در حال بارگذاری ...

شرح نامه امیرالمؤمنین(ع) به امام مجتبی(ع) جلسه دوازدهم

احتیاط و خطرگریزی - ۲ اسفند ۹۷

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین

و من وصیۀ مولانا امیرالمؤمنین علیه السلام: وَ أَمْسِکْ عَنْ طَرِیقٍ إِذَا خِفْتَ ضَلَالَتَهُ، فَإِنَّ الْکَفَّ عِنْدَ حَیْرَةِ الضَّلَالِ خَیْرٌ مِنْ رُکُوبِ الْأَهْوَالِ.

در وصایا و سفارشاتی که حضرت امیرالمؤمنین(ع) برای فرزندشان حضرت مجتبی(ع) مرقوم فرمودند در جلسه قبل به این جمله رسیدیم که حضرت از فرزندشان خواستند "دَعِ الْقَوْلَ فِیمَا لاَ تَعْرِفُ"، آن چه را که نمی داند نگوید و همچنین "دع الْخِطَابَ فِیمَا لَمْ تُکَلَّفْ" درباره آن چه که نسبت به آن وظیفه و مسئولیتی ندارد نیز سکوت کند. در ادامه حضرت یک مسأله بسیار اساسی و مبنایی را برای فرزندشان مطرح فرمودند:

وَ أَمْسِکْ عَنْ طَرِیقٍ إِذَا خِفْتَ ضَلَالَتَهُ، فَإِنَّ الْکَفَّ عِنْدَ حَیْرَةِ الضَّلَالِ خَیْرٌ مِنْ رُکُوبِ الْأَهْوَالِ

هر راهی را که در آن احتمال گمراهی می دهی، به صرف خوف و احتمال و نگرانی از ورود به آن صرفنظر کن. در راهی که احتمال خطر می رود وارد نشو. زیرا در مواقعی که انسان متحیر است و احتمال خطر و گمراهی می دهد، دست نگاه داشتن و کناره گیری کردن، بهتر است از آن که خود را گرفتار خطرها و مراحل هولناک کند. این فرمایش حضرت به یک اصل شناخته شده در معارف اسلامی به نام اصاله الاحتیاط اشاره دارد (احتیاط کردن).[1] اینجا چند موضوع باید مورد بررسی قرار گیرد. اولاً معنای احتیاط چیست؟ ثانیاً فلسفه احتیاط چیست؟ نکته سوم این که احتیاط دارای چه قلمروی است؟ دین که به احتیاط دعوت می کند، این دعوت در همه امور وجود دارد یا احتیاط در مواقع خاصی مطلوب است؟

 

مبنای احتیاط

اما مبنای احتیاط یک مبنای عقلی است. احتیاط اگر در متون دینی هم وارد شده و به آن توصیه شده است، در واقع ارشاد به یک اصل عقلی یا یک اصل عقلایی است. انسان همان گونه که از خطر قطعی پرهیز می کند، از خطر احتمالی هم باید پرهیز کند. مثلا اگر کسی کاری انجام می دهد که قطعاً خطرناک است، مثل این که سیم برق را که می داند متصل به جریان الکتریسیته و کشنده است را مستقیم به بدنش وصل کند، این کار غیرعاقلانه است. حال اگر این فرد اطمینان ندارد ولی احتمال می دهد که این سیم، برق داشته باشد، باز هم عقل به او می گوید کار خطرناک انجام نده. لذا اول باید تست کند ببیند که این سیم برق دارد یا ندارد بعد دستش را به آن سیم بزند. احتیاط یک اصل عقلایی است. عقل به انسان اجازه نمی دهد که مرتکب هر کاری شود. غذایی که قطعاً فاسد است، عقل اجازه نمی دهد که انسان آن غذای فاسد را بخورد. گاهی از اوقات هم احتمال فاسد بودن غذا وجود دارد، اگر واقعاً خطرناک است حق ندارد بخورد. اگر هم می خواهد استفاده کند، برای این که خلاف احتیاط نباشد باید به یک نحوی تست کند. این را عقل می گوید. در شرع هم اگر تأکید شده، مبنای عقلی دارد.

  البته احتیاط، قلمرو و حوزه های مختلفی دارد. اهمیت احتیاط در حوزه های مختلف یکسان نیست. در برخی از امور احتیاط اهمیت بیشتری دارد، گاهی اهمیتش کمتر می شود، گاهی اوقات خطر متوجه مال انسان است، گاهی خطر متوجه جان انسان است، طبیعتاً انسان نسبت به جان خودش اهمیت بیشتری قائل است و بیشتر احتیاط می کند. اما اصل مطلوبیت احتیاط، قابل تردید نیست. مبنای بحث این است که در یک تقسیم بندی ثلاثی، می توانیم همه امور زندگی را اعم از دینی و دنیایی، به سه قسمت تقسیم کنیم: قسمت اول اموری که صحیح بودن و خوب بودنش روشن است. قسمت دوم اموری که زشت بودن و قبیح بودنش روشن است. قسمت سوم هم اموری که برای ما مشتبه و مشکوک است و نمی دانیم جزء قسم اول هستند یا جزء قسم دوم هستند.

