صلاه مسافر(6) 94.8.27

شرط کثیر السفر نبودن(6): اشتراط عدم انقطاع سفر به ده روز(2)

درس گفتارها، تقریراتی است که توسط بعضی از شاگردان استاد تهیه شده است و بدیهی است که نمی تواند منعکس کننده تام و تمامی برای دیدگاه ایشان تلقی شود.درس فقه، صلاه مسافر، سال تحصیلی 94-95، جلسه ششم، 94/8/27 شرط کثیر السفر نبودن(6) شرط عدم انقطاع سفر به ده روز(2)      مقدمه مساله ای که جلسه قبل مطرح شد، این بود که فقهاء ابتدائا فرمودند: مسافر با شرائطی در صورتی که هشت فرسخ راه طی کند، نمازش قصر است. سپس از این حکم، کسانی که شغلشان سفر است و یا کثیرالسفرند، استثناء کردند که این تخصیصی نسبت به حکم کلی مسافر است. مجددا نسبت به خود مخصّص هم تخصیصی زده اند و گفته اند همه کثیرالسفرها، نمازشان تمام است مگر اینکه ده روز در یک جا توقف کنند که نماز آنها شکسته می شود. این را تحت این عنوان بیان کرده اند که «عشره ایام»، حکم مکاری و ملّاح را تخصیص می زند. همین حکم را به بیان دیگر هم می شود، مطرح کرد و آن اینکه اگر ما از روایات استفاده کنیم که موضوع عبارت است از «کثیرالسفر بودن»، ملاک این «کثرت» چیست و به چه کسی گفته می شود «کثیرالسفر»؟ پاسخ این است که کسی که «ده روز» در یک مکان توقف نمی کند، «کثیر السفر» است ومشمول حکم تمام بودن است اما کسی که ده روز یا بیشتر در یک محل توقف می کند، این را  «کثیرالسفر» نمی دانیم. توجه به عرف قبل از مراجعه به روایات قبل از اینکه روایات مساله را بخوانیم، نکته ای را بیان می کنیم و آن اینکه آیا به لحاظ عرفی می توان حدّی را برای توقّف در یک محل مشخص کرد که با «شغله السفر» یا با «کثیرالسفر» بودن منافات داشته باشد؟ به تعبیر دیگر، در نزد عرف، شخص چند روز در مکانی بماند، دیگر به او «کثیرالسفر» گفته نمی شود؟ واقع قضیه این است که میزان توقّف بین سفرها، حدّ خاصی ندارد و مقدار توقف بین دو سفر، معمولا بستگی به این دارد که طولانی بودن سفر چقدر است. مثلا در نظر گرفته شود کسی که راننده اتوبوس است و از تهران به بندرعباس می رود و برمی گردد، رفت و برگشت او، «سه روز» طول می کشید و مجموعا با استراحتش، چهار روز می شود. یک سفر چهار روزه تا سفر بعدی که بخواهد برود و برگردد، بین این دو سفر، دو یا سه روز در خانه خود استراحت می کند. اما اگر سفر، سفرِ طولانی ای است و یک ماه طول می کشد، وقتی شخص می آید تا سفر بعدی باید ده روز بماند و استراحت کند. و اگر سفر، سفری باشد(مثل گذشته که اگر شخصی به مکه می رفته)، که شخص حداقل شش ماه در راه است مثل آن کسی که حمله دار است، آیا این شخص باید ده روز بماند یا اگر دوازده روز ماند، می گویند این شخص نسبت به شغلش اغماض می کند و انسان راحت طلبی است؟ یا به عکس اگر بعد از ده روز برگردد، می گویند چرا استراحت نمی کنی؟! خب؛ بین این موارد تفاوت است. اگر قرار باشد، یک استاندارد برای کثیرالسفر قرار داده شود که چه مقدار بین دو سفر توقف و مکث کند، پاسخ این است که این مساله انعطاف پذیر است و قابل تغییر است. مثل کسی که «حمله دار» است و با آن مشقت حجّاج را به مکه می برد با آن کسی که «برید» است که مسافرتش طولانی نیست و با اسب های چابک می رفته است یا مثلا «جابی» که یک محله