در حال بارگذاری ...

آیت الله صافی، شخصیت و اندیشه

درس خارج فقه - هشت آبان هزار و چهارصد

 

بسم الله الرحمن الرحیم

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین

گمان نمی کردم نیاز و ضرورتی باشد که در مورد حادثه ای که در روزهای قبل اتفاق افتاد و برخوردی که با حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی(دام ظله) صورت گرفت، نیازی به بحث و ورود امثال بنده باشد ولی برخوردهای مختلف و مواضع گوناگون نشان داد که مسئله جدی تر و عمیق تر از چیزی که ابتدا به نظر می رسید. لذا بحث امروز خودمان را متوقف می کنم و مقداری در رابطه با این مسئله، با نگاهی که بنده دارم، صحبت می کنم البته بزرگان، نهادهای حوزوی، سازمان ها و تشکل های مختلف، همة آنها به جا و به موقع در روزهای اخیر نظر داده اند.

از زاویة دیگر، واقعة اتفاق افتاده چیز پیچیده ای نیست و در جمهوری اسلامی، مسئولان نظام چندی یکبار با مراجع تقلید دیدار می کنند و مراجع حوزه هم در این دیدارها نظرات خودشان را که گاهی تایید و گاهی تذکر و انتقاد است را بیان می کنند. براساس همین سنت و رویه، در دیدار رییس مجلس با آیت الله صافی ایشان چند نکته را بیان کردند؛ نکته اول این است که مردم به شدت در فشار اقتصادی هستند و فقر و محرومیت رو به گسترش و افزایش است. نکته دوم هم این که وضع فشار در معیشت، متاثر از روابط با کشورهای دیگر هم هست و اگر این تنش های در صحنه بین الملل کاهش پیدا کند، تاثیر مثبتی بر وضع معیشت مردم خواهد داشت. لذا مسئله قهر با دنیا را باید کنار بگذاریم. این دو نکته، امری واضح و بدیهی است، نه آن فقر و فشار را می توان انکار کرد و نه تاثیر تنش های خارجی را بر معیشت مردم می توان نادیده گرفت. ولی این دو نکته (به خصوص نکته دوم) مبتنی بر مبنای دینی هم بود و هست که این مرجع بزرگوار به اتکای آن مبنا، این نظر را مطرح می کند و آن مبنا این است که آیا اسلام به ما اجازه داده است که در اثر قهر با بسیاری از کشورها، ملت مسلمان را تحت فشار قرار بدهیم و فقر، محرومیت، گرسنگی و عوارض آن (به اشکال مختلف مثل فساد) در میان مردم شایع شود؟ آیا اسلام چنین حقی را به ما داده است؟ این یک مبنای دینی است که می شود از فرمایش ایشان، این مبنا را هم استنباط کرد.

خب این مطلب ایشان منتشر شد (با صرف نظر از اینکه رسانه های حکومتی چه برخوردی داشتند و آیا به درستی سخن مراجع را به گوش مردم و به اطلاع مردم می رسانند یا نه؟ و با صرفنظر از اینکه حوزه ای که رسانه نداشته باشد، قهرا در چنین مسائلی جلوی دهانش گرفته می شود و اجازه پیدا نمی کند که پیام بزرگان را به گوش مردم برساند و این یک خلأ در حوزه امروز است). برخی نویسندگان به انتقاد از این بزرگوار پرداختند ولی نه یک انتقاد منطقی بلکه انتقاد همراه با توهین و اهانت! بارها و بارها گفته ایم و نوشته ایم که مراجع تقلید و به طورکلی رهبران دینی فراتر از نقد نیستند و به تعبیر شهید مطهری اگر رهبران دینی در موقعیت فرانقد قرار بگیرند، هم برای خودشان خطرناک است و هم برای جامعه. می توانستند بیایند مقدمه اول ایشان را نقد کنند که وضع مردم بد نیست، تورم 40% نیست، تورم 4% است، تورم 04% درصد است. بیایند اثبات کنند و توضیح بدهند. یا مقدمه دوم را نقد کنند که این وضع، ناشی از ارتباطات ما با خارج نیست. نیامدند اینها را نقد کنند که نقد امری مبارک است. آمدند اهانت کردند و تعبیرات رکیکی بکار بردند. یک تعبیرشان این بود که ایشان مقلد سکولارهاست، یک تعبیر دیگر این بود حرفی از دهان ایشان ربودند و..... اینها نقد نیست. همین کافی است که یک انسان منصف به این سوال پاسخ دهد که اگر این تعبیراتی که دربارة بیانات ایشان بکار بردند، دیگران دربارة برخی مسئولین نظام، بکار می بردند چه عکس العملی داشت؟ آیا اهانت تلقی می شد یا نه؟ به ایشان گفتند که شما مقلد سکولارها هستید، اگر به دیگری هم بگویند: شما مقلد طالبان هستید، مقلد داعش هستید، مقلد خوارج هستید، چه اتفاقی می افتاد؟! آنهایی که می گویند این تعبیرات نقد است نه اهانت، اگر نقد است باید جاهای دیگر هم امکان تعمیم داشته باشد و نقد آزاد باشد.

