در حال بارگذاری ...

شرح نامه امیرالمؤمنین(ع) به امام مجتبی(ع) جلسه سیزدهم

کدام امربه معروف و نهی ازمنکر؟ - ۱۶ اسفند ۹۷

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا أبی القاسم المصطفی محمد و آله و سلم

و من وصیۀ مولانا أمیرالمؤمنین علیه السلام لإبنه: وَ امُر بِالمعروفِ تَکُن مِن أهلِه وَ انکَرِ المُنکَرَ بِیَدکَ وَ لِسانِکَ وَ بایِن من فعَلهُ بجُهدِکَ، و جاهِد فِی اللهِ حَقَّ جِهادهِ، و لا تَأخُذکَ فِی اللهِ لَومَهُ لائِمٍ.

 سخن درباره نامه سی و یکم نهج البلاغه که امیرالمؤمنین برای فرزندشان حضرت امام حسن مجتبی علیهما السلام مرقوم داشته اند، به جمله ای درباره امر به معروف و نهی از منکر می رسد. امر به معروف و نهی از منکر یک بحث دامنه دار با فروع و مسائل بسیار زیاد است که در این جا با توجه به کلام امیرالمؤمنین(ع) در این نامه، نگاهی کوتاه و گذرا به موضوع امر به معروف از دیدگاه نهج البلاغه انداخته می شود و از طرح بقیه مباحث این موضوع ناچار باید صرف نظر کرد.

در بیانات امیرالمؤمنین(ع) در باره امر به معروف و نهی از منکر چند مطلب دیده می شود: اول، اهمیت موضوع امر به معروف و نهی از منکر است. دوم کارکرد اصلی امر به معروف در جامعه است. یعنی ما با امر به معروف و نهی از منکر می خواهیم به چه هدف و غایتی دسترسی پیدا کنیم؟ نکته سوم درباره علل و عواملی است که امر به معروف و نهی از منکر را عقیم می گذارد.

اهمیت امر به معروف و نهی از منکر

درباره اهمیت امر به معروف، در نهج البلاغه جمله ای است که مشابه آن در جای دیگر دیده نمی شود. یعنی هیچ تعبیری برای نشان دادن اهمیت فوق العاده این موضوع، به اندازه این کلام حضرت، دیده نشده و سراغ نداریم.

حضرت درباره امر به معروف مطالبی را بیان کردند تا به این جا رسیدند که فرمودند:

 وَ ما أعمالُ البرِّ کلُّها وَ الجهادُ فی سَبیلِ اللهِ عِندَ الأمر بالمَعرُوفِ وَ النَّهی عَنِ المُنکَرِ إلّا کَنَفثَةٍ فی بَحرٍ لُجِّیٍّ.[1]

 اگر همه کارهای نیک و خوب را به علاوه جهاد که اهمیت مضاعفی دارد، در کنار امر به معروف قرار دهیم و با آن بسنجیم، مثل این است که مختصر رطوبت آب دهان را با یک دریای عمیق مقایسه کنید. گویی حضرت می خواهند متذکر شوند که امر به معروف و نهی از منکر را با هیچ کار نیک دیگری نمی شود مقایسه کرد. در واقع حضرت می خواهند بفرمایند مقایسه غلط است. امر به معروف با هیچ چیز دیگر قابل قیاس نیست و جای این فریضه را با هیچ چیز دیگری نمی توان پُر کرد. زیرا فقط این فریضه است که به "اصلاح اجتماعی" نظر دارد. این بیان فوق العاده است. تعبیری هم در قرآن کریم آمده که:

 کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ[2]

از جهت دیگر همین مقایسه صورت می گیرد و می فرماید شما امت اسلامی بهترین امت هستید، چون امر به معروف و نهی از منکر می کنید. یعنی ملاک امتیاز در مقایسه بین امتها با یکدیگر، اهتمام به امر به معروف و نهی از منکر است. نگاه هایی که به امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد، مختلف است. بعضی امر به معروف و نهی از منکر را یک روش و یک شیوه برای اجرای احکام دینی تلقی می کنند و معتقدند که دین، با امر به معروف و نهی از منکر، در جامعه استقرار پیدا می کند و اهمیت امر به معروف از این نگاه است. قوام و قیام همه مسائل دینی، از نماز، روزه، خمس، زکات و حج، از امر به معروف و نهی از منکر است. در بعضی روایات هم آمده که "بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ"، یعنی همه واجبات (الْفَرَائِضُ (جمع محلای به الف و لام  براساس امر به معروف و نهی از منکر استقرار پیدا می کنند.

