در حال بارگذاری ...

شرح نامه امیرالمؤمنین(ع) به امام مجتبی(ع) جلسه پانزدهم

مبارزه منفی و مبارزه مثبت - ۵اردیبهشت ۹۸

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین

در شرح و توضیح سفارشات امیرالمؤمنین به حضرت مجتبی علیهما السلام در دو جلسه اخیر، بحث به موضوع امر به معروف و نهی از منکر رسید. اشاره شد که این موضوع بسیار گسترده است، فروع فراوانی دارد و یک بررسی کامل و جامع در این زمینه احتیاج به یک سال تحصیلی درس و بحث دارد. یعنی جلسه درسی که هر روز تشکیل شود. ولی این جا در حد برخی از جملات نهج البلاغه در این زمینه، طرح موضوع شد.

یکی از نکاتی که ناگفته باقی ماند و باید به آن اشاره کرد، شرایطی است که باید در امر به معروف و نهی از منکر رعایت شود. یعنی بعد از این که شخص اولا از موازین اسلامی آگاهی کامل داشت و ثانیا آگاهی کافی از آن چه که در خارج اتفاق می افتد داشت که واقعاً منکر است یا منکر نیست؟ معروفی ترک شده است یا نه؟ نوبت به رعایت دو شرط مهم می رسد:

شرط اول این است که باید از روش و شیوه ای استفاده کرد که امر به معروف تأثیرگذار باشد. امر به معروف یک واجب تعبدی نیست. لذا شخص باید محاسبه کند که امر به معروف فایده ای دارد یا ندارد. خود اسلام فرموده اگر امر به معروف شما فایده ای ندارد، شما وظیفه ای در این زمینه ندارید. اثر و فایده را باید محاسبه کرد.

پرهیز از اقدامات مخاطره آمیز

 نکته دوم این است که امر به معروف و نهی از منکر خطر و ضرری برای آمر به معروف و ناهی از منکر نداشته باشد. چنانچه ضرر داشته باشد تکلیف ساقط است. این نکته هم مهم است هرچند مجال تفصیل نیست. ما به واسطه یک قاعده کلی در زمینه همه احکام اسلامی معتقد هستیم که هر وظیفه و تکلیفی که خداوند بر عهده انسان گذاشته است،   حد و مرزی دارد. یکی از این حدود و مرزها این است که انجام این وظیفه الهی موجب ضرر و زیان به شخص نشود. مثال روشن آن روزه ماه رمضان است که تکلیفی واجب و مهم است اما همین تکلیف برای کسی که روزه برایش موجب ضرر و زیان است، ساقط می شود و خوردن روزه برای او جایز می شود. آن قاعده کلی "قاعده لا ضرر" است که همه احکام را پوشش می دهد و فقهاء از او به یک قاعده حاکم تعبیر می کنند. این قاعده حاکم "لا ضرر" شامل امر به معروف و نهی از منکر هم می شود. امر به معروفی که خسارت، ضرر مالی یا جانی یا حتی آسیبی به آبروی انسان ندارد، واجب است. این شرط را همه فقهاء پذیرفته اند.

