در حال بارگذاری ...

سه مشکل اساسی در تعامل حوزه ودانشگاه

متن کامل سخنرانی در موسسه آموزش عالی امام جواد(ع)(به همراه نقدها در پاورقی) - یزد-۹۶.۹.۲۹

 قسمت اول:

  عرض سلام دارم خدمت همه اساتید و حضار محترم. 35 سال بیشتر می گذرد که هر ساله روز وحدت حوزه و دانشگاه تکرار می شود و ما به مناسبت چنین روزی در گوشه و کنار جمع می شویم و از نزدیکی و وحدت حوزه و دانشگاه صحبت می کنیم. ولی آیا در این 35 سال باندازه 35 قدم در این جهت قدم برداشته ایم و به جلو آمده ایم یا بعکس نه تنها متاسفانه پیشرفتی در این مسیر نبوده بلکه نسبت به گذشته از این هدف دور تر هم شده ایم؟ مشکل ما چیست؟ به نظر بنده ما در اینجا  مواجه با سه مساله هستیم. و باید برای پاسخ دادن به این سه مساله تلاش کنیم. مساله اول ما در رابطه بین حوزه و دانشگاه مباحث نظری است. به هر حال دین در برخی مسائل نظری گزاره هایی را آماده کرده و آموزه هایی را در اختیار ما قرار داده است و گاهی اوقات ممکن است در همین موضوعات، علم   دیدگاه دیگری را ارائه کند. همان نکته ای را که اشاره کردند یعنی رابطه علم و دین یک مساله طولانی و مسبوق به سابقه است. ما در گذشته به شکل موردی با این نوع از مسائل مواجه شده ایم و پاسخ هایی در این مورد داده ایم. مثلا بر اساس یک تفسیر از کتاب و سنت خلقت انسان دفعی است. ولی براساس برخی نظریات علمی خلقت انسان به نحو تکامل و تدریج اتفاق افتاده است. این یک نقطه اختلاف بین این دو مطلب است. در این نوع مسائل چه باید کرد. این یک بخشی از مصادیقی است که مساله وحدت بین حوزه و دانشگاه را تحت تاثیر خود قرار می دهد. مرحوم دکتر یدالله سحابی کتابی دارد بنام خلقت انسان برای توضیح این مساله که تکامل تدریجی در خلقت بشر امری است که با مبانی دینی هم سازگار است. مرحوم طباطبایی در تفسیر المیزان این مطلب را نقد کردند و پاسخ دادند. برخی آقایان دیگر هم در این مساله اظهار نظر موافق  یا مخالفی داشتند. در سال 1355 قبل از پیروزی انقلاب مرحوم مشکینی در زیرزمین مسجد امام که مسجد بزرگی است درس تفسیر داشتند در سوره آل عمران به این آیه رسیدند  إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ در اینجا توقف کردند و مدت طولانی در مورد آفرینش انسان بحث کردند و نتیجه بحث ایشان این بود که بله قرآن هم نظریه تکامل را تایید می کند و یا مخالفتی ندارد. و بعد هم یکی از شاگردان ایشان این مباحث را نوشتند و چاپ شد. در همان زمان آیت الله مصباح در مدرسه حقانی این موضوع را مطرح کردند و توسط یکی از شاگردانشان جناب محمدی عراقی این بحث خلقت انسان از درس های ایشان منتشر شد و برعکس چنین نظری را مخالف با قرآن تلقی می کردند.

این سنخ مسائل از مسائلی نیست که عموم دانشگاهیان با آن مواجه باشند. بعلاوه چون به زندگی ملموس و واقعی مردم مربوط نمی شود بسیاری افراد انگیزه برای دنبال کردن این مسائل ندارند. این بخش را علما و محققین دنبال می کنند و در حوزه و دانشگاه بحث می کنند و قطعا همیشه در حوزه و دانشگاه جایی برای این بحث وجود داشته و خواهد داشت. ولی در وحدت حوزه و دانشگاه این مساله ما نیست. و راهی هم برای اینکه به صورت قطعی همه این مسائل را پاسخ های قطعی و استانداردی به آن دهیم و بگوییم این مساله حل و تمام شد نداریم و چنین اتفاقی هرگز نخواهد افتاد. این بخش اول که پرونده آن مفتوح می ماند ولی مشکلات جامعه ما این سنخ از مسائل نیست.