حکم قسم اول و دوم روشن است، اما قسم سوم، چون انسان امور را مشتبه می بیند و حقیقتش را نمی داند، جای احتیاط است. البته این که احتیاط، واجب است یا واجب نیست، بحث دیگری است که بستگی به نوع موضوع دارد. پس احتیاط مطلوب است البته سطح مطلوبیت آن متفاوت است. در روایت نیز آمده است که:

وَ إِنَّمَا الْأُمُورُ ثَلَاثَةٌ أَمْرٌ بَیِّنٌ رُشْدُهُ‏ فَیُتَّبَعُ‏ وَ أَمْرٌ بَیِّنٌ غَیُّهُ فَیُجْتَنَبُ وَ أَمْرٌ مُشْکِلٌ یُرَدُّ عِلْمُهُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى رَسُولِهِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَلَالٌ بَیِّنٌ وَ حَرَامٌ بَیِّنٌ وَ شُبُهَاتٌ بَیْنَ ذَلِکَ فَمَنْ تَرَکَ الشُّبُهَاتِ نَجَا مِنَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ أَخَذَ بِالشُّبُهَاتِ ارْتَکَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ هَلَکَ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَم‏[2]

پس در امور سه گانه، آنچه که مطلوبیتش واضح و روشن است و آنچه که عدم مطلوبیت آن واضح است، حکم مشخصی دارند. ولی  اموری که انسان درست تشخیص نمی دهد که خوب هستند یا بد هستند، باید به وسیله مرجعی، مثل خدا، پیامبر، عقل، افراد نخبه و عالم، این جهل را برطرف کرد، و اگر چنین دسترسی ای وجود ندارد و پای خطر در میان است، این جا جای احتیاط است.   پیامبر اکرم(ص) نیز همین روایت فرموده اند اگر انسان شبهه را ترک کند، نتیجه اش این است که در دام محرمات گرفتار نمی شود. اما اگر شبهه را اخذ کند و به آن عمل کند، نادانسته خودش را گرفتار می کند. بعد حضرت فرمودند: "فَإِنَّ الْوُقُوفَ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ خَیْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِی الْهَلَکَاتِ"،در موارد شبهات توقف کردن، بهتر از این است که انسان خودش را در ورطه هلاکت بیاندازد.

کسی که احتیاط نمی کند و بی گدار به آب می زند، از نظر منطق عقلاء مذموم و محکوم است. مثل این که کسی مال و ثروتی دارد و می خواهد در اختیار دیگری قرار دهد تا با آن کسب و تجارت کند، اگر این شخص برای او شناخته شده نیست و مشکوک است، عقلاً مجاز نیست که اموال خودش را به او بسپارد. یا این که فردی قصد ازدواج دارد و شخصی را که به اندازه کافی از او شناختی ندارد، انتخاب می کند و در ادامه زندگی دچار گرفتاری می شود، آیا کار چنین فردی قابل ملامت نیست؟ این نمونه ها در امور دنیوی عادی است که انسان خردمند خلاف احتیاط انجام نمی دهد. پر واضح است که این ضرر و زیان ها، دنیوی هستند، ضرر و زیان هایی که معمولا قابل جبران هستند و حتی اگر غیر قابل جبران هم باشد، به هرحال مربوط به دوران کوتاه و موقت دنیاست و به پایان می رسد. حال اگر این احتمال ضرر و خطر، در افق وسیع تری از هستی انسان مطرح باشد و برای همیشه انسان را به هلاکت بیاندازد، قطعا انسان نباید با آگاهی اقدام کند و تصمیم بگیرد.

در علم کلام یک استدلال برای کسانی که هنوز دین را نپذیرفته اند مطرح شده است مبنی بر این که افرادی که اعتنایی به مسائل هستی، به آینده خودشان، به واقعیت های زندگی ندارند، آیا حتی احتمال نمی دهند که حرف های انبیاء درست باشد؟ احتمال این که عالم آخرتی وجود داشته باشد، که وجود دارد! آیا این احتمال هست که با مرگ، هستی انسان به پایان نرسد؟ این احتمال را که نمی توان نادیده گرفت. براساس همین احتمال، باید بحث و بررسی کرد. حال اگر فردا  قیامتی وجود داشته باشد کسی که این احتمال خطر را نادیده گرفته است و گرفتار شده باشد، قابل ملامت و مذمت است که چرا خودت را نابود کردی!!