لذا امر به معروف به معنای این نیست که انسان به استقبال خطر برود. البته یک استثناء و تبصره در ذیل این قاعده وجود دارد که گاهی از اوقات امر به معروف و نهی از منکر در موقعیت هایی انجام می گیرد که موضوع از چنان اهمیتی برخوردار است که انسان باید از خطر استقبال کند. شما اگر در خیابان مواجهه شدید با این که انسانی را به کتک گرفته اند و قصد قتل او را دارند این جا چون پای جان یک انسان مطرح است باید از او دفاع کرد هرچند در این میان مثلا پیراهن آمر به معروف پاره شود، یا یک سیلی بخورد. زیرا این سیلی خوردن، این آسیب جزئی، در برابر نجات جان یک انسان، ناچیز است و ارزشی ندارد. امام حسین علیه السلام هم برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد ولی آن جا پای یک موضوع بسیار مهم در میان بود. حضرت فرمودند "و عَلَى الاِسلامِ السَّلام، اِذ قَد بُلِیَتِ الاُمَة بِراعٍ مِثلِ یَزید"، آن جا باید فداکاری کرد. ولی در امر به معروف و نهی از منکرهای متعارف و عادی، لزومی برای تحمل ضرر و خطر وجود ندارد. این مسأله زیاد اتفاق می افتد و مورد سوال است که می پرسند: مثلاً من در یک اداره یا شرکتی هستم، که در آنجا فسادی وجود دارد ولی اگر من بخواهم مقابل این فساد قرار بگیرم و اگر آن باند و جریانی که در آن جا هستند متوجه شوند، خودم را از هستی ساقط می کنند، مرا بیرون می کنند، حقوقم را قطع می کنند. این جا تکلیف و وظیفه چیست؟ البته تا جایی که امکان دارد باید از روش و شیوه ای استفاده کرد که هم جلوی فساد گرفته شود، هم نهی از منکر شود، اصلاح امور هم صورت بگیرد. اما این که شخص در یک محیط کاری، در این حد و حدود وظیفه داشته باشد که زندگی خود را به خطر بیاندازد و تباه کند برای این که جلوی فسادی را بگیرد، تکلیفی ندارد. علاوه بر این که در بسیاری از موارد معلوم نیست که از فساد هم جلوگیری شود. به فرض که کسی فداکاری هم بکند، نتیجه چیست؟ آیا نتیجه قطعی و روشن است؟ یا این که تحمل خطر و ضرر و زیان صورت گرفته و نتیجه ای هم معلوم نیست و مبهم است؟ این امور در موارد مختلف احتیاج به محاسبات دقیق دارد. یعنی انتخاب شیوه ای که کمترین هزینه را داشته باشد و بیشترین اطمینان برای رسیدن به فایده و نتیجه در آن باشد. ولی اگر در این محاسبات با نگاه کاملاً عقلایی، نه منفعت طلبانه و راحت طلبانه، با یک نگاه واقع بینانه و حقیقت طلبانه انسان به این نتیجه برسد که این امر به معروف و نهی از منکر آن فواید، احتمالی (آن ها احتمالی)، اما این ضرر و زیان قطعی و اطمینانی وجود دارد، چنین تکلیفی بر عهده انسان نیست. البته اگر کسی اقدامی انجام دهد، فداکاری کند، ارزش آن ایثار و فداکاری نادیده گرفته نمی شود. حرکت او به لحاظ اخلاقی ارزش است ولی به لحاظ فقهی واجب و ضروری نیست، یعنی در صورت ترک کردن، گناهی مرتکب نشده است.

لذا گاهی افراد با امر به معروف و نهی از منکر خود را در معرض خطرات جدی قرار می دهند، در حالی که چنین وظیفه ای ندارند. ـ امر به معروف های عادی عرض می کنم.ـ در برابر برخی افراد نهی از منکر می کند که این افراد به لحاظ اخلاقی، به لحاظ شخصیت و به لحاظ رفتار، متعادل نیستند و گاهی اوقات در برابر تذکر زبانی، عکس العمل های تند نشان می دهند. و گاهی از اوقات اصلا قصد جان افراد را می کنند. همین شهر تهران فراوان اتفاق افتاده که با یک تذکر به طرف حمله کرده اند. این براساس موازین اسلامی قابل توجیه نیست. چون کسی که می خواهد تذکر زبانی دهد باید محاسبه کند فردی که به او تذکر می دهد، چقدر ظرفیت دارد؟ عکس العمل او قابل پیش بینی است یا قابل پیش بینی نیست؟ زیرا گاهی عکس العمل افراد، تند، غیرمترقبه و غیرقابل پیش بینی است و ممکن است انسان مورد تعرض و آسیب قرار گیرد. این شخص معذور است چون نمی توانسته پیش بینی کند، فکر نمی کرد چنین بلایی سر او بیاورند. اما آن جایی که احتمال خطر داده می شود و قابل پیش بینی است، نهی از منکر وظیفه نیست و حتی بالاتر، این امر به معروف و نهی از منکر حرام است. امر به معروف و نهی از منکری که شخص خودش را در معرض خطر جانی قرار دهد، حرام است. و اگر این شخص توجه داشته و می توانسته تشخیص دهد، گناه مرتکب شده و فردای قیامت نسبت به این که چرا از جان و مال خودش صیانت نکرده، مورد مؤاخذه قرار می گیرد. در این مساله اختلافی هم نیست. در تحریرالوسیله و در کتابهای فقهی دیگر نیز مطرح شده است. از جمله موازین اسلامی این است که انسان از روشها و شیوه هایی استفاده کند که چنین ضایعات و چنین مفاسدی را به همراه نداشته باشد. مگر در موضوعاتی که دارای اهمیت هستند. البته در آن صورت هم تصمیم گیری با خود شخص نیست که بگوید من ایثار می کنم. بلکه در موضوعات مهم، مثل استقبال از خطرات در برابر دشمن، نیاز به یک بینش و تحلیل بالاتر است که فراتر از تصمیم گیری فردی به حساب می آید و باید توسط متولیان امور که دارای تشخیص کافی از مسائل اجتماعی اند، تأیید شود.