بخش دوم مسائلی است که علم و دین پاسخ هایی به پرسش های مشترک اما متفاوت می دهند. مثلا مدل زندگی چگونه باید باشد. امروز توسعه در دنیا الگویی را برای زندگی بشر ارائه می کند و جنبه های مختلف زندگی بشر را کاملا تحت تاثیر خود قرار داده است. آیا دین در این مسائل حرفی برای گفتن دارد یا نه؟ اگر دارد آیا الزاما مطابق با  همین الگوهایی است که به عنوان توسعه شناخته می شود یا متفاوت است. و  اگر تفاوت بین پاسخ های دین و پاسخ های علمی وجود دارد طلبه در حوزه به یک نتایجی و دانشجو در دانشگاه به نتایجی  دیگری می رسد و دو فرم از زندگی را ارائه می کنند راه حل آن چیست؟ این یک مساله برای همه است. فرقی نمی کند که آن دانشجو این سوال را در متون درسی خودش داشته باشد یا نداشته باشد. ممکن است رشته فنی بخواند و بصورت فکری و نظری با این مسائل مواجه نباشد ولی در این دنیای مدرن می خواهد زندگی کند. اگر در این دنیا می خواهد زندگی کند با این پرسش مواجه می شود. اگر علقه های دینی داشته باشد آیا دین می پذیرد؟ اگر نپذیرد چه باید کرد؟ زندگی امروز  بین این دو راهی ها  است. یک الگویی که ما نشان می دهیم و یک الگویی که آنها نشان می دهند. الگوهایی که آنها نشان می دهند در سطح مختلف تجربه های خودشان را بطور ملموس می گویند. مثلا در فلان جامعه نگاه کنید ما آمار فلان بیماری را پایین آورده ایم. یا مثلا در مورد فقر یا فساد عوامل آن را بررسی می کنند. ما به عنوان عالم مسلمان در این باره چه کرده ایم تا در قبال آنها بگوییم ما این کار را کرده ایم. این مرحله دوم است که مساله اصلی در این مرحله است.

مرحله سوم جنبه اخلاقی دارد. یعنی تعامل حوزه و دانشگاه و نوع روابطی که حوزویان و دانشگاهیان می توانند با هم داشته باشند. اینکه چه برخوردهایی داشته باشند و از چه ادبیاتی استفاده کنند که ما در این زمینه هم دارای مشکلاتی هستیم ولی به نظرم می رسد مهم ترین چالشی که در داریم در مرحله دوم است. آیا می شود این را حل کرد یا نه؟ در این مساله دو  نگاه مختلف وجوددارد. اگر بتوان این دو نگاه را به هم نزدیک کرد ما موفقیتی پیدا کرده ایم و الا فلا. نگاهی که ما داریم نگاه به منابع و متون است که از این طریق به یک سری احکام می رسیم. نگاهی که دانشگاه دارد یک سری تحقیق بر اساس یک واقعیت هایی است. و این هم به یک نتایجی می رسد. گاهی این دو تا نتیجه کاملا با هم سازگار نیست. ما بر اساس متون خود به این نتیجه می رسیم که خسارت تاخیر تأدیه در بانک ها حرام است. اضافه گرفتن از بدهکار بانکی که نتوانسته در موعد مقرر دین خود را ادا کند حرام است. باید به او مهلت داد. کارشناس می گوید اگر این مطلب را در مقام عمل بخواهید اجرا کنید تمام بانک ها ورشکست می شوند. آیا آن حکم را باید حفظ کرد یا آن سیستم و نظام را؟ حوزه و فقیه می گوید مجازات عبارت است از حد و تعزیر. حد را خود شرع مشخص کرده است و تعزیر هم مادون حد است و اساسش شلاق است. از طرف دیگر روانشناسی و جرم شناسی و جامعه شناسی و حقوق و علوم مختلف می گویند  بعد از سالها کار علمی  به این نتیجه رسیدیم که برای هر جرمی چه مجازاتی مفید و موثر است. و با چه مجازاتی می توان جلوی جرم را گرفت.