فلسفه اصلی امر به معروف و نهی از منکر

البته این نگاه درست است. ولی آیا امیرالمؤمنین(ع) با چنین نگاهی این موضوع را مطرح کرده اند؟ این اهمیت مضاعفی که حضرت قائل هستند، از چه نگاهی نشأت گرفته است؟ به نظر می رسد که بتوان سرّ این اهمیت را از وصیت حضرت بعد از ضربت خوردن به دست ابن ملجم مرادی لعنۀ الله علیه متوجه شد. وصیت ایشان به امام حسن و امام حسین علیهما السلام و همچنین هرکسی دیگری که این وصیت به آنها خواهد رسید.

أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ [3]

تا به این جا می رسد که می فرماید:

لَا تَتْرُکُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلَّى عَلَیْکُمْ أَشْرَارُکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا یُسْتَجَابُ لَکُمْ

حضرت دو فرزند بزرگوارش و همه فرزندان و خانواده اش و هرکس در طول تاریخ این وصیت نامه به او می رسد را مورد خطاب قرار داده و سفارشاتی را فرموده است که با تعبیرات هشداردهنده ای بیان شده اند. هرکدام از سفارشات هم علت و دلیلی دارد. یعنی جایگاه آن سفارش را مشخص کرده است. مثلاً فرموده اند  "اللهَ اللهَ فِی الصَّلاَةِ فَإِنَّهَا عَمُودُ دِینِکُمْ" شما را توصیه به نماز می کنم زیرا عمود و ستون دین است. این ها معلل شده که جهت اهمیت هر یک از این سفارشات و این اعمال از چه جهت است.

نسبت به امر به معروف و نهی از منکر نیز فرموده اند "لاَ تَتْرُکُوا الاْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ"، امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید. در این فرمایش، معلوم می شود که نگاه امیرالمؤمنین به این مساله خاص است. فرمودند امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید، زیرا اگر آن را ترک کنید، اشرار بر شما تسلط پیدا می کنند. پس آن نگاه اخلاقی که امر به معروف موجب توسعه اخلاق در جامعه می شود در جای خودش درست است. آن نگاه دینی که در جامعه موجب توسعه احکام دینی می شود، درجای خودش درست است ولی امیرالمؤمنین با این نگاه می فرمایند که انسانها باید مراقب باشند که افراد شرور بر آنها مسلط نشوند. در واقع مسأله، مسأله اصلاح و کنترل قدرت است. راه جلوگیری از به قدرت رسیدن اشرار نیز عدم ترک امر به معروف و نهی از منکر است. امیرالمؤمنین(ع) روشن ترین اثر را برای تک تک این اعمال و سفارشات بیان می کنند. نسبت به امر به معروف و نهی از منکر هم، روی مهمترین اثر آن انگشت می گذارد و مشخص می کند که فلسفه امر به معروف و نهی از منکر، اجتماعی است. و آن فلسفه اجتماعی این است که اگر بی تفاوت باشید قدرت های فاسد گریبان شما را خواهند گرفت. تنها راهش این است که در صحنه باشید، بگویید، بایستید، مقاومت کنید و جلوی سلطه آنها را بگیرید. هر کجا که اشرار ولایت پیدا کرده اند، به خاطر کوتاهی مردم در ایفای این نقش و ترک امر به معروف و نهی از منکر است. و هر کجا که اشرار عقب زده شدند به خاطر این است که مردم نقش خودشان را در جای خود درست و به موقع انجام دادند. حضرت در ادامه فرمودند در این صورت هرچه دعا کنید فایده ندارد و این مسأله با دعا حل نمی شود. در برخی امور ممکن است کوتاهی های افراد با دعا قابل جبران باشد. مثل بیماری که نسبت به او انجام وظیفه نشده، حالا پدر، مادر، روی عواطف و علاقه ای که نسبت به فرزند خودشان دارند التجاء می کنند، از خدا کمک می خواهند، در این موارد راه بسته نیست و دعا نتیجه بخش است. ولی در این مساله، امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند راه بسته است و آن دعاها فایده ای ندارد. در این موارد اثر فقط بر عمل، آن هم در جای خودش، مرتب می شود. در نتیجه جلوی سلطه اشرار را باید با امر به معروف و نهی از منکر گرفت.

