم این است که از خدا بخواهیم این غفلت را از ما بگیرد و اینطور فکر کنیم که حتی امید به یک ساعت دیگر زنده بودن هم نداشته باشیم. از کجا معلوم که پس از امروز، فردا هم عمر انسان ادامه پیدا خواهد کرد؟ معلوم نیست! حتی به اندازه یک نفس دیگر هم نمی دانیم چه اتفاقی می افتد. در همه افرادی که مرگ را تجربه می کنند همین طور است. یک نفس می آید، نفس بعدی نمی آید. این طور نیست که نفس ها در پی هم بیاید. همان طور که سال ها متصل نمی شود، ماه ها متصل نمی شود، روزها متصل نمی شود، ساعت ها متصل نمی شود، نفس هم به نفس متصل نمی شود. قدم هم به قدم متصل نمی شود. باید مانند حضرت اینطور دعا کرد که خدایا مرگ را مقابل دیدگان ما قرار بده. دم دست مان ببینیم، حاضر و نزدیک ببینیم. البته انسان ممکن است مرگ را نزدیک بیند؛ ولی برای دیگران، نه برای خودش! یاد مرگ نباید برای انسان مرحله ای و دوره ای باشد. هرکسی در مقاطعی به فکر مرگ می افتد. دوستی از دست می دهد، همسری، فرزندی، پدری، مادری به هرحال به فکر می رود. به قبرستان می رود، گاه و بی گاه یک تلنگری به انسان می خورد؛ ولی این فایده ای ندارد، حضرت فرمودند یاد مرگ نباید مقطعی باشد، بلکه باید استمرار پیدا کند. یاد مرگ در متن زندگی یکی از کارهایی که دین می کند این است که این یاد مرگ را مستمر کند. این که دین به ما سفارش کرده است وقتی شب می خوابید وصیت نامه زیر سرتان باشد، یعنی آمادگی، این همان ذکر مرگ است که انسان توجه و التفات پیدا کند که شاید من از این خواب بلند نشوم. قرآن هم خواب و مرگ را کنار همدیگر ذکر می کند و می گوید در خواب و مرگ توفی اتفاق می افتد. و در هر دو حالت آدمی تسلط خود را بر بدن از دست می دهد "اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا"[6] یا اینکه توصیه کرده اند وقتی انسان از خواب بیدار شد این جمله را بگوید: "اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی أَحْیَانِی بَعْدَ مَا أَمَاتَنِی"[7] خدا را شکر که پس از مرگ، یک روز دیگر مرا زنده کرد. این یاد، لحظه به لحظه و در اشکال مختلف وجود دارد. مثلاً دعاهایی که برای وضو گرفتن سفارش شده است، (که می توان در کنار جایی که وضو گرفته می شود، گذاشته شود و نسبت به خواندن آن ممارست شود.) آب که به صورت ریخته می شود، یک نوع یادآوری مرگ است "اللّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهیَ یَوْمَ تَسْوَدُّ فِیهِ الْوُجوُهُ" خدایا آن روزی که همه چهره ها سیاه می شود، مرا سیاه رو قرار نده، به دست راست که ریخته شود، یک نوع یادآوری "خدایا نامه عمل مرا به دست راستم بده"، به دست چپ یک نوع یادآوری "نامه عمل مرا به دست چپم قرار نده"[8]، در همه این دعاها، مرگ یادآوری شده است. همه این یاد مرگی که مطرح است و امیرالمؤمنین(ع) نیز به اشکال مختلف می فرماید، به این دلیل است که انتقالی صورت بگیرد و غفلت از بین برود. البته دنیای جدید نسبت به دنیای گذشته، بیشتر غفلت زا است. زندگی در گذشته مثل زندگی امروزی غفلت زا نبود. مثلا دائماً رسانه ها فشار می آورد، یعنی ذهنیت، فکر و روح انسان را اشغال می کند، فراغت را از فکر و ذهن انسان می گیرد. بسیاری از افراد تا لحظه آخر که می توانند