این طرح مساله. فعلا قسم اول را که قلمرو  بحث نظری است را وارد مساله نمی کنیم و آن قسم سوم هم بیشتر مشکل عملی دارد. یعنی نوعی تعاملاتی اخلاقی که باید وجود داشته باشد و راحت تر می توانیم از آن عبور کنیم. عمده مشکل ما در قسم دوم است و اینکه آیا می شود راه حلی برای آن پیدا کرد یا نه؟

 قسمت دوم:

 من با این شیوه بحث میانه ای ندارم. زیرا تقطیع می شود و مطلبی را که مورد نظر گوینده است در لابلای مباحث گم می شود. آنچه می خواهم عرض کنم این است که مرحوم مطهری که به تهران رفتند حدود  ده سال در آنجا بودند و با دانشگاه آشنا شدند و در آن زمان ارتباط حوزه و دانشگاه بسیار کم بود. ایشان در سال 1341 یک سخنرانی کردند که به چاپ هم رسیده است. عنوان آن رهبری نسل جوان است و در آنجا این مساله را مطرح کرده اند که این نسل یک سوالاتی دارد و علما باید به این سوالات جواب دهند. در آنجا نمونه از این سوالات است که من آن مقاله را آورده ام. یک سوال این است که ما و ژاپن حرکت را با هم آغاز کرده ایم. او همه دنیا را گرفته است و ما هنوز داریم درجا می زنیم. علت آن چیست؟ و این بحث هایی که ما در اینجا انجام می دهیم ما را قدمی به پیش نمی برد کما اینکه تابحال هم نبرده است و از این به بعد هم نخواهد برد. ما در اینجا یک مطلب اساسی داریم. و آن این است که دستاوردهای علمی که از بیرون وارد می شود (کاری به بحث های نظری نداریم) مثلا در مورد روش های زندگی، علمای حوزه در مورد آنها نظر منفی دارند. به دو دلیل: یک. گاهی می گویند با احکام شرع سازگار نیست. مثلا در 120 سال پیش از سید محمد کاظم یزدی صاحب عروه سوال کردند در دنیا یک چیزی پیدا شده بنام بیمه. ایشان فرمودند امکان ندارد و جایز نیست. بعد از 40 سال از مرحوم نائینی در مورد پرسیدند در  غرب چیزی است بنام بیمه ما مسلمان ها چکار کنیم؟ فرمودند جایز نیست  و اگر طرف غربی چیزی به شما می دهد از باب استنقاذ از کافر می توانید از او چیزی اخذ کنید ولی آن قرارداد باطل است. و بالاخره بیمه خود را بر ما تحمیل کرد. و کم کم عقب نشینی کردیم و گفتیم یک راهی را پیدا کنیم و شروع به توجیه کردیم و بعد گفتیم درست است و بعد گفتیم خوب است و همه بیمه شدیم. اصل بحثی که در مورد بودجه دولت به حوزه در مورد کمکی است که دولت به حق بیمه طلاب می کند. در برابر این شیوه هایی که وارد می شود، حرف این است: در آن زمانی که آنها این راه را می روند ما همراهی نمی کنیم و می گوییم خلاف دین است و بعد که زندگی ما را تحت تاثیر قرار داد تسلیم می شویم. ولی یک فاصله ای در اینجا وجود دارد. اثرش این است که ما پیوسته عقب افتاده ایم. اینکه می گوییم ما راه بجایی نمی بریم به این دلیل است که آنها یک روش هایی برای خودشان پیدا می کنند و وقتی به ما می رسد یک توقفی