 آن چه که بیان شد مبنی بر این که با ترک امر به معروف و نهی از منکر اشرار مسلط می شوند، سپس دعا می کنید و اجابت نمی شود، مطابق با بیان برخی از مفسرین و مترجمین نهج البلاغه است. مثلا مرحوم علامه محمد تقی جعفری این جمله را به این شکل ترجمه نموده اند که: "سپس هرچه دعا کنید برای شما مستجاب نخواهد شد" (تدعون به معنای دعا کردن، لایستجاب هم یعنی خدا جواب نمی دهد). ولی ابو حامد غزالی این جمله را اینطور معنا کرده که: "اشرار مسلط می شوند، سپس شما سراغ آنها می روید و حوائج و گرفتاری های خودتان را به ایشان می گویید و تقاضا می کنید ولی کسی جواب شما را نمی دهد" یعنی همین اشراری که بر شما مسلط شدند، بی اعتنایی می کنند. زیرا آنها معتقدند که در مقام "لا یسئل عما یفعل" هستند. در واقع یک مقام فراتر از خدایی برای خود قائل هستند. این نگاه امیرالمؤمنین(ع) به موضوع است که اهمال، بی تفاوتی در برابر ظلم چه آثاری دارد.

اقدام در برابر ظلم

لذا بعد از خلیفه سوم در زمانی که حضرت، خودش قدرت را به دست گرفت حکومت دچار مشکلات زیادی شد، با این که دوران کوتاهی بود، کمتر از پنج سال، ولی اول طلحه و زبیر شورش کردند، بعد قصه معاویه و بعد ماجرای خوارج پیش آمد و ادامه پیدا کرد، امیرالمؤمنین(ع) توقع دارند که مردم در صحنه امر به معروف و نهی از منکر حاضر باشند و به جا تشخیص بدهند و به موقع عمل کنند.  نامه ای کوتاه خطاب به مردم کوفه در نهج البلاغه است که با هیچ عدد و رقم و مقیاسی نمی توان ارزش آن را تعیین کرد. بیعت امیرالمؤمنین در مدینه اتفاق افتاد و خلافت از مدینه شروع شد. بعد به خاطر شورش بصره و جنگ جمل، حضرت به طرف بصره آمدند. وقتی به طرف بصره حرکت کردند نامه ای به مردم کوفه نوشتند و درخواستی کردند. توجه به این نکته ضروری است که بدانیم در آن برهه تاریخی حکومت امیرالمؤمنین نوپا و انقلابی بود که تازه قدرت را با اتکاء حمایت مردم به دست گرفته است. در همین زمان گروهی شورش کردند و طرفداران امیرالمؤمنین را از دم تیغ گذراندند. امیرالمؤمنین برای خاموش کردن شورش و از بین بردن آن، به سمت بصره حرکت می کند. حضرت نیاز به نیرو دارد. جا دارد که امیرالمؤمنین در برابر این اشرار، اعلام بسیج عمومی کند و نیروهای خود را تجهیز کند و به آنها بگوید که وظیفه شما این است که حمایت کنید. واقعاً هم وظیفه آنها این بود که به یاری حضرت بشتابند. اما امیرالمؤمنین نامه ای برای مردم کوفه می نویسد و به این شکل آنها را دعوت به یاری می کند.

أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی خَرَجْتُ مِنْ حَیِّی هَذَا إِمَّا ظَالِماً وَ إِمَّا مَظْلُوماً وَ إِمَّا بَاغِیاً وَ إِمَّا مَبْغِیّاً عَلَیْهِ وَ إِنِّی أُذَکِّرُ اللَّهَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی هَذَا لَمَّا نَفَرَ إِلَیَّ فَإِنْ کُنْتُ مُحْسِناً أَعَانَنِی وَ إِنْ کُنْتُ مُسِیئاً اسْتَعْتَبَنِی [4]

 حضرت فرمودند: من از خانه و محل زندگی ام، مدینه، حرکت کردم. و در این اقدام خود یا ظالم هستم یا مظلوم هستم. یا حق به جانب من است، یا حق به جانب طرف مقابل است. یا من متجاوزم یا طرف مقابل دست به تجاوز زده است. این مقدمه، براساس این مقدمه و این دو احتمال که هر انسان منطقی می تواند روی این بحث وارد شود و نظر دهد. حضرت فرمودند من شما را به خداوند سوگند می دهم، وقتی نامه من به دست شما رسید، در مورد من و دشمنان من مطالعه کنید. اگر من در این موضع و اقدام خود، به جا و به موقع و براساس حق عمل می کنم کمک کنید، اگر می بینید من کار خلافی انجام می دهم اعتراض کنید.

 این نامه امیرالمؤمنین است، آن هم در موقعیتی که بصره سقوط کرده، یعنی طلحه و زبیر آن جا را تصرف کردند، اموال بیت المال را هم بین خودشان تقسیم کردند. یک قسمتی از کشور اسلامی را گرفته اند. در این موقعیتی که علی القاعده باید اعلام حکومت نظامی شود و مردم به زور به صحنه آورده شوند. امیرالمؤمنین فرمودند نظر من این است که شما کوچ کنید بررسی کنید ببینید ماجرا چیست؟ بررسی کنید اگر کار من درست است کمک کنید و یاری دهید، اگر کار من خلاف است ملامت کنید و اعتراض کنید. امیرالمؤمنین(ع) که حق مجسم است، در عین حال از مردم توقع اطاعت مطلق ندارد که چشم وگوش بسته باید بیایید، چه اعتقاد داشته باشید، چه اعتقاد نداشته باشید، چه تشخیص بدهید، چه تشخیص ندهید، اصلاً به مردم نفرمود: لازم نیست تشخیص دهید، به شما چه ربطی دارد، ما فرمان و دستور را صادر می کنیم، شما باید اقدام کنید، باید اطاعت کنید. همین یک نامه با هیچ دستورالعملی قابل مقایسه نیست. یعنی ارزش این نامه با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست. حرف امیرالمؤمنین(ع) این است که موضع شما مشخص باشد. راه برای فهم، باز است. براساس فهم خودتان اقدام کنید. ظالم را تشخیص دهید مظلوم را تشخیص دهید، وظیفه در برابر ظلم را هم فراموش نکنید. به هر حال آنچه مهم است این است که مسلمان در مرحله اول اهل تشخیص باشد و در مرحله دوم اهل اقدام باشد. امر به معروف و نهی از منکر ناظر به این مرحله دوم است، اهمال و سستی در مقابل ظلم و ستم، معنا ندارد.

 مصادیقِ مهم امر به معروف و نهی از منکر

 در نهج البلاغه مواردی درباره امر به معروف و نهی از منکر از امیرالمؤمنین(ع) وارد شده اند که قابل بررسی است. از این بررسی ها چیزهای مهم و جالبی به دست می آید. باید توجه داشت که امیرالمؤمنین از وظیفه امر به معروف و نهی از منکر در چه جاهایی استفاده کرده است. معروف و منکر قلمرو وسیعی دارند. امر به معروف و نهی از منکر شامل همه معروف ها و همه منکرها می شود؛ ولی مهم این است که ببینیم امیرالمؤمنین نسبت به کدام یک از منکرات حساسیت دارد. کدام منکر از نگاه حضرت در درجه اهمیت بالاتری قرار دارد. اهمیت مسأله مهم است، مثلاً گفته می شود رعایت بهداشت مهم است. در این جا تعیین سطح بهداشت هم خیلی مهم است. یک وقت سطح بهداشت در حد ناخن گرفتن و مرتب مسواک زدن است، ولی یک وقت سطح بهداشت در حد عالیترین پیشرفتهای بهداشتی در نظر گرفته می شود.

 با تامل به جایی که امیرالمؤمنین از امر به معروف و نهی از منکر صحبت می کند و از مردم توقع دارد که بیایید و بایستید امر به معروف و نهی از منکر کنید حتی بالاتر، حضرت این تعبیر سنگین را به کار می برد که لعنت خدا بر کسانی که حرف می زنند و عمل نمی کنند[5]  انسان می تواند تشخیص دهد سطح و درجه امر به معروف و نهی از منکر از نظر امیرالمؤمنین چه قدر است.