در اینجا سه مسئله وجود دارد. مسئله اول این است که این نویسنده کیست و کجاست و در چه فضایی رشد کرده است و به کجا متکی و پشتش گرم است؟ من در این بحث وارد نمی شوم. مسئله دوم این است که این فرمایشاتی که آیت الله صافی در مورد وضع مردم بیان کرده اند، چقدر با واقعیت ها سازگار است. در این قسمت تحلیل بیان ایشان هم من وارد نمی شوم و مسئله واضح است. یک مسئلة سومی هم هست و آن نحوة برخورد با مرجعیت است که به نظر بنده، مسئلة مهمی است و مسئلة دیروز و امروز نیست. اساسا در نظام جمهوری اسلامی مرجعیت چه جایگاهی دارد و ما از مراجع چه توقع و انتظاری می توانیم داشته باشیم؟ اینجا اولا باید دانست که مراجع معظم تقلید ما (و در رأس آنها این بزرگوار) سابقه روشنی دارند، شاید بلکه قطعا کسانی که این برخوردهای ناجوانمردانه و بی ادبانه را دارند ایشان را نمی شناسند و از پیشینه و سابقة افکار و مجاهدات شان اطلاع ندارند. اینکه امروز ایشان به میدان می آید و این انتقاد را از وضع موجود دارد یا در گذشته گاهی این سنخ از مسائل را مطرح کردند، امر جدیدی نیست. اینها فکر کردند که چهار نفر رفتند و چیزهایی را القا کردند و فردا هم ایشان همان مطالب را عمومی مطرح کردند! چون ایشان و این شخصیت ها را نشناختند.

حالا بنده به آنها اطلاع می دهم که شما اگر می خواهید آیت الله صافی را بشناسید، نه به سوابق قبل از انقلاب ایشان بلکه به سوابق دهة اول (یعنی حدود سی و پنج سال قبل) برگردید. ایشان در شورای نگهبان و دبیر شورای نگهبان بوده است. مواضع ایشان را ببینید. هرچه را که دیروز آنجا گفته است، امروز اینجا می گوید. هرچه را که در زمان حضرت امام گفته است، امروز در دورة مقام رهبری می گوید. ایشان از آن افرادی نیست که زیگزاگی حرکت کند که گاهی بگوییم دوره اول دارد، دوره دوم دارد، دوره سوم دارد، متاخر دارد، متقدم دارد. ایشان اینطور نیست. اگر امروز ایشان مکرّر استقلال حوزه را مطرح می کند که حوزه نباید به دولت و حکومت وابسته باشد، نه از این جایگاهی است که امروز من مرجع تقلید و رییس حوزه هستم و کسی نباید در شئون من دخالت کند، خیر! در سال 1363 (37 سال قبل) برای اولین بار در لایحه بودجه، ردیفی اختصاص به حوزه پیدا کرد تا شصت میلیون تومان در اختیار دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه برای کمک در بودجه تبلیغات روحانیت قرار بگیرد. مجلس بودجه سال 64 را در پایان سال 63 تصویب کرد. به شورای نگهبان فرستادند و آیت الله صافی ایستاد و مقاومت کرد و گفت حوزه باید در تبلیغات و غیرتبلیغات مستقل باشد، بودجه دولتی استقلال را از حوزه می گیرد و فردا دولت به بهانه پولی که می دهد اعمال نفوذ خواهد کرد و هرج و مرج در حوزه به وجود خواهد آورد. این نامه آیت الله صافی و موضع ایشان موجود است. خودشان هم مرجع نبودند و امام(ره) هم حضور داشتند و عقیده و فکر ایشان این بود و اینطور نیست که امروز کسی در گوش ایشان در سن صد سالگی بگوید. تعبیری که ایشان در آن اظهارنظر دارد، این است:

«تأمین اعتبار برای بخش تبلیغات حوزه و سایر بخش ها از طریق اعتبارات دولتی، منافی با استقلال حوزه و منجر به دخالت و اعمال نفوذ و بی نظمی هایی در امور حوزه می گردد»

اینها می توانند از ابزار پول در آیندة حوزه استفاده کنند و یکی را بالا بیاورند و یکی را پایین بیاورند و شخصیت سازی و مرجع سازی کنند و تبلیغات را بدست بگیرند. این نگرانی ایشان در آن موقع بوده است. چه این مطلب درست باشد و چه غلط باشد، فکر ایشان از ابتدا این بوده و تغییری هم نکرده است، اول نگفته بود که حکومت باید همه جا و من جمله حوزه ها را هم باید بگیرد و حالا آیت الله صافی دوره دوم توبه کرده باشد و تغییر کرده باشد. آن موقعی هم که دیگران اینها را متوجه نبودند، ایشان متوجه بود و حرفش همین بود. یکی از نکاتی که می خواهم مخصوصا خدمت طلاب جوان و جوان های عزیز دانشجو و عموم مردم عرض کنم، این است که اصالت ها و ریشه هایی که در این شخصیت ها وجود داشته، باید شناخت. این کسی که این فحش نامه را نوشته نمی داند که ریشه های عمیق تفکر مرجعیت کجا بوده است. می گوید ایشان مقلد سکولارها شده است! آن موقعی که شما بدنیا نیامده بودی و سکولار به گوشت نخورده بود، آیت الله صافی این بحث ها را دنبال می کرد.

باید سوابق این بزرگواران را دید. شاید خیلی از رسانه ها نخواهند اینها به گوش مردم برسد ولی ما طلبه ها باید این کار را بکنیم. چهل سال است که شورای نگهبان جلسه دارد و اظهارنظر می کند و بارها اصرار شد که مشروح مذاکرات تان و بحث های علمی تان را منتشر کنید. بالاخره دو جلد که مربوط به همان ابتدا (سال 58 و 59) هست را چند سال پیش منتشر کردند. شما آنجا می توانید آیت الله صافی را بشناسید؛ نه آیت الله صافی امروز را بلکه آیت الله صافی چهل سال قبل را. خیلی چیزهایی که تازه امروز، افراد می خواهد دوزاری شان نسبت به آن بیفتد، ایشان آنجا مطرح کرده است. من دو نمونه اش را اینجا اشاره کنم شاید شگفت آور باشد. یک بحث در مورد اختیارات رییس جمهور است. اگر رییس جمهور به نص قانون اختیارتی و وظایفی دارد و می بیند که نمی تواند کار کند و نمی گذارند از این اختیارات استفاده کند، ایشان می گوید رییس جمهور باید استعفا بدهد و نمی تواند به خلاف قانون تمکین کند. یا باید به وظیفه خود عمل کند یا باید کناره گیری کند. مماشات برای چیست؟ این برای امروز نیست. عین جمله ایشان را از همان مشروح مذاکرات شورای نگهبان صفحه 244 می خوانم:

«اگر دید نمی تواند و خلاف قانون اساسی است باید استعفا بدهد. هر کجا رییس جمهور دید که اموری با قانون اساسی مخالف است ولو شخص رهبر (رهبر از جنبه مقام شرعی نمی گویم، آن مطلب دیگری است) بگوید[یعنی از نظر قانون]: این موافق قانون اساسی است، او که خودش این را مخالف قانون اساسی می داند، باید کنار برود و می گوید من برخلاف قانون اساسی عمل نمی کنم»

این «شخص رهبر» آن زمان، امام خمینی است ولی ایشان چنین حریتی دارد. حالا اگر در سال های بعد و دهه های بعد و در زمان رییس جمهورهای مختلف، ایشان چنین اظهارنظری کند، فوری می گویند که ایشان با این رییس جمهور سر و سری دارد و می خواهد حمایت کند. مبنای فکری ایشان این است که قانون اساسی مقدم است و حرمت قانون اساسی باید حفظ شود.