فلسفه مبارزه منفی با منکرات

حضرت در ادامه فرمودند: "وَ بایِن مَن فعَلهُ بجُهدِکَ". در واقع امیرالمؤمنین(ع) نوع دیگری از تکلیف در برابر منکرات را معرفی می کنند؛ آنچه که تا به حال صحبت کردیم این بود که شخص می خواهد با زبان یا اقدام عملی، اصلاحی صورت بدهد. آیا اگر آن اقدام اصلاحی به نتیجه نرسید تکلیف تمام است؟ یعنی نه با زبان، نه با اقدام عملی فعلاً راهی برای تغییر در آن مورد خاص وجود ندارد. در چنین صورتی تکلیف سلبی و مبارزه منفی مطرح می شود. یعنی حالا که با نزدیک شدن و صحبت کردن و اقدام کردن کاری از پیش نمی رود، باید از کسی که فاعل منکر است دوری کرد و فاصله گرفت. حضرت می فرماید از کسی که فاعل منکر است با تمام توان فاصله بگیر و حریم نگهدار. حال که نمی توان او را تغییر داد، وظیفه داریم که با او همراه و همنشین نشده و مراوده نداشته باشیم.

البته باید توجه داشت که گاهی ارتباط با یک فرد خطاکار و گناهکار، فایده و تأثیر مثبتی دارد، مثلا موجب می شود که او به خاطر ارتباطی که با من دارد، در آن منکر، پیشرفت نکند، این جا حفظ ارتباط خوب است و فایده دارد و نباید قطع رابطه کرد. اما اگر ارتباط با او هیچ فایده مثبتی ندارد، حفظ ارتباط جایگاهی ندارد. همچنین نباید از برخی تبصره ها غافل شد. مثلاً صله رحم، نباید تحت تأثیر امر به معروف و نهی از منکر قطع شود. آن وظیفه ای است که باید در جای خودش وجود داشته باشد. کسی که از رحم است مانند برادر یا خواهر ...، اگرچه از جهاتی آلودگی هایی هم دارند، ولی این آلودگیها مجوز برای قطع رحم نیست. البته صله رحم به لحاظ روش و شیوه خیلی انعطاف پذیر است. در عین حال باید برحسب شرایط افراد تنظیم کرد. از این تبصره ها و استثناءها که بگذریم از نظر اسلام قاعده این است که از نشست و برخاست با آدم فاسد باید پرهیز کرد.

الف) صیانت از خویش

زیرا اولاً این همنشینی برای خود انسان مضر است. یعنی قابل انکار نیست که نشست و برخاست کردن با افراد فاسد روی انسان تأثیر دارد و آلودگی به وجود می آورد. مرحوم شهید مطهری رضوان الله تعالی علیه در کتابهای مختلف خودشان؛ مکرر فرموده اند: «طبیعت انسان دزد است.» یعنی انسان یک موجود تأثیرپذیر است. انسان مانند آهن ربا که براده های آهن را جذب می کند، دائماً اخلاقیات و روحیات و فرهنگ را از دیگران جذب می کند. چیزی که انسان از دیگری برمی دارد، گاهی با توجه و التفات است و گاهی در حالت غفلت و ناآگاهی صورت می گیرد. این طور نیست که کسی فکر کند من مواظب هستم که تحت تأثیر قرار نگیرم و به این مواظبت اطمینان پیدا کند که هم ارتباطم را حفظ می کنم و هم سلامت خودم را حفظ می کنم. بلکه انسان ناخودآگاه تحت تأثیر قرار می گیرد. چه بسا بدون این که توجه داشته باشد، بعد از مدتی به خود می آید و می بیند که همان اخلاق و روحیات در او هم پیدا شده است. در حالی که ادعا می کرد اصلاً تحت تأثیر قرار نمی گیرد.  مسأله تاثیر پذیری همیشه توأم با علم و آگاهی نیست. «طبیعت انسان دزد است.» در هر فضایی، در هر ارتباطاتی قرار بگیرد، ناخودآگاه خصوصیات آن فضا را می رباید. انسان باید خیلی قوی باشد و بر جان و روح خود اشراف داشته باشد تا بتواند خودش را کنترل کند. ولی ما باید بدانیم که آدم های عادی هستیم. آدم عادی در شرایط عادی تحت تأثیر قرار می گیرد. فرمایش استاد مطهری در رساله ولاءها و ولایت ها (همانطور که بیان شد در آثار دیگری از استاد نیز این بیان مطرح شده است) این است: «طبیعت انسان دزد است و ضبط و گیرندگی از جمله خواص انسانیست. ـ ولی دزدی بالاتر از گیرندگیست. در دزدی غفلت وجود دارد.ـ و چه بسا ناخودآگاه افکار و اندیشه های دیگران را در لوح خویش ثبت می کند.» آن جمله ای را که مثنوی دارد خیلی زیباست! « می رود از سینه ها در سینه ها» ـ از سینه به سینه، اخلاقیات، افکار، اندیشه ها، عادت ها، همه در متن جامعه کاملاً در حال حرکت و جریان است.