 حضرت از زمانه گلایه می کنند[6] "وَ قَدْ أَصْبَحْتُمْ فِی زَمَنٍ لَا یَزْدَادُ الْخَیْرُ فِیهِ إِلَّا إِدْبَاراً" می فرمایند: دوره و زمانه بدی شده برای این که مردم به کار خیر و خوبی پشت کرده اند. منظور حضرت از این که مردم کار خیر نمی کنند چیست؟ مسجد خلوت است، قرائت قرآن کم است، حج کم می روند؟ حضرت روی یک موضوع خاص انگشت گذاشته است؛ "اضْرِبْ بِطَرْفِکَ حَیْثُ شِئْتَ مِنَ النَّاسِ" فرمودند به هر طرف می خواهی نگاه کن، یعنی مسأله به صورت مشهود در همه جای جامعه قابل رؤیت است. در هر محله، در هر شهر، در هر طبقه ای، خلاصه در همه جا آثار آن دیده می شود. منظور امیرالمؤمنین آثار بی حجابی یا بی نمازی و یا آثار گناه و معصیت نیست. بلکه آنچه که حضرت را نگران کرده این است که "فَهَلْ تُبْصِرُ إِلَّا فَقِیراً یُکَابِدُ فَقْراً"، هرجای جامعه را نگاه کنی فقیری با فقر و نداری دست و پنجه نرم می کند. "أَوْ غَنِیّاً بَدَّلَ نِعْمَةَ اللَّهِ کُفْراً" و یک عده هم در عیش و نوش خودشان، بی خبر از زندگی فقرا و محرومین هستند. "أَوْ بَخِیلًا اتَّخَذَ الْبُخْلَ بِحَقِّ اللَّهِ وَفْراً"، یک عده هم اهل بخل ورزیدن اند که حاضر نیستند حقوق الهی را که به گردنشان است، بدهند "أَوْ مُتَمَرِّداً کَأَنَّ بِأُذُنِهِ عَنْ سَمْعِ الْمَوَاعِظِ وَقْراً" و یا گردنکشانی که گوش خودشان را پنبه گذاشتند و حاضر نیستند این حرفها را بشنوند و ترتیب اثری بدهند. بعد حضرت فرمودند: "أَیْنَ خِیَارُکُمْ وَ صُلَحَاؤُکُمْ وَ أَحْرَارُکُمْ" انسانهای نیکوکار کجا هستند؟ آزادگان کجا هستند؟ در این جامعه افرادی پیدا نمی شوند که حریت داشته باشند، در مقابل این وضع اعتراض کنند؟ "أَیْنَ الْمُتَوَرِّعُونَ فِی مَکَاسِبِهِمْ"، کجایند انسانهایی که در داد و ستد و در بازار پرهیزکاری داشتند؟ تا به این جا رسیدند که فرمودند: "فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ"، حضرت می فرمایند این چه جامعه ای است که ما داریم؟! عجیب این است که امیرالمؤمنین خودش در حکومت حضور دارد و البته این جرأت و جسارت را دارد که واقعیت های زندگی مردم را ببیند و به آنها اعتراف کند و بگوید. شما این نهج البلاغه امیرالمؤمنین را نگاه کنید ببینید این حساسیتی که حضرت نسبت به این مسأله یعنی معیشت مردم، فقر، محرومیت، گرسنگی، نداری، تبعیض بین اقشار مختلف، مشابهی دارد؟ هرگز در هیچ موضوع دیگری امیرالمؤمنین این قدر با آه و ناله و سوز صحبت کند. بعد حضرت فرمودند: "ظَهَرَ الْفَسَادُ"، فساد در جامعه خود را نشان می دهد. امیرالمؤمنین فقر و غنا را گفتند، نگفتند دزدی شده. نفرمودند بعضی ها رشوه گرفتند. نگفتند کسانی از امتیازات ویژه برخوردار شدند. اصلاً احتیاجی به آن چیزها نیست. از همین فقر در مقابل غناء، از این دره های فقر در برابر آن قله های غنا قضاوت می کنند که در این جامعه باید فساد وجود داشته باشد. "ظَهَرَ الْفَسَادُ فَلَا مُنْکِرٌ مُغَیِّرٌ"، چرا هیچ کس نیست که انکار کند؟ اعتراض کند؟ نهی از منکر کند؟ کسی نیست در برابر این فساد آشکار دست به تغییر بزند. "وَ لَا زَاجِرٌ مُزْدَجِرٌ"، کسی که بازدارنده باشد، فریادی بزند. "أَ فَبِهَذَا تُرِیدُونَ أَنْ تُجَاوِرُوا اللَّهَ فِی دَارِ قُدْسِهِ" با پذیرش این تبعیض ها و ظلم ها، انتظار دارید در دار قدس الهی در کنار اولیاء الهی قرار بگیرید، به مقامات معنوی برسید، هیهات!