در کتاب اصول کافی روایتی از امام باقر علیه السلام نقل شده است که حضرت به زید بن علی فرمودند:

 إِنَّ اللَّهَ أَحَلَّ حَلَالًا وَ حَرَّمَ حَرَاماً و فَرَضَ فَرائِض، ... فَإِنْ کُنْتَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکَ وَ یَقِینٍ مِنْ أَمْرِکَ وَ تِبْیَانٍ مِنْ شَأْنِکَ فَشَأْنَکَ وَ شأنه، وَ إِلَّا فَلَا تَرُومَنَّ أَمْراً (تَرومُنَّ یعنی لا تطلبُنَّ) و أَنْتَ مِنْهُ فِی شَکٍّ وَ شُبْهَةٍ،[3]

خداوند حلالها و حرامهایی را قرار داد و واجباتی را فرض کرد. ادامه روایت به این جا می رسد که حضرت فرمودند، اگر راهت را درست تشخیص دادی و با دلیل به یقین رسیدی، اقدامی که انجام می دهی برای خودت موجه است، شک و تردیدی نداری، گرفتار حیرت نیستی، کارت را براساس این آگاهی انجام بده. اگر تشخیص ندادی و به نتیجه نرسیدی دنبال کار نرو.

 انسان نباید به اصطلاح روزه شک دار بگیرد. البته گاهی انسان اقدامی می کند که نفع و ضرر را با یکدیگر می سنجد، احتمال خطر و ضرر ضعیف تر وجود دارد، یعنی در موارد مختلف، نوع محاسبات متفاوت است. اما در عین حالی که انسان خطرپذیر است، (یعنی در محاسباتی که انجام می دهد، نمی تواند کاری را انجام دهد که هیچ احتمال خطر و ضرر در آن نباشد، بالاخره همه اقدامات انسان با نوعی احتمال خطر همراه است و اگر بنا شود آن احتمال خطر، بازدارنده باشد، زندگی بشر کلاً قفل می شود.) باید جانب احتیاط را نگه دارد. دین نمی گوید تمام احتمالات را در نظر بگیر و کمترین احتمال برای تو بازدارنده باشد. عقل هم این را نمی گوید. عقل می گوید احتمال خطر و ضرر را با احتمال نفع و سود محاسبه کن، سبک و سنگین کن، و در نهایت با تشخیص و با درک اقدام کن. نه این که انسان با شک و شبهه اقدام کند.

احتیاط در امور مهم

گاهی اوقات شک و شبهه و احتمال خطر در امور مالی است. انسان ممکن است بگوید اگر مالم از دستم رفت اشکالی ندارد. ولی همه چیز قابل گذشت و قابل جبران نیست. لذا دین در احتیاط کردن نسبت در برخی امور اهمیت بیشتری قائل است و احتیاط را اشد و آکد می داند. یکی از آن امور، ازدواج است. مرحوم صاحب وسائل در کتاب خود "وسائل الشیعه"، در کتاب النکاح یک باب در خصوص همین مسأله دارد که ازدواج مسأله مهمی است و از جنبه های مختلف دارای اهمیت است.[4] یک جنبه آن که اهمیت بیشتری دارد این است که پای فرزند در میان است، پای سرنوشت انسان دیگری در میان است. با ازدواج سرنوشت احتمالی افراد دیگری رقم زده می شود. این موضوع در بسیاری از موارد قابل ترمیم نیست که گفته شود این اشتباه جبران می شود. این مساله اصلاً قابل جبران نیست. چگونه می توان جبران کرد؟ به همین دلیل است که در انتخاب همسر، باید احتیاط بیشتری داشت. البته احتیاطی که موجب وسواس نشود.

شعیب حداد خدمت امام صادق(ع) عرضه داشت، یک دوستی داریم که از شیعیان است و به من مأموریت داده خدمت شما بیایم و سؤالی از خدمت شما بپرسم. حضرت فرمودند: بفرمایید. گفت: این دوست ما شیفته و عاشق خانمی شده و تصمیم گرفته با او ازدواج کند ولی این خانم مطلقه است و طلاقش علی غیرالسنه انجام گرفته است. یعنی قیود و ضوابطی که شرع برای طلاق قرار داده را رعایت نکرده است. مرا فرستاده ببینیم شما چه می فرمایید؟ حضرت این طور فرمودند: "هو الفرج و امر الفرج شدیدٌ و منه یکون الولد و نحن نحتاط فلا یتزوجها"[5] یعنی مسأله همسر مهم است. مسأله مال نیست که بگویید ممکن است ضرری پیش آید و شاید جبران شود. ارتباط زن و مرد، ازدواج، نکاح، در آینده سرنوشت فرزندان را رقم خواهد زد. بعد حضرت فرمودند: ما در این مسائل احتیاط می کنیم. یعنی فرضاً در عالم واقع مشکل شرعی هم نداشته باشد و ازدواج با چنین مطلقه ای شرعاً جایز باشد، اما از آثاری که این گونه ازدواج ها دارد و تأثیراتی که بر خصوص فرزند می گذارد، نمی شود غافل شد. چون مسأله ازدواج امر مهمی است جا دارد انسان احتیاط کند. اتفاقاً روایت معروف "فإن الوقوف عند الشبهۀ خیر من الاقتحام فی الهلکۀ" که در زبان علماء جاری است، در ذیل روایات نکاح است. در نتیجه بعضی از مسائل مهم است. در مسائل مهم باید احتیاط بیشتری به خرج داد.