می رود از سینه ها در سینه ها             از ره پنهان صلاح و کینه ها

ولی راه این نقل و انتقال آشکار نیست که همیشه برای انسان محسوس باشد. چه بسا همان کسی که می گوید تحت تأثیر قرار نگرفتم، تحت تأثیر است. در نتیجه حالا که نمی توان جامعه را حفظ کرد نباید از حفظ خود غفلت کرد. « قُواْ أَنفُسَکم وَ أَهْلِیکم»[1] گام اول حفاظت از خود، گام دوم هم حفاظت از خانواده خود است. در دعاهای قرآنی نیز همین مسیر مطرح شده و آموزش داده شده است. اول از خود انسان شروع می شود: «رب اغفرلی و لوالدی و لمن دخل بیتی مؤمناً»[2] این "رب اغفر لی" برای این که انسان اول باید خود را از آتش بیرون بیاورد، از مهلکه بیرون بیاورد، بعد به فکر نجات دیگران بیافتد. البته که این رفتار خودپرستی هم نیست. انسان اول باید به فکر نجات خودش باشد، بعد به مقدار توانش به فکر نجات دیگران هم باشد و برای اصلاح دیگران هم کار کند. اگر نمی شود دیگران را اصلاح کرد، حداقل انسان باید مواظب باشد خودش آلوده نشود.

ب) تضعیف جبهه باطل

 فلسفه دوم این نوع کناره گیری این است که به هرحال ارتباطات موجب می شود که یک جبهه یا یک گروه تشکیل شود. انسان با کناره گیری خود عضو این گروه نمی شود و تعداد و آمار آن را بالا نمی برد. چرا باید در زمره گروهی بود که روش، شیوه، مبنا و رفتار آن درست نیست؟ حضور انسان به لحاظ بیرونی و اجتماعی، یک نوع تقویت محسوب می شود. این ارتباطات فقط در فضای حقیقی هم نیست و شامل فضای مجازی نیز می شود. بالاخره حضور در فضای مجازی آمار را بالا می برد. هر انگیزه ای هم برای آن مطرح شود باز هم موجب افزایش تعداد نفرات می شود. لذا این که گفته شود من تحت تأثیر قرار نمی گیرم، جنبه فردی ماجراست که همین جا هم اسلام می گوید باید مواظب بود. اما جنبه دیگر این است که چرا باید موجب افزایش آمار آنها شد؟ انسان مسلمان حضورش با حساب است، عدم حضور و غیبتش نیز با حساب است.

مرحوم کلینی در کافی بابی را تحت عنوان " مجالسۀ أهل المعاصی/ همنشینی با انسان های گناهکار"به این موضوع اختصاص داده است. مرحوم صاحب وسائل نیز در جلد شانزدهم وسائل الشیعه روایاتی دارد. از جمله این روایات است که امام صادق علیه السلام فرمودند:

 لا تَصْحَبُ أَهْلَ الْبِدَعِ و َ لاتُجالِسُوهُمْ،. فَتَصیرُوا عِنْدَ النّاسِ کَواحدٍ مِنْهُمْ[3]

با کسانی که بدعت گذار در دین هستند، مصاحبت نداشته باشید و نشست و برخاست نکنید. زیرا مردم گمان می برند که تو هم از آنان هستی! این داوری مردم است و این داوری را نمی شود از مردم گرفت. حضرت فرمودند که با این افراد نباشید، زیرا در نگاه مردم یکی از آنها می شوید. پس اولاً ما حق نداریم از اعتبار دینی و اخلاقی خودمان بی جهت صرفنظر کنیم و خود را در معرض اتهام قرار دهیم. ثانیاً چرا با این همراه بودن یک جریان باطل را ما تقویت کنیم؟