چند روز دیگر ایام البیض است و مراسم اعتکاف شروع می شود[7] مسجدها پر می شود و همه درصدد این هستند که در کنار سفره معنویت ماه رجب به جایی برسند و استفاده و حظی ببرند، سخن امیرالمؤمنین(ع) همین است که وقتی در جامعه، گرسنگان و مظلومین، آن هم در این فصل، شب عید که خانواده ها گرفتاری و حوائج بیشتری دارند، وجود دارند، نباید کمک به آنها را ترک کرد و برای حضور در اعتکاف اقدام نمود. نباید با اعتکاف دلمان را خوش کنیم و از مسئولیت های مهم و ضروری غافل شویم. "أَ فَبِهَذَا تُرِیدُونَ أَنْ تُجَاوِرُوا اللَّهَ فِی دَارِ قُدْسِهِ وَ تَکُونُوا أَعَزَّ أَوْلِیَائِهِ عِنْدَهُ"، می خواهید اینگونه به دار قدس الهی برسید و از اولیاء الهی در نزد حق تعالی شوید؟ "هَیْهَاتَ! لَا یُخْدَعُ اللَّهُ عَنْ جَنَّتِهِ" خدا فریب نمی خورد. مگر می شود کسی نسبت به وضع جامعه خودش، احساس وظیفه و تکلیفی نکند و در حالت کرختی و بی احساسی قرار گرفته باشد، در عین حال صحبت از مقامات معنوی کند؟

مشکل در اجرای امر به معروف و نهی از منکر

در کلمات حضرت به بیان دو مشکل اساسی را در راه اجرای امر به معروف و نهی از منکر بر می خوریم که با تأمل در این دو اشکال در می یابیم که جوامع امروزی نیز مانند جامعه امیرالمؤمنین(ع) ممکن است با همین اشکالات مواجه باشند.

اشکال اول این است که داعیه داران امر به معروف و نهی از منکر، گاهی خودشان افراد ریاکاری هستند که فاسدند! اهل منکر هستند ولی در عین حال نهی از منکر هم می کنند. کسی که فاسد است، نمی تواند با فساد مبارزه کند. حضرت می فرمایند مبارزه با فساد به جایی نرسیده و به جایی نخواهد رسید زیرا افرادی که مدعی هستند، خودشان مشکل دارند.  

 لَعَنَ اللَّهُ الْآمِرِینَ بِالْمَعْرُوفِ التَّارِکِینَ لَهُ، وَ النَّاهِینَ عَنِ الْمُنْکَرِ الْعَامِلِینَ بِهِ[8]

حضرت می فرماید لعنت خدا بر کسی که امر به معروف می کند، ولی خودش اهل عمل نیست. این شدیدترین تعبیر است که امیرالمؤمنین این جا به کار می برند. لعن و نفرین می تواند دو گونه باشد. یکی نفرین بر کسانی که معروف را ترک می کنند و یا منکر را انجام می دهند. حضرت در این بیان با افراد فاسد کاری ندارند. آنها از حریم بحث خارج اند. اینجا طرف خطاب حضرت کسانی هستند که در امر به معروف و نهی از منکر ادعا می کنند و خودشان فاسد هستند! این ها را لعن می کند، نه آنهایی که ادعا ندارند. آنهایی که ادعایی ندارند حضرت نفرمود خدا لعنت شان کند. فاسد هستند برای خود فاسد هستند. کسانی که در منصب و در جایگاهی قرار گرفتند که دائماً مردم را دعوت به صلاح و امر به معروف و مبارزه با فساد می کنند و خودشان فاسد هستند، مورد نفرین حضرت واقع می شوند. تعبیر این است که لعنت خدا بر کسی که امر به معروف می کند ولی در عمل خودش مقید نیست. و همچنین لعنت خدا بر کسانی که نهی از منکر می کنند و خودشان به منکرها عمل می کنند. واضح است وقتی که شخصی خودش و حواشی و خانواده اش، نشان دهنده این است که در آلودگی غرق هستند و البته می خواهند جلوی آلودگی را هم بگیرند، هرگز موفق نخواهند شد. این کار به نتیجه نمی رسد.