یکی از بحث هایی که چند جا در آن مشروح مذاکرات شورای نگهبان هست، مسئله دخالت نیروهای نظامی در امور مختلف کشور است و تا آنجایی که بنده می دانم، در سیستم کسی که صریحا در این باره اسناد و مدارک نشان می دهد که اظهارنظر کرده است، آیت الله صافی است. دو مورد آن را خدمت شما عرض کنم. آن موقعی که جنگ بود، نیروهای مسلح، نظامی و سپاه خیلی دارای محبوبیت و اقتدار بالا و مورد حمایت همه جا بودند ولی وقتی پای قانون به میان می آمد، ایشان صریح می ایستاد و یک موردش این بود که در یکی از مصوبات مجلس می خواستند بعضی از اختیارات را از دولت بگیرند و به سپاه بدهند. اظهارنظر ایشان در آن مشروح مذاکرات شورای نگهبان صفحه 273 هست:

«قانون اساسی نقشه مملکت است آن چرا که قانون اساسی برای دولت معین کرده است اگر برای دیگری قرار بدهید صحیح نیست»

این در نقد اختیاراتی است که می خواستند به سپاه بدهند و ایشان مقاومت می کرد.

یک جای دیگر، بحثی مطرح بود که برای گزینش نیروی انسانی، سپاه بر نیروی انتظامی تقدم دارد و نیازهای خودش را برطرف کند و بقیه اش برای مثلا ژاندارمری و... جمله ایشان در صفحه 100 مشروح مذاکرات شورای نگهبان این است:

«پس ژاندارمری چه خاکی بر سرش بریزد؟! سپاه پاسداران عزیز است ولی قانون اساسی از سپاه پاسداران بالاتر است. قانون باید طبق راهبردی که قانون اساسی تعیین کرده تنظیم و تصویب شود»

این منطق یک آخوند و یک ملای حوزوی است که سپاه پاسداران عزیز است ولی قانون اساسی از سپاه پاسداران بالاتر است. از همان موقع افرادی فهمیدند که این بزرگوار بازیچه آنها نخواهد بود و در همان بحث ها ایشان خودش را نشان داد که هوشیار است و مسائل را متوجه می شود و چیزهایی که ده ها سال بعد افراد دیگر می خواهند به آن ملتفت و متوجه شوند، این آخوند و ملا قبلا این مسائل را مطرح کرده است و اسناد و مدارکش هم موجود است.

این موارد را مثال زدم برای اینکه این توهمات برطرف شود که کی رفته به ایشان چی گفته است و... این حرف ها نیست. شخصیت افراد باید شناخته شود. وقتی شخصیت افراد را متوجه شویم، آنوقت می فهمیم که حرف دیگران تاثیر دیگران مطرح است یا نه. مگر طرف مقابل کم می رود پیش ایشان حرف می زند و مگر ایشان تاثیری از آنها پذیرفته است؟ منطقی برای خودش دارد. یکجا در همان مباحث شورای نگهبان دارند که اگر من تشخیصی داشته باشم که مرحوم آیت الله العظمی بروجردی هم خلافش را بگوید، من از نظر خودم برنمی گردم. بزرگترین شخصیتی که برای ایشان خیلی بزرگ بوده است، آیت الله بروجردی است ولی با این حال اگر تشخیصی داشته باشم، از حرف و فکر خودم وقتی که چیزی را فهمیدم برنمی گردم.

حالا سوال این است که آیا ما می خواهیم نهاد مرجعیت را در جمهوری اسلامی داشته باشیم یا نمی خواهیم داشته باشیم؟ اگرمی خواهیم نهاد مرجعیت را داشته باشیم، آیا می خواهیم اینها قفل به لبانشان زده شود؟ آنطوری که امام(ره) در وصیتنامه شان نسبت به مراجع فرمودند: «مخصوصا به مراجع معظم وصیت می کنم که خود را در مسائل جامعه کنار نکشند و بی تفاوت نباشند» مثل اینکه بعضی علاقه دارند که مرجعیت در مسائل جامعه حضور داشته باشد و فقط تعریف و تمجید از ما کند تا بعد ما از آنها تجلیل و احترام کنیم و آنها را نشان دهیم! این معنای حضور مرجعیت است؟ اگر مرجعیت هست، مرجعیت تشخیص و فکر دارد. این را نه فقط درباره مرجعیت، در مورد دانشگاه هم می گوییم، در مورد همة نخبگان می گوییم. دانشگاه در جامعه حضور فعال داشته باشد یعنی بتواند فکر خودش را بگوید. این فکر ممکن است در مواردی، از افکار و اندیشه های رسمی شما متفاوت باشد. اینکه بخواهید هم دانشگاه باشد و هم فقط مجیزگویی کند، این که نمی شود! همة اهل فکر (روحانیت هم از جملة آنها هستند) این طور هستند.