احتیاط مذموم، احتیاط مطلوب

متأسفانه چون زندگی دینی ما معکوس است، آن جا که دین تشویق به احتیاط نمی کند، اهل احتیاط هستیم، و آن جا که دین بیشتر تشویق و ترغیب به احتیاط می کند، کمتر احتیاط می کنیم. یکی از اموری که دین اصلاً با احتیاط کردن در آن هیچ رابطه خوشی ندارد و تشویق نمی کند، امر طهارت و نجاست است. این رویه ای که بعضی از متشرعه دارند که هرچیزی را بارها و بارها آب می کشند و می گویند نشد، واقعاً در دین وجود ندارد. این نوع احتیاط بی مورد، منجر به همان حالت وسواس می شود. همه چیز را نجس دیدن، همه افراد را نجس دیدن یک بیماری است. و این بیماری در محیط متدینین و متشرعه فراوان است. یکی از بستگان نزدیک حضرت امامره در آشپزخانه شیر آب را بازکرده و قبل از آن که ببندد، روی آن آب ریخته بود، امام خمینی به او فرموده بودند که تو وسواسی هستی. گفته بود آقا من کی وسواسی هستم؟ فرمودند: الان شیر آب را که می خواستی ببندی مشت دستت را پر از آب کردی روی شیر ریختی، بعد شیر را بستی! همین وسواس است. مگر دستت نجس شده یا خونی بوده که حالا باید شیر را آب بکشی؟ دین به این امر تشویق و ترغیب ندارد. حتی بالاتر از این، از برخی از روایات استفاده می شود که ائمه(ع) ضد احتیاط عمل می کردند. در آن سرویس های بهداشتی قدیم که در ذهن ما از دوران طفولیت هست عجیب و غریب بود، حالا شما برای ده قرن، پانزده قرن قبل بروید غیرقابل تصور است و قهراً افرادی که می رفتند احتمال این که ترشحاتی به لباس شان صورت گرفته باشد خیلی زیاد بود، آب هم که آب جاری و آب کر در سرویس های بهداشتی وجود نداشته، در بهترین حالات می بایست آفتابه آب ببرند که آن هم خودش باز یک مشکلاتی را تولید می کرد. در بعضی از روایات آمده که بعضی از ائمه(ع) قبل از این که دستشویی بروند یک مقدار آب به بدن یا لباس خود می پاشید بعد می رفت و برمی گشت که اگر بعداً ترشحاتی روی لباس دید بگوید این همان است که قبلاً بوده. اصلاً جلوی احتیاط کردن، جلوی شک و شبهه را به این وسیله می گرفتند. دین در برخی حوزه ها تشویق به احتیاط نمی کند. یعنی می گوید ما آن طهارت واقعی از شما نمی خواهیم. اگر کسی هم شک کرد، اصل طهارت را قرار داده است به این معنی که در همه مشکوکات، بنا را بر طهارت قرار بده![6]

البته این به معنای این نیست که در احکام شرعی در طهارت و نجاست انسان اهل مسامحه و باری به هر جهت باشد. اما در صورت شک و تردید، احتیاط در آن مطرح نیست. ولی در برخی موارد دین خیلی حساس است. مثلاً نسبت به مال مردم، یا نسبت به آبروی مردم بسیار حساس است، این جا اگر کسی به شبهه رسید باید ترتیب اثر بدهد و باید احتیاط کند، نباید دست به اموال مشکوک زد، یا حرفی را که حتی احتمالاً به آبروی انسان دیگر خطر و ضرر وارد می کند را نباید گفت. این جا جای احتیاط کردن است و با موضوع طهارت شخصی خیلی متفاوت است.

احتیاط حاکمان

  احتیاط ها غیر از این که به لحاظ موضوع، درجات و اهمیت متفاوت دارند، مثلاً احتیاط در طهارت با احتیاط در امر نکاح مراتبش کاملاً با هم متفاوت است، تفاوت دیگری هم دارد که به درجات و اهمیت اشخاص بستگی دارد. یعنی ممکن است احتیاط در یک موضوع برای افراد عادی لزومی نداشته باشد ولی برای افراد خاصی در جامعه لازم باشد. لذا در منطق اسلام، هرکسی که پست و مقام بالاتری دارد وظیفه احتیاطش بیشتر می شود. افراد عادی اگر کار مشتبهی هم انجام دهند مهم نیست، مورد مؤاخذه هم قرار نمی گیرند، اما آدم های خاص در جامعه کار مشتبه و مشکوک هم نباید انجام دهند، اموال مشکوک هم نباید تصرف کنند.

در نهج البلاغه آمده که عثمان بن حنیف از طرف امیرالمؤمنین(ع) فرماندار بصره بود. او را به یک ولیمه دعوت کردند، رفت و بعد از طرف امیرالمؤمنین(ع) مورد مؤاخذه قرار گرفت.

وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّکَ تُجِیبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِیُّهُمْ مَدْعُوٌّ فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ فَمَا اشْتَبَهَ عَلَیْکَ عِلْمُهُ فَالْفِظ[7]

  مهم است که چرا مؤاخذه شد که در یک مهمانی و جشن شرکت کرده بود. آیا شخصی که عثمان بن حنیف را دعوت کرده بود آدم فاسدی بود و مثلاً فرماندار را دعوت کرده بود با او ارتباطی داشته باشد و بعداً از این ارتباط استفاده کند، قصد و غرض این طوری داشت؟ در نامه حضرت چنین دلایلی نیست. در کلام امیرالمؤمنین(ع) این ذکر شده که عثمان بن حنیف به دو دلیل مورد مؤاخذه قرار گرفت: دلیل اول این که مهمانی اشراف بوده. حاکم اسلامی حق ندارد در چنین سفره ای شرکت کند که فقط اعیان و اشراف در آن جا حضور داشته باشند. البته برای نماینده امیرالمؤمنین(ع) این نقطه ضعف است و ممنوع است. اما خود مردم، مثلا اشراف، مهمانی دارند، سرسفره هم می روند، یک امر عادی است، جایی برای مؤاخذه نیست. اما نکته دوم که حضرت دارد این است که نگاه کن که  سر چه سفره ای می نشینی، چه غذایی می خوری. ممکن است بگویی من نمی دانم شاید این غذا حلال باشد، من از کجا بدانم این مال حرام سر سفره آورده است. واقعاً هم همین طور است مگر می شود که انسان یقین کند که این غذایی که تهیه کرده از مال حرام است! حضرت می فرمایند اگر نماینده من هستی تمام سفره های مشکوک را باید کنار بگذاری. کسی بدون دلیل متقن مورد اتهام قرار نمی گیرد که مالش حرام است، ولی برای تو حضور در سفره مشکوک ممنوع است. پس احتیاط دارای مراتب است. برای همه اجتناب از مشتبه مطلوب است ولی از کسی که نماینده امیرالمؤمنین(ع) است توقع و انتظار بالاتری می رود. او زیر ذره بین است و روابط او دیده می شود. حضرت فرمودند: همه لقمه هایی که برای تو مشتبه است را کنار بگذار، و هرجا که مطمئنی درآمد فرد پاک است می توانی ارتباط داشته باشی. البته یک نکته اجتماعی دیگر هم این جا وجود دارد، فقط جنبه فردی لقمه مشتبه خوردن نیست. وقتی شخصی با انسانهایی که همه زندگی شان مشتبه است ارتباط برقرار کرد، آنها با این ارتباط می خواهند به چه چیزی برسند و از این ارتباط چه استفاده ای خواهند کرد؟ امیرالمؤمنین(ع) می خواهد راه این ارتباط را ببندد، از همین رو آنجا که جنبه شخصی دارد، ممکن است گفته شود نمی خواهم احتیاط کنم، ولی به لحاظ اجتماعی می خواهم و نمی خواهم ندارد باید این کار را انجام دهی و یا حکومت را نپذیری! در این صورت با هرکه می خواهی، می توانی ارتباط داشته باشی و به مهمانی و مسافرت بروی، ولی اگر وارد سیستم حکومت علوی شدی، باید به اقتضائاتش پایبند باشی و بسیاری از رفتارهایی که برای دیگران مجاز است را صرف نظر کنی!

 در روایتی نقل شده است که امیرالمؤمنین(ع) حکم امارت و ولایتی را برای فردی زدند  و به او فرمودند بعد از نماز ظهر پیش من بیا. وقتی نماز تمام شد خدمت امیرالمؤمنین(ع) آمد. دید حضرت یک کیسه ای دارد که آن را بسته، حتی بالاتر از گره زدن، مهر و موم کرده است. خوشحال شد که حتماً در این جا درهم و دینار است، سیم و زری هست و حضرت مهر و موم کرده و آورده تا مثلاً به عنوان هزینه سفر در اختیارم قرار می دهد. می گوید منتظر بودم حضرت کیسه را باز کند ببینم چه خبر هست که این قدر محکم مهر و موم شده است. وقتی باز کرد دیدم یک مقدار نان خشک هست که حضرت به عنوان ناهار خودش آورده است. او به حضرت گفت: این چه زندگی کردنی است؟ حضرت بعد از این قصه و ماجرا به او فرمودند: "ایاک و تناول ما لا تعلم حله"، مبادا چیزی را که اطمینان به حلال بودنش نداری، مصرف کنی. حضرت فرمودند: من این را مهر و موم می کنم برای این که کسی دست به سفره من نزند، چیزی از آن کم و زیاد نکند.[8] حضرت توقع دارد کارگزاران او هم اینگونه از مشتبهات پرهیز داشته باشند.