یکی دیگر از فرمایشات حضرت در این باره این است که فرمودند:

وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تَنَاهَوْا عَنْهُ  فَإِنَّمَا أُمِرْتُمْ بِالنَّهْیِ بَعْدَ التَّنَاهِی[9]

این بخش از بیانات امیرالمؤمنین قابل تامل هستند که متأسفانه خیلی هم مورد توجه و التفات علماء و بزرگان ما قرار نگرفته است. حضرت در این جا فرمودند نهی از منکر کنید خودتان هم از منکر دوری کنید. در واقع دو دستور وجود دارد. هم نهی از منکر کنید و هم خودتان منکر را انجام ندهید. این دو تکلیف در عرض هم نیست. حضرت دستور دادند که نهی از منکر کنید اما بعد از تناهی! یعنی اول باید خودتان از منکر دوری کنید سپس از مردم بخواهید که از فساد دوری کنند. این دو تکلیف، در طول یکدیگر آمده و دارای درجه هستند. درجه اول این است که هرکسی برای اصلاح خودش اقدام کند، سپس به دیگران امر و نهی کند.

 در خطبه دیگری از نهج البلاغه نیز 222 حضرت فرمودند:

و یأمُرُونَ بِالْقِسْطِ وَ یَأْتَمِرُونَ بِهِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یَتَنَاهَوْنَ عَنْهُ[10]

یعنی ادعا باید همراه عمل باشد. در قصار 150 نهج البلاغه نیز در این باره مطالبی آمده است.

پس یک مشکل در امر به معروف که در جوامع موجب عقیم ماندن آن است، عمل نکردن و عدم صداقت در کار آمران به معروف و ناهیان از منکر است.

مشکل دوم در تحقق و نتیجه بخشی امر به معروف و نهی از منکر این است که گاه جامعه دچار برخی تغییرات فرهنگی و ارزشی می شود و امر به معروف را نمی پذیرد. با این تغییرات ارزشی، امر به معروف و نهی از منکر حتی از ناحیه کسی که خودش اهل عمل باشد، تأثیرگذار نیست. امر به معروف و نهی از منکر در جامعه ای اثر می گذارد که زمینه های فرهنگی آن وجود داشته باشد. به عنوان مثال چند دهه قبل در کشور ما استعمال دخانیات در اماکن عمومی رایج بود. حال در آن فرهنگ که کشیدن سیگار و دخانیات یک امر عرفی و پذیرفته شده بود، اگر فردی به کسی که در مکان عمومی دخانیات استعمال می کرد، می گفت "آقا سیگارت را خاموش کن این کار یعنی تجاوز به حقوق دیگران"، او را تمسخر می کردند. در این فضا، نهی از این منکر امکان پذیر نیست. یا مثلا ریختن زباله در معابر عمومی که قبلا زیاد اتفاق می افتاد ولی امروزه این فرهنگ تغییر یافته و کمتر کسی این کار را انجام می دهد. آن زمان از این منکرها نهی نمی شد، یعنی کسی نمی توانست تذکر دهد و نهی کند. اگر شخصی هم می خواست مقید باشد و تذکر دهد، تأثیری نداشت. اما با گذشت زمان آن فرهنگ تغییر پیدا کرده و کمتر کسی در مکان عمومی سیگار می کشد و حتی از دیگران عذرخواهی نموده و برای کار خود دلیل و عذر می آورد. پس اگر در جامعه جدول ارزش های معروف و منکر تغییر پیدا کرد، دیگر امر به معروف و نهی از منکر تأثیری ندارد. زیرا آن معروفی که آمر به معروف به آن امر می کند، در جامعه به عنوان معروف مطرح نیست. منکر مورد نهی نیز در جامعه به عنوان منکر شناخته نمی شود. امر به معروف و نهی از منکر در جامعه ای تاثیرگذار است که ملاک معروف و منکر مطابق با موازین باشد. در چنین فضایی اگر کسی برخلاف موازین اقدام کرد، هر کس نهی از منکر کند او می پذیرد. افکار عمومی هم از ناهی از منکر حمایت می کند و تأثیرگذار است.  