است. اول می گوییم نمی شود. دوم اگر هم ذاتا بگوییم می شود و جایز است یک مشکل دیگر این است که می گوییم این چیزی که آمده حامل ارزش هایی است. اگر خودش به تنهایی می آمد ما قبول داشتیم ولی به این دلیل که یک پکیجی با هم می آید و ما نمی توانیم آنها را از هم جدا کنیم پس نمی خواهیم. مجتهد اول تهران پیش از مشروطه ملا علی کنی است. قاجاریه رفتند دنبال وارد کردن خط راه آهن و حمل و نقل ریلی و به ایشان گفتند: در دنیا یک چیزی پیدا شده بنام خط آهن و برای ایشان توضیح دادند. ملا علی کنی گفت نمی شود. چون اگر راه آهن بیاید فرهنگی را هم با خودش می آورد که با ارزش های دینی ما تفاوت دارد. تا زمانی که ملا علی کنی زنده بود کسی نتوانست راه آهن را وارد ایران کند. امروز هم مساله ما همان مساله صد سال قبل است. هیچ فرقی نکرده است. در آن زمان راه آهن بود و الان اینترنت است. حالا هم توصیه می شود کاری نمی شود کرد و باید از خیر این امکانات جدید علمی بگذریم. چون این یک عوارضی در پی دارد. چیز جایگزین هم نداریم. سرنوشت ما در این بین که می خواهیم دین خود را نگه داریم چیست؟ باید صرف نظر کنیم یا دیرتر بپذیریم یا با یک محدودیت هایی بپذیریم. امروز دانشگاه بدون اینترنت معنا ندارد. چون دانشجو نمی تواند ارتباط خود را با دنیا قطع کند. پایین آوردن سرعت اینترنت چه تاثیری در دانش دارد؟ می گویند لازمه سرعت بالا یک مفاسدی است و باید اینترنت ملی درست کنیم. حالا این که به نتیجه نرسیده تا تجربه شود. ایا می شود این را حل کرد؟ مشکلات خیلی ملموس است. اصلا احتیاجی نیست که بخواهیم روی مثال های فرضی بحث کنیم. به هر حال این سبک از قضاوت و داوری به این نتایج می انجامد. خواهی نخواهی دانشگاه را تحت تاثیر خود قرار می دهد. ما از یک طرف می خواهیم دین را با این محدودیت هایی که بوجود می آوریم حفظ می کنیم و از طرف دیگر جزو کشورهایی هستیم که بالاترین فرار مغزها را داریم. کسانی که نمی خواهند این محدودیت ها را بپذیرند یا فرار می کنند یا می مانند و از دین زده می شوند. یعنی به آن هدفی هم که می خواستیم یعنی حفظ دین نرسیدیم. و می شویم خسر الدنیا و الآخره. این حرف حوزه و دانشگاه نیست این یک واقعیت دنیا است. نه اینکه موجب متهم شدن من طلبه است. دین و نظام و روحانیت و فقاهت همگی زیر سوال می رود. ما باید یک پاسخی داشته باشیم. یا دیر جواب می دهیم که کار از کار گذشته است و یا اصلا جواب نمی دهیم. هر دو زیان بار است و نتیجه این می شود که جوان مسلمان امروز می گوید ترجیح می دهم دین همان ارتباط با خدا باشد. کاری به زندگی ما نداشته باشید. این خطرناک است. اگر ما نتوانیم نشان دهیم که دین در زندگی جواب می دهد این نسل را از دست داده ایم ولو اینکه حکومت را بتوانیم با قدرت حفظ کنیم. [1]

 قسمت سوم:

  من در این دو نوبتی که صحبت کردم توضیح دادم که مشکل در کجاست و الان در این نوبت می خواهم مشکل سوم را مطرح کنم و مایل هستم که جناب ابوترابی جوب دهند بدون اینکه عرض بنده را تفسیر کنند به این معنا که بنده تسلیم شدم نخیر بحث تسلیم نیست بحث یک واقعیت است. شرایط ما اینگونه بوده و اینگونه می باشد و اینکه اجتهاد باید تغییر کند و مردم و حکومت و جامعه منتظر بمانند تا ما اجتهاد را درست خواهیم کرد این احاله دادن به مجهول است. دیانت این نسل را به این وسیله نمی توان حفظ کرد. اگر ما دغدغه حفظ دین نداریم حتی نظام را هم به این وسیله نمی توانیم حفظ کنیم. در این چهل سال باید  نمونه هایی را ارائه کرد که ما اینها را کار کردیم و محصولمان این است. ما تئوری هایی داریم و به علم افزوده ایم و در دنیا ارزش علمی دارد. من از این مسئله صرف نظر می کنم و به مسئله سوم می پردازم: اصلا بحث ما بحث علم نیست. ما یک مشکل دیگری داریم که بر زندگی و علم و حوزه و دانشگاه ما سایه انداخته است و اگر نمی توانیم به هر دلیلی آن مشکل را حل کنیم آیا این مشکل را می توانیم حل کنیم؟ و آن مشکل اخلاقی است. آیا حوزه می تواند ادبیات و شیوه برخورد خود را تصحیح کند؟ این دیگر بودجه نمی خواهد. آیا من مجازم به عنوان یک استاد حوزه که سابقه و پیشینه ای دارم در تشویق نسبت به یک کاندیدا یا در صحه گذاشتن بر عملکردش احاله به یک سری از ملاک های ماورایی بدهم؟ خوب می توانم بگویم این آدم مدیری است. ساده زیست و با تجربه و متخصص است.  اما نمی توانم بگویم که یک راننده تاکسی گفته که فلانی در خواب دیده است مادرش به او گفته به فلانی رای بده. این ادبیات را چه کسی در مملکت ما تولید کرده است؟ آیا اصلا این تعبیرات می گذارد که در مملکت ما علم وجود داشته باشد؟ همان هایی که معلمان دین ما هستند این مساله را مطرح کردند. مگر به ما نگفتند که معجزه شده که این آقا اومده؟ تعبیر استاد ایشان که اسم بردند به آقای احمدی نژاد در دیدار اول این بود که آمدن  شما معجزه است. آنوقت من حق ندارم که به عنوان یک دانشجو اعتراض کنم که اگر معجزاتی که این آقایان معرفی می کنند اینگونه است پس معلوم می شود آن معجزات دینی هم که می گفتند از همین قبیل است. شما با این نگاهتان دارید معجزه را نابود می کنید. مگر به امام زمان منتسب نکردید؟ آیا این علم است یا دین؟ به نظر شما این چیست؟ یزدی ها به یک نفر رای دادند که زرتشتی  بود و بعد شورای نگهبان رد کرد و بالفرض که همه اینها از نظر قانونی موجه است. و حق شورای نگهبان است که بگوید این مصوبه مطابق با قانون شرع است یا نیست ولو نسبت به مصوبات گذشته ولی آیا یک  آیت الله  که  عضو شورای نگهبان است می تواند بگوید کسی که می خواهد او را برگرداند مقابله با اصل نظام می کند. نمی گوید مقابله با این مصوبه یا مقابله با شورای نگهبان می گوید مقابله با نظام. نماینده های مجلس دوباره این اصل را برگرداندند. آیا اینها با اصل نظام مقابله کرده اند؟ حرف در این است یک شخصی چه در محیط حوزوی چه دانشگاهی که بیشتر در محیط دانشگاهی چنین اتفاقی می افتد شما می خواهید اینها را جذب کنید. آیا می خواهید با دین رابطه داشته باشد. شما می گویید تشخیص ما مساوی با اصل نظام است و بعد هم اضافه می کنید مخالفت با رهبری در حد شرک است. اگر کسی مخالفت کرد به این دلیل که مبنای دیگری دارد آیا مرحوم شیخ عبدالکریم حائری مشرک بود چون این مبنا را قبول نداشت؟ آیت الله سیستانی این مبنا را قبول ندارد. ممکن است کسی این مبنا را قبول داشته باشد ولی در مصداق قبول ندارد. آیا او مشرک است؟ ممکن است کسی مصداق را هم قبول داشته باشد ولی در این تصمیم علم به خطا پیدا کند که فقها و امام همگی حکم کرده اند که اگر مجتهد فتوا دهد که امشب اول ماه است ولی من می دانم اشتباه کرده تبعیت لازم نیست. چون یقین به خطا پیدا کردم. آیا او مشرک است. وقتی شما به یک چیزهایی قداست می  دهید و توضیح هم نمی دهید که منظورتان از این شرک در اینجا کدام قسم از شرک است؟ و نمی گوید مخالفت اقسامی دارد. و برخی مخالفتها جایز، بلکه واجب است. اصلا ما در بحث حوزه و دانشگاه از آن حرف ها گذشتیم. فرض کنید همه آن مسائل حل شده است ولی این ادبیات و مفاهمه راه را برای نزدیک شدن به هم می بندد. در سال 1366 بعد از اینکه قضیه کشتار حجاج اتفاق افتاد و مقارن با پذیرفتن قطعنامه 598 شد و امام هم در آن ایام بسیار در شرایط خاصی بودند و آن جملات سنگین در پیام داشتند که اگر زنده زنده در شعله های آتشمان بسوزانند و اگر زن و فرزند و هستی مان را از جلوی دیدگانمان به اسارت ببرند هرگز امان نامه کفر و شرک را امضا نمی کنیم در همان شرایط به همان مناسبت به سراغ مساله حوزه و دانشگاه آمدند و تذکری به روحانیون دادند که اگر ما همین یک جمله را از امام گرفته بودیم به نظر من تمام مشکلاتمان در این 35  سال حل شده بود. و هیچ نیازی به این نشست و برخاست های بیهوده نبود. البته ما وظیفه داریم که بیاییم حرف بزنیم ولی معتقدیم که اینها بیهوده است. یعنی اثر عملی بر آن مترتب نمی شود. کار دست ما نیست مشکلات در جای دیگر است. آن مطلب این است: «من به شما (روحانیون) عرض می کنم که بسیاری از جوانان و اندیشمندان در فضای آزاد کشور اسلامیمان احساس می کنند که اندیشه های خود را در موضوعات و مصادیق مختلف اسلامی بیان کنند. با روی گشاده و آغوش باز حرف های آنها را بشنوید و اگر بیراهه می روند با قلبی آکنده از محبت و دوستی راه راست اسلامی را به آنها نشان دهید.»