روایت معتبر دیگری است که حضرت امام کاظم علیه السلام به یکی از اصحاب فرمودند:

ما لِی رَأَیْتُکَ عِنْدَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ یَعْقُوبَ فقلت إنه خالی إِنَّهُ یَقُولُ فِی اللَّهِ قَوْلًا عَظِیماً فَقُلْتُ هُوَ یَقُولُ مَا شَاءَ، أَیُّ شَیْ ءٍ عَلَیَّ مِنْهُ إِذَا لَمْ أَقُلْ مَا یَقُولُ؟ وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً،[4]

حضرت فرمودند دیدم که تو در کنار عبدالرحمن بن یعقوب نشسته ای؟! گفت عبدالرحمن بن یعقوب دایی من است. حضرت فرمودند که او دارای انحرافات اعتقادی است، او درباره خدا ادعاهای سنگینی مطرح می کند و درست نیست. بعد حضرت فرمودند که به هرحال وضع خودت را روشن کن می خواهی با ما باشی، یا با او باشی؟ اگر افکار او را قبول داری پس برای چه با ما ارتباط داری؟ به حضرت عرض کرد او حرفهای خودش را می زند، من که حرفهای او را نمی زنم، چه گناهی به گردن من است وقتی من حرفهای او را نمی گویم؟ اعتقاد یک امر شخصی است، او اعتقاد خودش را دارد، من هم اعتقاد خودم را دارم، چه مسئولیتی دارم؟ این تئوری این روزها خیلی در جامعه ما مطرح می شود که اعتقادات یک امر شخصی است، هرکسی اعتقاد خودش را دارد. حضرت مثالی برای او زدند و فرمودند: او اعتقاد خودش را دارد، تو هم اعتقاد خودت را داری ولی اگر بلایی نازل شود هردوی شما مشمول آن هستید. این که در نزد خدا اعتقاد و عقیده و رفتار تو یک طور دیگر است سر جای خودش، آن به لحاظ فردی است ولی به لحاظ حساب دنیوی اگر قهر و غضب خداوند در این موارد فرود بیاید، تر و خشک با هم می سوزند. در عالم آخرت، تر و خشک با هم نمی سوزند، ولی در نظام اجتماعی افرادی که با هم هستند هر حادثه ای اتفاق بیافتد با هم هستند، چه آن کسانی که مقصر هستند، چه آن کسانی که مقصر نیستند. امور اجتماعی تفکیک پذیر نیست. باید خیلی مواظب بود. حتی نسبت به فامیل هم نباید نوع رابطه به گونه ای باشد که تأیید انحرافات تلقی شود.

 آیه شریفه ای که با تفاوت اندکی به دو شکل در قرآن کریم بیان شده است می فرماید:

وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فىِ الْکِتَابِ أَنْ إِذَا سمَعْتُمْ ءَایَاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بهَا وَ یُسْتهْزَأُ بهَا فَلَا تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتىَ‏ یخَوضُواْ فىِ حَدِیثٍ غَیرِهِ  إِنَّکمْ إِذًا مِّثْلُهُمْ  إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِینَ وَ الْکَافِرِینَ فىِ جَهَنَّمَ جَمِیعًا[5]

و بیقین در کتاب [قرآن، خدا این حکم را] بر شما فرو فرستاده که: هر گاه آیات خدا را بشنوید، در حالى که آنها مورد انکار قرار گیرد، و آنها ریشخند شود، پس با آن (انکارکنندگان و ریشخند کنندگ) ان ننشینید، تا به سخنى غیر آن در آیند، چرا که شما در این هنگام، مثل آنانید بدرستى که خدا جمع کننده همه منافقان و کافران در جهنّم است

 ما قرآن را برای شما نازل کردیم. وقتی که می بینید آیات الهی مورد انکار و استهزاء قرار می گیرد، با این افراد ننشینید. با افرادی که همه چیز را انکار می کنند، همه مقدسات را به مسخره می گیرند، ننشینید. نشستن با این افراد موجب می شود، وقتی همه چیز را مسخره می کند، جلسه او گرم و پُر رونق شود. در این صورت عملاً او تشویق می شود. اما وقتی انسان بلند شود و چنین گروه و مجلسی را ترک کند، او متوجه می شود و مواظب زبان و حرکاتش می شود.