مرحوم علامه طباطبایی در ذیل آیه شریفه

 خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ،[11]

 بحث بسیار جالبی مطرح نموده است که چرا خداوند به پیامبر فرموده "امر به معروف کن" در حالی که می بایست بفرماید "به واجبات امر کن"  ایشان می فرماید فرق معروف با واجب این است که وقتی یک کار زیبا و شایسته مورد قبول عقلای جامعه قرار می گیرد آن "عرف" می شود، بعد از عرف شدن آن عمل، پیامبر می تواند به آن عمل امر کند. یعنی ابتدا باید زمینه های فرهنگی آن به وجود بیاید تا مردم آن را بپذیرند و این هنجارها را قبول کنند. علامه طباطبایی این بحث را مطرح می کند که عرف یک مفهوم اجتماعی است، در حالی که واجب و حرام یک مفاهیم دینی هستند. مفهوم دینی باید به این سطح از قبول اجتماعی برسد که "عرف" شود. وقتی که به این سطح رسید، به راحتی می توان امر به معروف کرد و جامعه نیز آن را می پذیرد. حضرت در نهج البلاغه فرمودند مشکل این نیست که امر به معروف ونهی از منکر نمی شود، بلکه یک مشکل این است که آمرین به معروف و ناهیان از منکر، اهل عمل کردن به معروف و دوری از منکر نیستند. مشکل دیگر نیز این است که ارزش ها و معروفها و منکرها در جامعه، تغییر کرده اند.

امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند:

 وَ لَا عِنْدَهُمْ أَنْکَرُ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لَا أَعْرَفُ مِنَ الْمُنْکَرِ[12]

یعنی معروف در این جامعه ناشناخته است.

همچنین فرموده اند:

 الْمَعْرُوفُ فِیهِمْ مَا عَرَفُوا وَ الْمُنْکَرُ عِنْدَهُمْ مَا أَنْکَرُوا[13]

مورد دیگری که حضرت فرموده اند این است که:

وَ لَا فِی الْبِلَادِ شَیْ‏ءٌ أَنْکَرَ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لَا أَعْرَفَ مِنَ الْمُنْکَرِ[14]

در شهرها چیزی باقی نمانده است. وضع جامعه به جایی رسیده که منکرها معروف اند، معروف ها منکرند. در این جامعه امر به معروف و نهی از منکر جواب نمی دهد.

 این جملات، اصول فرمایشات امیرالمؤمنین درباره امر به معروف و نهی از منکر است که این مطالب را در لابلای فرمایشات حضرت می شود استفاده کرد و البته مسأله جای بحث و تأمل بیشتری هم دارد ولی اصل کلمات اینها بود.  


[1] - نهج البلاغه، قصار 374

[2] - آل عمران، 110

[3] - نهج البلاغه، نامه 47

[4] - همان، نامه 57

[5] - همان، خطبه 129 ِ لَعَنَ اللَّهُ الْآمِرِینَ بِالْمَعْرُوفِ التَّارِکِینَ لَهُ وَ النَّاهِینَ عَنِ الْمُنْکَرِ الْعَامِلِینَ بِه‏

[6] - همان

[7] - این جلسه در روز 29 جمادی الثانی برگزار شده است. ایام البیض و روزهای اعتکاف از روز 13 رجب المرجب آغاز می شوند.

[8] - نهج البلاغه، خطبه 129

[9] - همان، خطبه 105

[10] - همان، خطبه 222

[11] - اعراف، 199

[12] - همان، خطبه 17

[13] - همان، خطبه 88

[14] - همان، خطبه 147


نظرات کاربران