اگر مسئولین خدمت مراجع بیایند و آنها نتوانند چیزی بگویند و فقط بخواهند تأیید کنند، پس اصلاً برای چه بیایند؟! در این صورت بهتر است همان تجربة تلخی که در عراق افتاده است، در اینجا هم اتفاق بیفتد. آن تجربة تلخ این است که مدتی است حضرت آیت الله سیستانی درب منزلش را به روی کلیة مسئولین عراقی بسته است و هیچ یک از مسئولین عراق را به حضور نمی پذیرد. می آیند و می شنوند و می روند که چی؟! فقط می خواهند ازعنوان ما و ملاقات با ما استفاده کنند که ما با آقا ارتباط داریم و بعد هم هرکاری خودشان می خواهند بکنند، بکنند! چون راه را بر روی آنها بست، گفت از جمهوری اسلامی هم کسی بیاید نمی پذیرم. رییس قوه قضائیه ما (که حالا رییس جمهور است) دوسه سال قبل رفت و ایشان نپذیرفتند و گفتند مسئولین دولتی را اصلا قبول نمی کنم نه از داخل عراق و نه از خارج عراق. اگر بنای براین باشد که شخص نتواند حرفی بزند یا حرفی بزند ولی اثری نداشته باشد و جنبة تشریفاتی و صوری داشته باشد، این ملاقات ها چه بهتر که انجام نگیرد.

ما باید تکلیفمان را با این نهاد مشخص کنیم که آیا این ظرفیت وجود دارد که از نظرات آنها استفاده کنیم؟ این به معنای آن نیست که هرچه آنها می گویند درست است و به معنای آن نیست که هرچه آنها می گویند باید عمل شود اما به معنای آن است که اولا آنها زبان گویای قشر وسیعی از مردم و اقشار مختلف مردم متدین هستند و حرف مردم را می زنند و ثانیا حرف دین خدا را هم میزنند و استنباطشان را از دین بیان می کنند. علمای دین باید بتوانند حرف دین را بزنند. ما جامعة دینی و حکومت دینی داشته باشیم ولی مراجع نتوانند بگویند که نظر دین چیست؟! الان مدتهاست برخی از مراجع قم هیچ کسی را به حضور نمی پذیرند و این یک آفت است و جای نگرانی دارد و این بین حکومت و حوزه و بین نظام و مرجعیت فاصله ایجاد می کند. البته مراجعی که احساس وظیفه می کنند، حرفشان را به هر شکلی می زنند ولی این در فاصله ها و جدایی ها تاثیر دارد و این کسانی که آتش بیار معرکه هستند مقصرند و اگر حکومت این وضع را اصلاح نکند، آنها هم شریک در به وجود آمدن این بلا و مصیبت هستند. و ما کم کم حمایت این بزرگان و علما را از دست می دهیم. نقش مصلحانه و خیرخواهانه ای که آنها دارند، پشتوانة مهمی است مخصوصا برای حکومت دینی. برای حکومت های دیگر هم به دلیل پایگاه اجتماعی ای که وجود دارد، مهم است ولی در حکومت دینی که خیلی اهمیتش بیشتر است و اصلا اعتبار نظام دینی به همراهی بزرگان دین است.

این بزرگان نیازمند به تحویل گرفتن در حکومت نیستند؛ اینکه اسمشان در اخبار بیاید و سخنانشان در اخبار منعکس شود ولی حکومت نیاز دارد. در همین دهة اخیر؛ آیت الله جوادی آملی، آیت الله امینی و آیت الله استادی در قم امام جمعه بودند. چهار نفر آدم بی ادب از همین سنخ افراد را تحریک کردند و نتیجه اش این شد که این بزرگان کناره گیری کردند و گفتند ما دیگر نمازجمعه نمی آییم! چه کسی ضرر می کند؟ آیا آیت الله جوادی چون نماز جمعه نمی رود ضرر کرد و اعتبارش کم شد؟ نه! آیت الله جوادی اگر در نماز جمعه قم حضور پیدا کند، اعتبار این نماز جمعه و این اجتماع افزایش پیدا می کند. یاد آن جمله ای می افتم که یک شخص حکیمی (که نامش هم مشخص نیست) وقتی امیرالمومنین(ع) به کوفه آمد و قدرت را به دست گرفت، جمله ای را خطاب به امیرالمومنین(ع) گفت و آن جمله این بود: «وَاللهِ لَقَد زِنتَ الخلافة» بخدا قسم که تو خلافت را اعتبار بخشیدی و زیبا کردی! آن کرسی خلافتی که علی(ع) برآن کرسی بنشیند، اعتبار و ارزش پیدا می کند. «وَ ما زَانَتکَ» ولی خلافت موجب زینت و ارزش و اعتبار تو نشد. تو همان علی هستی و این خلافت اعتباری چیزی برتو نیفزود ولی تو خیلی بر خلافت افزودی. «وَ رَفَعتَها وَ مَا رَفَعَتکَ» تو  خلافت را اعتبار دادی و بالا بردی اما خلافت تو را بالا نبرد. «وَ هِی کَانَ أحوَجَ إلیکَ مِنکَ إلیها»(اسدالغابه، ج4، ص32) خلافت به تو نیازمندتر است تا تو به خلافت.