خدا به این افراد بی تفاوت و آدم های بی خیال را، که حق و باطل برایشان فرقی نمی کند، در کنار باطل قرار می گیرند، سکوت و همراهی می کنند، تهدید جدی می کند. خداوند فرمود ننشینید تا حرف شان را عوض کنند. اگر کنار آنها بنشینید شما هم مثل آنها هستید. این از تهدید بالاتر است. زیرا آن کسی که آیات الهی را استهزاء و انکار می کند، کافر است، ولی کسی که بی خیال آن جا بنشیند، منافق است. این حالت بی خیالی و بی تفاوتی که متأسفانه آثار آن در فرهنگ متدینین ما پیدا می شود، با این موازین قرآن سازگار نیست. شخص مسلمان اهل اهانت کردن و توهین کردن به دیگران نیست اما برای حق و عقیده خودش و برای اسلام و مکتب خودش ارزش قائل است. یعنی اهل اهانت کردن به افراد نیست، اما اهانت به شخص خودش را که نمی پذیرد، اهانت به مکتب خودش را هم نمی پذیرد، اهانت به قرآن را هم نمی پذیرد، اهانت به پیامبر(ص) را هم نمی پذیرد، اهانت به ائمه(ع) را هم نمی پذیرد. خداوند در قرآن کریم می فرماید شما چرا باید نسبت به این افراد بی تفاوت باشید؟

 آیه مشابه آن در سوره انعام است که مخاطب آن خود پیامبر اکرم(ص) است.

وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی‏ آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فی‏ حَدیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمین‏[6]

و هر گاه کسانى را دیدى که (به قصد ریشخند) در آیات ما فرو مى‏روند، پس از آنان روى گردان تا به سخنى غیر از آن در آیند و اگر شیطان تو را به فراموشى انداخت، پس بعد از یادآورى، با آن گروه ستمکار مَنشین

 می فرماید ای پیامبر وقتی می بینی کسانی که در آیات ما خوض می کنند، یعنی برای انکار کردن، برای استهزاء کردن وارد می شوند و خرده گیری می کنند و اشکال می کنند، از آنها دوری کن و روی برگردان! یعنی پیغمبر هم حق ندارد بنشیند. او که تحت تأثیر هم قرار نمی گیرد، و عقیده اش سست نیست. اما در عین حال خدا به او هم می فرماید اعراض کن، تا این که وارد کلام دیگری شوند و حرف خودشان را عوض کنند. این یک اصل است، هم برای فضای حقیقی و ارتباطات حقیقی، هم برای ارتباطات مجازی! در هرکجا، در هر ارتباطی، هر نوع حضوری که وجود دارد شخص مسلمان باید برای مکتب خودش حرمت قائل باشد و اگر دیگران هم تعدی می کنند در برابر آنها عکس العمل مناسب داشته باشد. این مربوط به مکتب است، می توان آن را به مسلمانها و مؤمنین توسعه داد. آن هم برای ما محترم است. یعنی فکر کنیم آیا مجازیم در جلسه ای بنشینم که مؤمنی هتک حرمت می شود؟

در این باره روایات زیادی نیز وجود دارد. از جمله در اصول کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که:

مَنْ قَعَدَ عِنْدَ سَبّابٍ لِأوْلِیاءِ اللهِ فَقَدْ عَصَی اللهَ تَعالَی،[7]

اگر کسی در مجلسی بنشیند که اولیاء الهی را دشنام می گویند، معصیت خدا را کرده است.

 در روایت دیگر نیز اینگونه آمده است:

لَا یَنْبَغِی لِلْمُؤْمِنِ أَنْ یَجْلِسَ مَجْلِساً یُعْصَى اللَّهُ فِیهِ وَ لَا یَقْدِرُ عَلَى تَغْیِیرِه‏،[8]

شایسته نیست مؤمن در جلسه ای که گناه انجام می گیرد و نمی تواند آن را تغییر دهد، حضور داشته باشد.

در روایت دیگری، امام صادق(ع) فرموده اند:

مَنْ کانَ یؤْمِنُ بِالله وَ الْیوْمِ الْآخِرِ فَلَا یجْلِسْ مَجْلِساً ینْتَقَصُ فِیهِ إِمَامٌ أَوْ یعَابُ فِیهِ مُؤْمِنٌ،[9]

کسی که به خدا و روز قیامت ایمان داردف در جلسه ای که امام مورد عیبجویی قرار می گیرد یا  از مؤمنی غیبت و بدگویی می شود، شرکت نمی کند.  