ای را به او داده اند تا جبایت خراج آن را برعهده بگیرد و اینطور نبوده است که دائما در رفت و آمد باشد بلکه زمان محدودی داشته است مثلا زمان برداشت گندم، مامور به این کار می شده است. این را به این دلیل عرض کردیم که ورود و مواجهه با روایات دو نوع است؛ 1- یک موقع است که تمام ارتکازات عرفی کنار گذاشته می شود و بعد با روایات مواجهه می شود که چون ذهن تخلیه می شود، هرچه که در روایت است، نقش می بندد و پذیرفته می شود. بعضی می گویند که روش صحیح همین است که کلّا انسان، ذهن خود را تخلیه کند. 2- فرض دوم اینکه پیش فرض ها کنار گذاشته شود ولی در نظر گرفته شود که این روایت در چه فضای عرفی بیان شده است و لذا نباید ذهن از آن زمینه های عرفی تخلیه شود چون امام هم که با مخاطب صحبت می کند، در همان زمینه ها و با در نظر گرفتن همان ذهنیت ها صحبت می کند و جواب سوال آن ها را می دهد. لذا باید در همان فضاء قرار گرفت و تصوّرات عرفی را نباید کنار گذاشت و محو کرد که اگر غیر از این شود، اختلال در فهم پیدا می شود و عرف یک جور می فهمد و ما جوری دیگر و لذا نباید ذهن را تخلیه کرد. به هرحال موضوع از نظر راویان معلوم است. داوری عرف هم نسبت به اینکه «کثیرالسفر» چه کسی است، معلوم است و بعد هم معلوم است که اگر کسی «ده روز» در وطن خود ماند، با فرض اینکه «مکاری» است و سفرهای طولانی دارد، با «ده روز» توقفش، عنوان «مکاری» از بین نمی رود. بقیه موارد هم به انعطاف شرائط بستگی دارد و نمی شود این ها را از ذهن تخلیه کرد. لذا وقتی تخلیه ذهن امکان نداشت، باید دید که روایات در این زمینه چه می گویند. روایات مساله روایت اول مساله که در جلسه قبل خواندیم، مشکل سندی داشت که سعی کردیم «اسماعیل بن مرار» را معتبر بشماریم ولی ارسال «عن یونس بن عبدالرحمن عن بعض رجاله» علاج و چاره ای ندارد، ولی مضمون روایت مضمون قابل قبولی بود: «1- مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ حَدِّ الْمُکَارِی الَّذِی یَصُومُ وَ یُتِمُّ- قَالَ أَیُّمَا مُکَارٍ أَقَامَ فِی مَنْزِلِهِ أَوْ فِی الْبَلَدِ- الَّذِی یَدْخُلُهُ أَقَلَّ مِنْ مُقَامِ عَشَرَةِ أَیَّامٍ- وَجَبَ عَلَیْهِ الصِّیَامُ وَ التَّمَامُ أَبَداً- وَ إِنْ کَانَ مُقَامُهُ فِی مَنْزِلِهِ- أَوْ فِی الْبَلَدِ الَّذِی یَدْخُلُهُ أَکْثَرَ مِنْ عَشَرَةِ أَیَّامٍ- فَعَلَیْهِ التَّقْصِیرُ وَ الْإِفْطَارُ.»(وسائل الشیعة، ج 8، ص488) روایت دوم از عبدالله بن سنان «5- وَ بِإِسْنَادِ الصدوق عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْمُکَارِی إِذَا لَمْ یَسْتَقِرَّ فِی مَنْزِلِهِ إِلَّا خَمْسَةَ أَیَّامٍ أَوْ أَقَلَّ- قَصَّرَ فِی سَفَرِهِ بِالنّهارِ وَ أَتَمَّ (صَلَاةَ اللَّیْلِ)- وَ عَلَیْهِ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ- وَ إِنْ کَانَ لَهُ مُقَامٌ فِی الْبَلَدِ- الَّذِی یَذْهَبُ إِلَیْهِ عَشَرَةَ أَیَّامٍ أَوْ أَکْثَرَ- وَ یَنْصَرِفُ إِلَى مَنْزِلِهِ- وَ یَکُونُ لَهُ مُقَامُ عَشَرَةِ أَیَّامٍ أَوْ أَکْثَرَ- قَصَّرَ فِی سَفَرِهِ وَ أَفْطَرَ.»