این بزرگان که دنبال این نبودند که از حکومت استفاده ای کنند و پولی بگیرند. بله! بعضی بودند که از قم به برخی از این نهادها رفتند و با دست پر برای خودشان و اطرافیانش برگشتند و موسسه و ردیف بودجه و اعتبار و... درست کردند ولی آیت الله صافی که احتیاجی نداشته و این کار را نکرده است و نیازی هم ندارد. امروز هم مورد فحاشی قرار بگیرد و حذفش کنند، همان آیت الله صافی است. جایگاه مرجعیت هم اینطور است که خفیف نمی شود چون اصلا مرجعیت قائم به اشخاص نیست، یک نهاد کهن برای مردم شیعه است و مردم برای این نهاد اعتبار قائل هستند. خب در نماز جمعه شعار دادند و گفتند اینها آدم های بی بصیرتی هستند، این بزرگوران نرفتند ولی مردم از آن معارف عمیقی که امثال آیت الله جوادی بیان می کردند، آن نصایحی که امثال آیت الله امینی بیان می کردند، محروم شدند. چیز دیگری اتفاق نیفتاد! کی به کی احتیاج دارد؟ این آقایان افرادی نیستند که هوس آقایی، عنوان، پول و چیزی از حکومت باشند و جایگاه خودشان را دارند. ماجرایی را حضرت آیت الله شبیری زنجانی نقل می فرمودند که رضاخان یک موقع با کسروی درگیر شد. کسروی در دادگستری بود و حکمی علیه رضاخان صادر کرده بود ظاهرا در مورد برخی از زمین هایی که در شمال مازندران تصرف کرده بود و به رضاخان هم برخورده بود که کسروی من را محکوم کرده است؟! بعد هم دستور داد که او را منتظرخدمت کنید و از طرف رضاخان نوشتند که «کسروی را منتظرخدمت کنید». کسروی زیر آن حکمی که از طرف رضاخان بود، نوشت: «خدمت باید منتظر بنده باشد» و من منتظر خدمت نمی شوم.

در مورد ماجرایی که اتفاق افتاده، مطالبی بیان شده و بنده هم به لحاظ محتوایی نمی خواستم در خصوص این مورد صحبتی کرده باشم و نیازی هم نیست و مسئله خیلی روشن است و عموم مردم هم متوجه می شوند ولی به نظر بنده، ما با یک مصیبت در جامعة خودمان مواجه هستیم و آن مصیبت این است که هم علمای دین را می خواهیم و هم در عین حال می خواهیم همانطوری که ما دوست داریم حرف بزنند و موضع گیری کنند و مدیریت بشوند. در حالی که نه علمای دین، اساسا اهل فکر و نخبگان جامعه (عموم حوزویان، دانشگاهیان و اقشار مختلف) باید هرکدام به تناسب خودشان از فضای مناسب برای طرح افکار و اندیشه هایشان برخوردار باشند. البته وقتی فضاهای مختلف فکری باشد، تضارب آرا هم اتفاق می افتد که امر مبارکی است، نقد هم صورت می گیرد که امر مبارکی است ولی همه اینها همه متوقف براین است که ما باید این فضا را در جامعة خودمان به خصوص برای مراجع معظم تقلید به رسمیت بشناسیم؛ مخصوصا آنهایی که زندگیشان نشان می دهد که از اصالت رأی و فکر برخوردار بودند و امثال آیت الله العظمی آقای صافی(دام ظله) وجودش برای حوزه ها، برای جامعه و برای نظام ما مغتنم است. ان شاءالله قدر این ذخایر با ارزش را بدانیم و به این راحتی چوب حراج بر این ذخایر گران بها نزنیم.


نظرات کاربران