متأسفانه مسأله حساسیت ما نسبت به مجالسی که شرکت می کنیم، همنشینان مان، نوع صحبت هایی که گفته می شود، کاهش پیدا کرده است. در حالی که بعضی موارد را دین به صورت خیلی روشن بیان کرده است؛ مثلا حضور بر سر سفره ای که شراب در آن باشد حرام است، این مسأله ای نیست که به خاطر تایید کار حرام، حضور در کنار آنها حرام باشد، بلکه نفس حضور در چنین محلی معصیت است و شرع نفس این کار را حرام کرده است.

اتفاقاً چند روز قبل تلوزیون خودمان فیلمی را پخش می کرد که موضوعش خشونت بود. می گفت بچه ها نباید فیلم هایی را که در آن اعمال خشونت می شود، ببینند. حتی بعضی از کارتون هایی که تولید شده است، برای بچه ها ضرر دارد. نکته قابل توجه، استدلالی بود که آن روانشناس می کرد. می گفت بچه ای که خشونت را می بیند، خشونت برای او عادی می شود، در نتیجه خشونت کردن نیز برای او عادی می شود. خشونت دیگران را که به عنوان یک امر عادی و متعارف در جامعه ببیند، آن را یک هنجار تلقی می کند، در نتیجه عکس العمل مناسبی در برابر آن نخواهد داشت. این موضوع به خشونت اختصاص ندارد. طبع انسان همین طور است که با تکرار این نوع صحنه ها، فساد و منکر، برای انسان عادی می شود و قهراً وقتی که امر عادی شد، انسان آرام آرام به آن نزدیک می شود یا اگر دیگری نزدیک شد حساسیت ندارد و در برابر او موضع نمی گیرد و مقاومت نمی کند. در زندگی خود انسان و نزدیکان او به تجربه دیده شده است که متأسفانه انحرافات گاهی به خاطر اهمال های ابتدای کار صورت می گیرد و سپس آرام آرام شروع می شود و تأثیرات وحشتناکی می گذارد.

جهاد کامل و فراگیر

امیرالمؤمنین(ع) در ادامه نامه می فرمایند:

وَ جَاهِدْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَ لَا تَأْخُذْکَ فِی اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ وَ خُضِ الْغَمَرَاتِ لِلْحَقِّ حَیْثُ کَان

این که حضرت فرمودند با تمام توان از افراد فاسد فاصله بگیر، مربوط به مبارزه منفی بود. اما در کنار این مبارزه منفی، مبارزه مثبت و اقدام عملی هم لازم است. از همین رو امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند جهاد کن! اما این جهاد تنها به دل و قول نیست. بلکه امام(ع) دستور به جهاد تمام عیار می دهد.( حَقَّ جِهَادِهِ)

باید توجه داشت که هر عملی حقیقتی دارد و انسان باید اعمالش را به صورت کامل انجام دهد. با این حال خداوند در دو مورد تصریح و تأکید کرده که از عمل کم نگذارید و حق آن را ادا کنید. یکی از آن موارد تقواست که فرموده است "اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ"[10] و مورد دیگر هم جهاد است. که فرموده "وَ جاهِدوا فی الله حَقَ جِهادِه"[11] این تاکید به خاطر این است که تقوا و جهاد سختی و دشواری دارد، در میدان بودن است، هزینه کردن دارد، و طبیعتاً انسان از آن شانه خالی می کند. حق آن را خوب ادا نمی کند، دنبال راه فراری می گردد که به حداقل اکتفا کند. از همین جهت خدا تاکید می کند که سرمایه گذاری کنید و تا آخر بایستید.

البته جهاد در تفسیر اسلامی معنای وسیعی دارد. صحنه قتال و جنگ یک صحنه جهاد است. مرحوم علامه طباطبایی جهاد را تفسیر می کند و می گوید: "بذل الجهد فی مدافعۀ العدو" تلاش کردن در مقابل دشمن! که این مقابله یا در جبهه بیرونی است و یا در جبهه درونی که همان هوای نفس انسان است. که فرمودند دشمن ترین دشمنان انسان، هوای نفس است. "اَعدی عدوِّک نَفسُک الَّتی بینَ جَنبیکَ"، این هم یک جهاد است.  

حضرت به فرزندشان امام مجتبی فرمودند وَ جَاهِدْ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ.