(وسائل الشیعة، ج 8، ص489-490) اشتراک این روایت، با حدیث اول این است که در هر دو، بحث بر سر «مکاری» است. در آنجا بحث بر سر این بود که «مکاری» در منزل یا در محلی که می رود، اقامت می کند و در اینجا هم فرض مساله همین است. حالا حکم چیست؟ تفاوت این است که صحبتی از «پنج روز» در این حدیث مطرح شده است که در روایت اول «ده روز» داشتیم ولی در ذیل همین روایات که «پنج روز» ذکر شده، باز مساله «ده روز» مشابه با روایت شماره اول وجود دارد. مشکلات در استدلال به این روایت ولی مشکلی که در این روایت است؛ چند نکته است: 1- در این روایت است که اگر «مکاری» پنج روز یا کمتر توقف کند، روزها نمازش را شکسته می خواند. طبق روایت اول تا ده روز توقف، حکمش حکم کثیرالسفر است اما در این روایت است که با توقّف پنج روزه یا کمتر از پنج روزه، نمازش روزها شکسته می شود و شب ها تمام می شود. اگر ما این پنج روز یا اقل از پنج روز را در نظر بگیریم، نتیجه اش این می شود که هرکسی که کثیرالسفر باشد، وقتی بر می گردد با کمترین توقّف، نمازش شکسته می شود.  2- طبق این روایات، نماز در روز و نماز در شب شخص تفاوت پیدا می کند و روز نمازش شکسته و شب نمازش تمام خواهد بود. که این یک مساله عجیب و غریب است در تفاوت بین نمازها برای یک مسافر و یکی دیگر هم در مساله صوم که تفکیک به وجود می آید بین نماز و روزه که این هم امر عجیب و غریبی است.  3- چرا این دو امر با هم ذکر شده و به هم ضمیمه شده است که آنجا که ده روز یا بیشتر توقف کردی و بعد هم در منزل خود هم ده روز یا بیشتر توقف کردی، حالا نماز شکسته است. این ضمیمه چه تاثیری در حکم دارد؟ خود ده روز در مقصد ماندن، حکمش تقصیر باشد، ده روز در وطن ماندن هم حکمش تقصیر، اما اینکه ده روز در مقصد بمانی و ده روز هم در مبدا سفر بمانی،  آن وقت، تقصیر. خب این به چه معناست؟!  این مطلب موجب این می شود که این روایت دوم را نشود قبول کرد ولو از جهت سند، روایت معتبری است و شیخ صدوق در «من لایحضره الفقیه»(ج1، ص439) با سند خودش به «عبدالله بن سنان» آن را نقل کرده و در پایان کتاب «فقیه» در قسمت مشیخه(ج4، ص431)، سند خودش را به عبدالله بن سنان ذکر کرده است که این سند از نظر فقهاء سند معتبری است و جای بحث هم ندارد. ولی متن روایت نه صدر و نه ذیل آن قابل قبول نیست و فتاوای فقهاء هم مطابق با چنین مطلبی نیست و آن را نپذیرفته اند. به هرحال برای رفع مشکل یا «صلوة اللیل» را باید حمل بر نماز شب کنیم و ذیل که یک «واو» بود، آن را تبدیل به «او» کنیم، و یا صورت دیگر که حکم برای دو صورت حمل شود. به هرحال ظاهر روایت مورد قبول اصحاب قرار نگرفته است مگر اینکه روایت را دستکاری کنیم تا مطابق با روایات دیگر قرار بگیرد. ولی آن مشکلی که در صدر روایت است، راه علاجی ندارد و آن اینکه حضرت فرمودند که «خمسه ایام او اقل» که کمتر از پنج روز هم که توقف کند، باز باید نماز را شکسته بخواند که کسی چنین فتوایی نمی دهد. روایت سوم از عبدالله بن سنان «6- وَ رَوَاهُ الشَّیْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّهُ أَسْقَطَ قَوْلَهُ وَ یَنْصَرِفُ إِلَى مَنْزِلِهِ وَ یَکُونُ لَهُ مُقَامُ عَشَرَةِ أَیَّامٍ أَوْ أَکْثَرَ.»(وسائل الشیعة، ج 8، ص490) فرق سند این روایت با سند روایت اول این است که در آن جا «یونس» می گفت:«عن بعض رجاله» و این جا می گوید:«عن عبدالله بن سنان». آیا این احتمال نیست که «عن بعض رجاله»، همان «عبدالله بن سنان» باشد؟ اما متن روایت از امام صادق(ع) است و آنجا هم همینطور. این روایت، همان روایت دوم است ولی آن ذیل را ندارد و فقط صورت اول را که توقّف در مقصد باشد را بیان کرده اند که قهرا چون ذیل وجود ندارد، یک اشکال برطرف می شود که موضوع حکم، مرکّب و مشروط نیست. فتوای مختلف فقهاء به مضمون این دو روایت به فتاوای فعلی که مراجعه می شود، آنچه دیده می شود این است که مبناء را «ده روز» قرار داده اند و این مساله «پنج روز» و کمتر از آن را نادیده گرفته شده است یعنی همان روایت اول که مرسله یونس باشد. بعد هم گفته اند که توقف در مقصد و مبدا همین حکم را دارد و تفصیلی هم بین شب و روز و بین نماز و روزه وجود ندارد. ولی در گذشته مساله به این شکل نبوده است و فقهای ما، بر اساس همین روایت فتوا داده اند و حداقل چیزی را که از این روایت گرفته اند و پذیرفته اند، این است که گفته اند: اگر کسی «پنج روز» توقف کند، روزها نمازش شکسته است که این طبق همین روایت عبدالله بن سنان است. خود شیخ صدوق که این روایت را آورده است یعنی قبول دارد چون کتاب حدیث نیست بلکه کتاب فتواست. علاوه بر این که خودش فتوا داده است، جمعی از فقهاء را هم به دنبال دارد: اول «شیخ طوسی» در «مبسوط»(ج1، ص141) و «نهایه»(ص122)، «ابن براج» در «مهذّب»(ج1، ص106)، «ابن حمزه» در «وسیله»(ص 108) «صهرشتی» در «اصباح»(ص92). بعد از محقق هم افرادی هستند مثلا «یحیی بن سعید حلی» که معاصر با محقق حلی است در «الجامع للشرائع»(ص91)، شاگرد محقق، فاضل آبی در «کشف الرموز»(ج1، ص225). این ها، مطابق با همین روایت فتوا داده اند و فقط آن «اقل» را حذف کرده اند پس «خمسة ایام» را پذیرفته اند و حکم به قصر کرده اند و قید «بالنهار» را هم اخذ کرده اند. عجیب این است که با توجه به اینکه این فقهاء از قدماء هستند و این یک فتوای جدی بوده است، بعدی ها مثل ابن ادریس گفته اند  که این فتوا مخالف اجماع است و غیر قابل قبول است. این چه اجماعی است؟! اجماعی که شیخ طوسی و صدوق و قاضی ابن برّاج در آن نیست!(ذکر این مطلب، برای توجه به این نکته است که اطمینانی به این ادعاهای اجماع وجود ندارد و گاهی از اوقات به اتکاء حافظه یا مراجعه کردن کم، ادعای اجماع یا عدم خلاف می شود که این ها برای ما اعتبار ندارد و نباید ما مبتلای به این ساده انگاری ها شویم): «هذا غیر واضح و لایجوز العمل به بل یجب علیهم التمام بالنهار و باللیل بغیر خلاف، و لا نرجع عن المذهب، بأخبار الآحاد، لأنّ الإجماع على أنّ هؤلاء إذا لم یقیموا فی بلادهم عشرة أیام خرجوا متمین لصلواتهم بغیر خلاف»(السرائر الحاوی لتحریر الفتاوى، ج 1، ص341) بی جهت نیست که در اینجا محقق حلّی یک مقدار عصبانی شده اند و می گویند که «و انکر الآخر و ادّعی انّ اشتراط اقامه عشره ایام مجمع علیه و خمس الایام خبر واحد و هو قلّه تفطّن فانّ دعوی الاجماع فی مثل هذه الامور غلط.»(المعتبر فی شرح المختصر، ج2، ص473) با مساله ای مواجهیم که آن روایتی که دلالتش خوب است، سند ندارد و آنچه که سند دارد، دلالتش خوب نیست. اقوال هم این همه آشفته و مساله هم مساله ای است که بسیار مورد ابتلاء است.