  این که انسان باید از مال مشتبه پرهیز کند یک توصیه عمومی است. برای همه خوب است ولی آن کسی که حکم امارت می گیرد، بیشتر باید احتیاط کند. این حرامخوری ها و رانت بازیها و سوء استفاده ها از همین جا شروع می شود. هیچکس از ابتدا نمی داند که این سفره حرام است، این سوء استفاده و رشوه است. این یک زاویه است که ابتدا باز می شود. خیلی هم محدود است. از مشتبهات شروع می شود. و انسان آن مشتبهات را توجیه می کند، می گوید من نمی دانم و چون نمی دانم مسئولیتی ندارد. ولی در ادامه سر از این در می آورد که شخص یک مرتبه میلیاردها جابجا می کند و دچار سوء استفاده ها می شود. لذا حضرت همان اول که حکم را به کارگزار خود دادند، گفتند: "ایاک تناول ما لا تعلم حله"، هرچیزی را که حلال بودنش را نمی دانی، کنار بگذار. لذا در حکومت اسلامی الزام به احتیاط، نسبت به عموم شهروندان وجود ندارد، چون احتیاط برای مردم الزامی نیست. احتیاط کردن یک فضیلت اختیاری است. ولی همین امر غیر الزامی در مراتب بالای خودش الزامی می شود، برای کسانی که در حکومت مسئولیت و نقش دارند، و در واقع امانت دار مردم هستند و چون امانت دار هستند باید از بالاترین نصاب امانتداری برخوردار باشند.

 مثال دیگری که نشان می دهد احتیاط، در حکومت نقشی ویژه دارد، در عهدنامه مالک اشتر است که حضرت موضوع احتیاط را مطرح کرده اند. فرمودند: "ثم اخْتَرْ لِلْحُکْمِ بَینَ النَّاسِ أَفْضَلَ رَعِیتِک فِی نَفْسِک"، این تعبیر در هیچ مورد دیگری از حضرت وجود ندارد. حضرت فرمودند: مالک کسی را که برای منصب قضاوت انتخاب می کنی باید شایسته ترین افراد کشورت باشد. بهترین فرد را باید انتخاب کنی، دیگر بالاتر از او وجود نداشته باشد. افضل، غیر از عنوان اعلم بودن است. حضرت فرمودند افضل، که غیر از اعلم بودن است. أفضل باید مجموعه ای از فضیلت ها را داشته باشد. حضرت یک به یک آنها را شمردند؛ "مِمَّنْ لاتَضِیقُ بِهِ الْاُمُورُ"، بسیار پر صبر و تحمل باشد، زود تحت تأثیر قرار نگیرد، تحت فشار قرار نگیرد، از خود عکس العمل نشان ندهد، از کوره در نرود، ظرفیت بالا داشته باشد تا به این جا می رسد که می فرماید "وَ أَوْقَفَهُمْ فِی الشُّبُهَاتِ" یعنی کسی لیاقت منصب قضاوت دارد که در زمینه شبهات از همه بیشتر احتیاط کند. ممکن است کسی در زندگی شخصی خودش اهل چنین احتیاطی نباشد، ولی کسی که در این منصب و در این جایگاه قرار می گیرد، تمام حیثیت افراد کشور به نحوی در دست اوست. با یک حرفش، با نیش قلمش، با حکمش، با یک اظهارنظرش می تواند افرادی را پایین بیاورد یا بالا ببرد، ساقط کند، با یک تعریض می تواند حیثیت و آبروی کسی را لکه دار کند. کسی که در این جایگاه قرار می گیرد که این قدر، نظر و حکمش نسبت به سرنوشت افراد، آبروی افراد، اموال و مهمتر از این ها جان افراد، دخیل است و چنین تصمیمات حاد و خطرناکی می تواند در سطح کلان بگیرد، طبق فرمایش امیرالمؤمنین(ع) باید بالاترین مرحله احتیاط را داشته باشد. یعنی با کمترین شک و تردید، دست نگه دارد.

امروزه جامعه برعکس فرمایشات حضرت عمل می کند. امیرالمؤمنین(ع) می فرماید "أَوْقَفَهُمْ فِی الشُّبُهَاتِ" اما انتخاب ما در این موارد معمولا جسورترین، متهورترین و بی باک ترین افراد است. امیرالمؤمنین(ع) آیین نامه گزینش قضات را در اختیار مالک اشتر قرار دادند و نشان دادند که چه کسی را و با چه ملاک و ضابطه ای انتخاب کند. در این آیین نامه حضرت می فرمایند "أَوْقَفَهُمْ فِی الشُّبُهَاتِ" را انتخاب کن. کسی که بیشترین احتیاط را می کند، دیرتر و دورتر از همه حاضر است متعرض اموال، نوامیس، عِرض و جان مردم شود. فرمودند کسی را انتخاب کن که "وَ أَقَلَّهُمْ تَبَرُّمًا بِمُرَاجَعَةِ الْخَصْمِ، وَ أَصْبَرهُمْ عَلَی تَکَشُّفِ الاْمُورِ"، بیشترین تحمل را برای رسیدن به حقیقت دارد و عجولانه تصمیم نمی گیرد. امروز متأسفانه با استفاده نابجا از کلمه "انقلابی بودن"، که ضابطه ای در خودش وجود ندارد و به هر طرفی هم می شود کشاند، هر طور بخواهیم عمل می کنیم. ضابطه مان این است که باید انقلابی عمل کرد. حال آن که ضابطه عمل در فرمایشات امیرالمؤمنین(ع) این است که باید کسی انتخاب شود که بیشترین احتیاط را می کند، بیشترین تحمل را دارد، بیشترین بررسی و تحقیق را می کند. یعنی عملش از همه سنجیده تر و دقیق تر و هوشمندانه تر است. پس معلوم شد که احتیاط برای طبقات مختلف، نقش متفاوتی پیدا می کند.