چشمان خود را باز نگه دارند، مقابل تلویزیون هستند، بعد یک مرتبه متوجه می شوند که به خواب رفته اند و بیدارشان می کنند تا در رختخواب بخوابند. این زندگی توأم با فشار است. با اینگونه زندگی تا نیمه شب، قهراً برای صبح هم نشاطی وجود ندارد، و روز هم که با فشارها و درگیریهای فراوانی سپری می شود. این ادب دینی که در ادعیه ها و توصیه ها آمده، برای این است که این غفلت را از بین ببرد و به انسان توجه بدهد. دعایی از امام جواد علیه السلام در اصول کافی نقل شده که بعد از نماز صبح باید خوانده شود: وَ أَسْأَلُکَ الرِّضَا بِالْقَضَاءِ وَ بَرَکَةَ الْمَوْتِ بَعْدَ الْعَیْشِ‏ وَ بَرْدَ الْعَیْشِ بَعْدَ الْمَوْتِ وَ لَذَّةَ الْمَنْظَرِ إِلَى وَجْهِک‏[9]  خدایا رضای به قضایت را به من عنایت کن، بعد از زندگی، مرگم توأم با برکت باشد. و لذت زندگی بعد از مرگ را بچشم. لذت زندگی بعد از مرگ! کسی که فقط دغدغه زندگی دنیا دارد، لذت زندگی پس از مرگ برایش مطرح نیست. چون آن مرگ به تعبیر نیچه پایان زندگی است. این جا حضرت می فرماید لذت زندگی حقیقی بعد از مرگ، و لذت نگاه کردن به وجه الله و اولیاء خودت را نصیب من کن. در همین اصول کافی دعایی از امام صادق علیه السلام مربوط به آخر شب نقل شده است: کَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا قَامَ آخِرَ اللَّیْلِ یَرْفَعُ صَوْتَهُ حَتَّى یُسْمِعَ أَهْلَ الدَّارِ وَ یَقُولُ اللَّهُمَّ أَعِنِّی عَلَى هَوْلِ‏ الْمُطَّلَعِ‏ وَ وَسِّعْ عَلَیَّ ضِیقَ الْمَضْجَعِ وَ ارْزُقْنِی خَیْرَ مَا قَبْلَ الْمَوْتِ وَ ارْزُقْنِی خَیْرَ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ.[10]  امام صادق آخر شب بلند می شدند با صدای بلند، در حدی که اهل خانه می شنیدند، می فرمودند خدایا آمادگی برای رسیدن به مرگ و نگرانی از آن در من به وجود بیاور و مرا از تنگی عالم قبر و برزخ نجات بده که پس از مرگ زندگی من فراخ باشد و خیر را رزق و روزی من کن هم پیش از مرگ و هم بعد از مرگ. این جا امام علیه السلام هر دو را (هم قبل از مرگ و هم بعد از مرگ) مطرح می کنند. شیوه مرگ اندیشی نکته قابل توجه درباره ذکر موت این است که آیا این یاد مرگ فرمولی دارد؟ انسان با چه روش و با چه شیوه ای باید یاد مرگ باشد؟ روش مرگ اندیشی چیست؟ درباره چه چیزی باید فکر کنیم؟ مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی رضوان الله تعالی علیه که از مربیان بزرگ اخلاق و علوم معنوی بودند، در پایان کتاب "رساله لقاء الله" فصلی را قرار داده برای این که چگونه باید درباره مرگ فکر کرد؟ روش آن چیست؟ ایشان فرموده:  «باید در شبانه روز مرید راه آخرت وقت معینی را برای فکر کردن اختصاص دهد. و در ابتداء کار باید فکرش در مرگ باشد. و باید از درون دل، در مرگ بیاندیشد نه آن که فکر مرگ صورتی تنها باشد.   «و جعل فی یومه و لیلته وقتا معینا للفکر و یکون فکره فی اول الوقت فی الموت و لیکن عن حاق القلب لا عن ظاهر القلب بحیث یقل اثره، ـ فإن ذکر الموت دواء مؤثر لاحراق حب الدنیا و اصلاح أغلب الاخلاق الرذیلۀ مرحوم ملکی اشاره دارد که یکی از مشکلات ذکرهایی که ما می گوییم و موجب می شود اثر هم نکند، همین است که ذکر ظاهری است. اصلاً توجه قلبی وجود ندارد، فقط زبان می چرخد. این ذکر نیست. ذکر، یاد است و باید قلب همراهی کند و انسان توجه داشته باشد. ایشان می فرماید این ذکرهای صوری را کنار بگذارید. داروی مؤثر برای این که ریشه حب دنیا از دل انسان کنده شود، یاد مرگ است. عمده اخلاق ناشایست را با یاد مرگ می توان از بین برد. این یاد مرگ همان جنبه اخلاقی قضیه است که بعد از مرگ چه اتفاقاتی می افتد؟ سپس این روایت را نقل می کند (اهل سنت هم نقل کرده اند).ـ "و روی أنه سئل رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، هل یبلغ أحد درجات شهداء بدر؟ فقال (صلی الله علیه و آله و سلم): ألا من یذکر الموت فی کل یوم عشرین مره" از رسول اکرم(ص) سؤال کردند که آیا کسی به درجه شهدای بدر می رسد؟  (شهدای بدر شهدای ویژه ای هستند. جنگ بدر اولین جنگ بود و مسلمان های ناب و خالص در آن حضور داشتند). پیامبر اکرم(ص) فرمودند اگر کسی در هر شبانه روز بیست مرحله در یاد مرگ باشد، امیدی هست که به آن مقامات برسد. مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا ملکی در ادامه می فرمایند: «در این جا به طور اجمال به کیفیت تفکر در مرگ اشاره می کنم و آن این است که باید در چند چیز فکر کند: اول آن که در این فکر کند که ممکن است مرگ هرچه زودتر گریبانش را بگیرد و در این باره کافیست که در حالات اشخاصی که ناگهانی و با سکته از دنیا رفته اند فکر کند که آنان پیش از آن که سکته کنند احتمال می دادند که سال ها زنده هستند ـو بعضی ها بالاتر از احتمال، اطمینان داشتند.ـ ولی چون اجل فرا رسید مهلت تمام شد. چقدر افرادی بودند که نیرومند و بانشاط بودند و احتمال مرگ را نمی دادند و از برای خود عمر طولانی خیال می کردند و کارهای شان بر مبنای آن بود که گویی صد سال عمر خواهند کرد ولی در همان لحظه اجلش فرا رسید. و اگر چنین چیزی واقعاً امکان دارد چرا ما باید از مرگ زودرس خاطرجمع باشیم؟ دوم آن که فکرکند در سختی مرگ و جان کندن و وحشت مرگ! و در این باره کافیست که در فشار دردهایی که در اعضاء بدنش پیدا می شود فکر کند که برای شخص عاقل ملاحظه همین دردها کافیست که بفهمد مرگ تا چه اندازه دردناک است.»[11] و مرحله بعد فکر کردن در آن چه که بعد از مرگ اتفاق می افتد. مراحل مختلف را تأمل کردن و فکر کردن راه و رسم آن است. مرگ اندیشی و مهار نفس چموش بازگردیم به سخن امیرالمؤمنین(ع) که به امام مجتبی(ع) فرمودند به خودت برس. گاهی دکترها به بیمارهای خود این توصیه را می کنند، باید به خودت برسی. یعنی توجه به سلامت جسمی خودت داشته باشی. ولی در امور روحی و معنوی به خود رسیدن یعنی چه؟ آیا انسان می تواند برای خودش کاری انجام دهد؟ اگر ما نتوانیم برای خودمان کاری انجام دهیم احدی برای ما نمی تواند کاری انجام دهد. در مسائل پزشکی ممکن است کسی برای کسی کاری انجام دهد، در حالی که خودش بیهوش مثلا برای خودش کاری نمی کند، با زور و قهر، درمانش می کنند ولی این جا فقط کسی که به فکر خودش باشد می تواند کاری انجام دهد. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: یاد مرگ باش. یاد مرگ با ما چه می کند؟ امیرالمؤمنین(ع) می فرماید انسان دارای نفسی سرکش، طاغی و یاغی است که به هیچ چیز محدود نیست، یعنی کسی که دنبال ثروت است هیچ وقت نمی گوید بس است، کسی که دنبال قدرت است، هیچ وقت نمی گوید کافی است، همه انسانها دنبال بالاتر و بیشتر هستند. آن کسی هم که در مسیر جنایت می افتد، همین طور جلو می رود. فقط و فقط یک چیز می تواند جلوی این طغیان را بگیرد. آن چیزی که حتی بالاتر از توحید، برای توده مردم می تواند اثر داشته باشد یاد مرگ است. چون در مسأله خدا ممکن است کسی شک و شبهه ای داشته باشد. ولی در مرگ برای احدی، جایی برای تردید وجود ندارد. آن چیزی که می تواند گریبان همه افراد جبار و گردنکش عالم را بگیرد و پایین بیاورد، فقط مرگ است. از طرف دیگر، انسان ذاتاً موجودی حریص و سیری ناپذیر است و گمان می کند که هرچه بیشتر جمع کند، بیشتر احساس سیری می کند. مرگ اندیشی این احساس کاذب و این توهّم را از انسان می گیرد. کسی که خود را در برابر مرگ می بیند، به "اندک" هم راضی می شود و به فرموده حضرت "مَنْ أَکْثَرَ مِنْ ذِکْرِ الْمَوْتِ رَضِیَ مِنَ الدُّنْیَا بِالْیَسِیر"[12] امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: "ذَلِّلْهُ بِذِکْرِ الْمَوْتِ"، آن چیزی که می تواند این نفس سرکش را پایین بیاورد، فقط مرگ است. انسان باید یاد مرگ باشد یعنی یاد آن لحظه سقوط باشد. همه کسانی که بالا هستند، سقوطی دارند. نه این که خودشان حاضر به سقوط باشند. بلکه هرکسی و در هر موقعیتی هست را ساقط می کنند و پایین می آورند. آنگاه مشاهده می شود که فقیر و ثروتمند، ضعیف و گردنکش، روی سنگ غسالخانه تفاوتی نخواهند داشت. تنها چیزی که می تواند این طغیان و سرکشی را به خفت و خواری تبدیل کند فقط و فقط همین یاد مرگ است. به همین دلیل است که سلاطین و جباران، از شنیدن نام مرگ به هراس و وحشت می افتند و کسی جرأت نمی کند که در نزد آنها از مرگ سخن بگوید. نکته مهم دیگری که باید متذکر شد این است که چرا ما افرادی را می بینیم که خیلی یاد مرگ هستند، دائم در حال گفتن ذکر و ورد هستند، در حال وضو این ذکرها را می گویند، هنگام خوابیدن، هنگام بیدار شدن، همه جا در حال ذکر گفتن هستند، به قبرستان می روند، ولی انسان تغییری در آنها احساس نمی کند. این چه اتفاقی است که در این جا می افتد؟ مگر بنا نیست که ذکر مرگ، انسان را آدم کند؟ بعضی افراد ذکر مرگ دارند، ولی اثری از این ذکر مرگ دیده نمی شود؟ در پاسخ باید گفت انسان دو گونه عیب و ایراد پیدا می کند. یکی با ذکر مرگ اصلاح شدنی است. یکی با ذکر مرگ هم اصلاح نمی شود. یعنی داروی یاد مرگ، برای بیماری خاص است. توضیح اجمالی موضوع این است که، در اصلاح انسان یک مرحله مربوط به فهم و درک انسان است که چه چیزی درست است، چه چیزی درست نیست. در این مرحله فهم و درک و تشخیص، ذکر مرگ کمکی به انسان نمی کند. یعنی این طور نیست که چون فلانی ذکر مرگ دارد، راه را درست تشخیص می دهد. ذکر مرگ برای مرحله دوم، یعنی مرحله عمل است. اگر کسی توانست مسیر را درست تشخیص دهد، راه را درست تشخیص داد، ذکر مرگ می تواند در عمل، پشتوانه ای باشد که راه را خوب طی کند. ولی باید اول راه را درست تشخیص داد. هرچه کسی ذکر مرگ داشته باشد بر قدرت تشخیص او افزوده نمی شود. یاد مرگ در مرحله نظری کارساز نیست. اما در مرحله عمل کارساز است. باید تشخیص داد که خوب و بد چیست؟ پس از این که تشخیص داده شد خوب و بد چیست، ذکر مرگ کمک می کند که کسی به بیراهه نرود و مسیر صحیح را طی کند. لذا ذکر مرگ برای افرادی که در عقل و فکر ضعف دارند، در تشخیص ضعف دارند، کارساز نیست. اگر معرفت، معرفت درستی بود، با ذکر مرگ می توان در مقام عمل قدم ها را بهتر برداشت، انسان در عمل قدرت پیدا می کند. از همین رو امیرالمؤمنین(ع) فرمودند "ذَلِّلْهُ بِذِکْرِ الْمَوْتِ"، زیرا یاد مرگ جلوی طغیان شخص را می گیرد ولی اگر شخصی هم طاغیست و هم فکر می کند که این طغیان عبادت است و این طغیان صحیح است و وظیفه شرعی او این است که طاغی و یاغی باشد و جنایت کند، دیگر ذکر مرگ نمی تواند کاری برای انسان انجام دهد. اگر راه را درست تشخیص داده باشد، یاد مرگ در مقام عمل کمک می کند تا مسیر را بتواند بهتر برود. در مقابل "ذکر موت"، "نسیان موت" وجود دارد، و همان گونه که ذکر موت انسان را از بازیگری باز می دارد و زندگی را برای آدمی جدی می کند و از ضایع کردن عمر در راه باطل باز می دارد، به همان نسبت هم فراموشی مرگ، آدمی را طاغی و یاغی می کند. قابل توجه است که در کلام امیرالمؤمنین(ع) در برابر "ذکر الموت"، "نسیان الآخرۀ" قرار داده شده است. حضرت به عمرو عاص فرمود یاد مرگ مرا از بازی و سرگرمی باز می دارد ولی معاویه چون آخرت را فراموش کرده است نمی تواند از حق سخن بگوید و به آن پایبند باشد: أَمَا وَ اللَّهِ إِنِّی لَیَمْنَعُنِی مِنَ اللَّعِبِ ذِکْرُ الْمَوْتِ وَ إِنَّهُ لَیَمْنَعُهُ مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ نِسْیَانُ الْآخِرَةِ[13] پس امیرالمؤمنین به امام مجتبی علیهما السلام توصیه کردند که باید به خودت برسی. برای به خود رسیدن چند نکته فرمودند که در جلسات قبل مقداری صحبت شد. تا به این جا رسید که نفس، سرکشی دارد، طاغی است و تمرد می کند، بهانه جو است، حاضر به تمکین در مقابل عقل و شرع نیست، حد و حدود را رعایت نمی کند، علاج این سرکشی و طغیان و حد ناشناسی، یاد مرگ است و یاد مرگ او را رام می کند و جلوی طغیان او را می گیرد. [1] - سوره رعد، 28 [2] - سوره انفال، 2 و سوره حج، 35 [3] - نهج البلاغه، خطبه 42 [4] - همان، نامه 69 [5] - تحف العقول، ص 176 [6] - سوره زمر، آیه 42 [7] - کافی، ج 2، ص 539 دعای رسول اکرم(ص) هنگام برخاستن از خواب [8] - صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 42 اَللّهُمَّ لَقِّنى حُجَّتى یَوْمَ أَلْقاکَ وَأَطْلِقْ لِسانى بِذِکْراکَ ... اَللّهُمَّ بَیِّضْ وَجْهى یَوْمَ تَسْوَدُّ فیهِ الْوُجُوهُ وَلا تُسَوِّدْ وَجْهى یَوْمَ تَبْیَضُّ فیهِ الْوُجُوهُ اَللّهُمَّ اَعْطِنى کِتابى بِیَمینى وَالْخُلْدَ فِى الْجِنانِ بِیَسارى وَحاسِبْنى حِساباً یَسیراً اَللّهُمَّ لا تُعْطِنى کِتابى بِشِمالى وَلا مِنْ وَرآءِ ظَهْرى وَلا تَجْعَلْها مَغْلُولَهً اِلى عُنُقى وَاَعُوذُ بِکَ مِنْ مُقَطَّعاتِ النّیرانِ [9] - الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص 548   [10] - همان، ص539    [11] - میرزا جواد ملکی تبریزی، رساله لقاءالله، ص 194 [12] - نهج البلاغه، قصار 349 [13] - همان، خطبه 84