مقاومت در برابر بینش ها

در این جا مساله قابل توجه این است که وقتی انسان بعضی کارها را انجام می دهد، مورد تشویق قرار می گیرد. مثلاً کسی که در میدان تحصیل علم پیشرفت می کند و موفقیت علمی پیدا می کند همه به او تبریک می گویند و او را تشویق می کنند. ولی در برخی موارد علاوه بر این که کار سخت است، هیچ کسی تشویق نمی کند و حتی بالاتر از آن سرزنش و ملامت هم می کنند و زخم زبان می زنند. با این که انسان برای انجام آن کار زجر می کشد، مورد اتهام هم قرار می گیرد. لذا امیرالمؤمنین(ع) در کنار جهاد به نکته مهمی فرموده اند که: "وَ لَاتَأْخُذْکَ فِی اللَّهِ لَوْمَۀ لَائِمٍ" یعنی اگر کسی می خواهد در این میدان حضور پیدا کند باید اول خودش را آماده سرزنش ها و بدگویی های دیگران کند. بعضی افراد تیرهای مستقیم در میدان جنگ را می توانند تحمل کنند، اما نیش زبان افراد، آنها را از پا درمی آورد. مرد میدان آن کسی است که هم دربرابر دشمن بایستد، هم در برابر افراد جاهلی که "لومۀ لائم" هستند. جهاد لوازم و ابزاری دارد.  

 بعد حضرت فرمودند: "وَ خُضِ الْغَمَرَاتِ لِلْحَقِّ حَیْثُ کَانَ"، خض امر است. به معنای فرو رفتن، مثل کسی که در استخر شیرجه می زند. غمرات هم به معنای شدائد است. حضرت فرمودند نه این که بمان شدائد سراغ تو بیاید. بلکه چنان آمادگی پیدا کن که خودت به دنبال شدائد بروی. البته نه هر شدائدی، بلکه "خُضِ الْغَمَرَاتِ لِلْحَقِّ"، آن جایی که پای حق در میان است از خطرات استقبال کن، خودت را در میان خطرات قرار بده! حق مرز نمی شناسد. هرکجا تشخیص دادی حق است بایست، مقاومت کن و از شدائد استقبال کن.

زندگی خود امیرالمؤمنین(ع) هم همین طور است. از ابتدا تا انتها، ایستادگی بر حقیقت. هیچ کجا در زندگی امیرالمؤمنین معامله پیدا نمی کنیم. فقط و فقط ایستادگی بر حقیقت! در کتاب"الغارات" نقل شده است که در نامه ای به محمد بن ابی بکر فرموده اند: "و اکره لهم ما تکره لنفسه و أصلح احوال رعیتک"، هرچه را که بر خودت نمی پسندی برای مردم هم نپسند. تا این جا می رسد که می فرماید "و خُضِ الْغَمَرَاتِ إلی الْحَقِّ وَ لَاتَخفْ فِی اللَّهِ لَوْمَۀَ لَائِمٍ"، تو نماینده و استاندار علی(ع) هستی، باید نمونه حکومت علوی را در مصر اجرا کنی، پس حق را اجرا کن و از سرزنش دیگران نگرانی به خودت راه نده!

در نامه 50 نهج البلاغه نیز به امرای سپاه خود فرموده است: "وَ لا تُفَرِطُوا فِی صَلاح، وَ ان تَخوُضوُا الغَمَراتِ الیَ الحَق" و در ادامه در کتاب صفین دارد که "وَ لَاتَأْخُذْکَ فِی اللَّهِ لَوْمَۀ لَائِمٍ".

بعد از ضربت خوردن، در بستر بیماری نیز این جملات معروف را به حضرت به امام حسن و امام حسین سفارش کردند که: "کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً" در برابر ظلم موضع داشته باشید، هم موضع مثبت در حمایت از مظلوم، هم موضع منفی در برابر ظالم. "و عملا بما فی الکتاب" آن چه که خدا در قرآن فرموده عمل کنید. "وَ لَاتَأْخُذْکما فِی اللَّهِ لَوْمَۀ لَائِمٍ". این مسیر، یعنی مبارزه با ظالم و حمایت از مظلوم و عمل به کتاب خدا، هزینه دارد و از عهده کسی برمی آید که شخصیت ثابت، استوار، حق جو و حق مدار داشته باشد و در برابر جوسازی ها کوتاه نیاید و تحت تأثیر قرار نگیرد.

خدایا ما را در این مسیر مدد بفرما!


[1] - تحریم، 6

[2] - نوح، 9

[3] - کافی (ط - دار الحدیث)، ج‏4، ص122

[4] - همان، ص 121

[5] - نساء، 140

[6] - انعام، 68

[7] - کافی (ط - دار الحدیث)، ج‏4، ص130  

[8] - همان، ص 121

[9] - همان، 128

[10] - آل عمران، 102

[11] - حج، 78


نظرات کاربران