 امیرالمؤمنین(ع) برای مردم خطبه خواندند و فرمودند:

حَلَالٌ بَیِّنٌ وَ حَرَامٌ بَیِّنٌ وَ شُبُهَاتٌ بَیْنَ ذَلِکَ، فَمَنْ تَرَکَ ما اشتَبَهَ علَیهِ مِن الإثم فهُو لِما استَبانَ لَهُ أترَکُوَ الْمَعَاصِی حِمَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَنْ یَرْتَعْ‏ حَوْلَهَا یُوشِکْ أَنْ یَدْخُلَهَا[9]

 اگر کسی مشتبهات را ترک کند، آمادگی پیدا می کند که با دقت و وسواس بیشتر آن چه را که حرام است، ترک کند. بعد حضرت فرمودند گناه و معصیت مثل یک مرتع است که از جمله مناطق حفاظت شده است، قرقگاهی است که انسان نباید وارد آن شود، ولی این قرقگاه دایره دیگری هم در اطراف خود دارد که این دایره اگر چه داخل قرقگاه نیست ولی حلقه ای است که اگر انسان به آن حلقه نزدیک شود، احتمال سقوطش زیاد است. مثل این که گاهی بچه ها شیطنت می کنند، مثلاً نزدیک پرتگاهی می شوند، پدر، مادر مواظب هستند که حتی نزدیک هم نشوند. چون اگر نزدیک شوند ممکن است لغزشی پیش بیاید و سقوط کند.

امیرالمؤمنین(ع) فرمودند، محرمات قرقگاه الهی است، مؤمن نباید وارد آن شود، فرض بر این است که مواظب است و این کار را انجام نمی دهد اما قبل از آن نیز منطقه دیگری وجود دارد که باید ملاحظه شود. آن منطقه، متشابهات یا مشتبهات است، مثل چراغ زرد است. که حضرت فرمودند باید خیلی مواظب این منطقه بود.

ژست دروغین احتیاط

 کلمات امیرالمؤمنین(ع) درباره مواظبت از خود و عدم گرفتار شدن در شبهات خیلی جالب است. ایشان در نهج البلاغه تأکید می کنند:

حَجَزَتْهُ التَّقْوَى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَات[10]

 کسی که با تقوا باشد وارد شبهات هم نمی شود. گرفتاری برای خودش درست نمی کند. تعبیرات مختلف دیگری نیز وجود دارد مثلا در کلمات قصار حضرت آمده است:

 لاَ وَرَعَ کَالْوُقُوفِ عِنْدَ الشُّبْهَةِ[11]

عالی ترین مقام تقوا و ورع این است که انسان از شبهات هم پرهیز کند. اما نکته جالب توجه این است که حضرت درباره احتیاط و مواظبت جهت عدم سقوط در شبهات و مشتبهات این همه تشویق می کند؛ ولی در ضمن آن تلنگر هم می زند که مواظب کسانی باشید که لباس تقوا و ورع و احتیاط می پوشند، ولی ضد احتیاط عمل می کنند و ظاهر و باطن شان با هم متفاوت است. یعنی بین احتیاط کردن با ژست احتیاط گرفتن، تفاوت است. مواظب باشید گرفتار کسانی که ریاکارانه ادعای احتیاط کاری دارند ولی در زندگی شان خبری از احتیاط نیست، نشوید. مواظب باشید که در دام این افراد نیافتید فکر نکنید واقعاً اهل احتیاط هستند.

در نهج البلاغه کلامی از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده که حضرت در یک تقسیم بندی درباره عالِم حقیقی و عالِم نما صحبت می کنند. خواندن بخش دوم این کلام که مربوط به عالِم نما می باشد، خالی از لطف نیست. ایشان می فرمایند:

وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً وَ لَیْسَ بِهِ  فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أَضَالِیلَ مِنْ ضُلَّالٍ وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاکاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُورٍ قَدْ حَمَلَ الْکِتَابَ عَلَى آرَائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَى أَهْوَائِهِ یُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ یُهَوِّنُ کَبِیرَ الْجَرَائِمِ یَقُولُ أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِیهَا وَقَع‏[12]

 گروه دوم کسانی هستند که عالِم نامیده می شوند اما عالِم نیستند، به آنها آیت الله گفته می شود اما آیت الله نیستند، دروغ می گویند و دروغ می بندند. آنها حرفهای بی ربط و بی اساس را از این طرف و آن طرف جمع و جور کردند و به خورد مردم می دهند. و قیافه عالِم به خود می گیرند. کلام حضرت ادامه پیدا می کند تا به این جا می رسد که اینها حق را در مقابل تمایلات خودشان قربانی می کنند و آن چه را که خودشان بخواهند به عنوان حق، به مردم ارائه می کنند. عالم نمایان جرائم و گناهان بزرگ را، برای مردم کوچک جلوه می دهند. جرأت و جسارت بیجا به مردم می دهند. بعد حضرت فرمودند شعار فرد عالِم نما این است که ما احتیاط می کنیم. ما دلسوز اسلام هستیم. ما دلسوز انقلاب هستیم. نگران آینده اسلام هستیم. همه اظهار نگرانی ها برای دین است. اما امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند لازم نیست شما جلوی شبهه را بگیرید. در حالی که خودتان در شبهه غوطه ور هستید. کسی می تواند جلوی شبهه را بگیرد که خودش پاک باشد.

  ابن میثم بحرانی و ابن ابی الحدید معتزلی، شارحان نهج البلاغه، توضیح داده اند که چطور می شود ادعای احتیاط کاری با وقوع در شبهه، جمع شود. یر اساس یک تفسیر از این کلام حضرت، در واقع زندگی این افراد دو لایه دارد، یک لایه بیرونی، که دائماً دم از نگرانی ها و دلبستگی به آرمان ها و دین و مقدسات می زنند. اما داخل زندگی خودشان طور دیگر عمل می کنند.

تفسیر دوم از کلام امیرالمؤمنین(ع) این است که آنها دو جور زندگی ندارند، همین طور که می گویند عمل می کنند. اما چون جاهل و نادان هستند، اصلاً تشخیص نمی دهند که مشتبه چیست و چگونه باید با مشتبه عمل کرد! واقعاً دوست دارند و می خواهند که احتیاط کنند، ولی نمی دانند احتیاط چیست؟ مشتبه چیست؟ و چگونه باید درست رفتار کننذ! چون احتیاط کردن احتیاج به علم و آگاهی دارد. گاهی اوقات انسان فکر می کند که احتیاط می کند ولی در واقع کارش ضد احتیاط است. فکر می کند که خدمت می کند ولی در واقع، خیانت می کند. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند که عالم نما می خواهد که "وقوف عند الشبهات" داشته باشد ولی چون جاهل است، یک دنده است، اهل تشخیص و درک نیست، در شبهات گرفتار می شود.[13] کسی که اهل تشخیص و درک نباشد قاعدتاً به جای این که در شبهات احتیاط کند، غوطه ور می شود و احتیاط یک ادعا بیشتر نیست. یعنی اینگونه افراد، در حالی که می خواهند احتیاط کنند و جلوی خطر را بگیرند، به عکس با اقدامات نسنجیده خود خطرات را افزایش می دهند.[14]

 


[1] - البته این اصل مورد انتقاد و اعتراض گروه های مختلف قرار گرفته و مخالفان جدی هم دارد و یکی از اشکالات و اعتراضاتی که به رویه دینداران و متشرعه می شود همین است که دنبال احتیاط کردن هستند و احتیاط امر ناپسندی است، یعنی مشکل آفرین است

[2] - کافی (ط - دار الحدیث)، ج‏1، ص170   

[3] - الکلینی، اصول کافی، ج 1، ص 290

[4] - وسائل الشیعه، ج 20، ص 258 باب وجوب الاحتیاط فی النکاح فتوی و عملاً زیادۀ علی غیره

[5] - الکافی، ج 5، ص 424

[6] - کسانی که گرفتار وسواس در طهارت و نجاست هستند، مناسب است که به کتاب چهل حدیث امام خمینی مراجعه کنند، فصلی با این عنوان: "فصل ذکر اخباری در دوری ائمه علیهم السلام از وسواس" را مطالعه کنند.

[7] - نهج البلاغه، نامه 45

[8] - بهج الصباغۀ، تستری، ج 6، ص 466

[9] - من لا یحضره الفقیه، ج‏4، ص75  

[10] - نهج البلاغه، خطبه 16

[11] - همان، قصار 113

[12] - همان، خطبه 87

[13] - ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 374 . ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 298

[14] - شبیه کسانی که می گفتند می خواهیم از فتنه پرهیز کنیم، در حالی که با اقدامات خود فتنه آفرینی می کردند و در فتنه سقوط می کردند "وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لِی وَلَا تَفْتِنِّی ۚ أَلَا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا" و از آنها برخی می گویند: ( در ترک این جنگ ) به من اذن بده و مرا به فتنه ( گناه مخالفت فرمانت ) میفکن! آگاه باش که آنها در فتنه ( کفر و نفاق ) درافتاده اند سوره توبه، آیه 49


نظرات کاربران