بحث اخلاق است. اکثر این مشکلات را می توان با تعامل درست حل کرد. «و باید به این نکته توجه کنیم که نمی شود عواطف و احساسات معنوی و عرفانی آنان را نادیده گرفت و فورا انگ التقاط و انحراف بر نوشته هایشان زد و همه را یکباره به وادی ارتداد و شک انداخت. اینها که اینگونه مسائل را بیان می کنند مسلما دلشان برای اسلام و هدایت مسلمانان می تپد و الا داعی ندارند خود را با طرح این مسائل به درد سر بیاندازند  اینها معتقدندکه مواضع اسلام همان گونه است که خود فکر می کنند. بجای پرخاش و کنار زدن آنها با پدری و الفت با آنها برخورد کنید » تازه جواب منی که آخوند هستم این شد که شما امروز می خواهید اینترنت را آزاد کنید تا فردا زنا را آزاد کنید. وقتی من آخوندم و جوابم این است حساب بقیه پاک است. بحث من این است که علما با دستاورد های علمی تمدن چگونه برخورد می کنند. « اگر قبول هم نکردند مایوس نشوید. در غیر این صورت خدای نکرده به دام لیبرال ها یا چپ ها و منافقین می افتند و گناه این کمتر از التقاط نیست. وقتی ما می توانیم به آینده کشور امیدوار باشیم که به همه آنها در همه مسائل بها دهیم. » تازه این در مورد کسانی است که زمینه برای التقاط آنها وجود دارد. اگر ما همین قدم آخر یعنی برخوردهایمان را اصلاح کنیم و میدان دهیم تا همه حرف خود را بزنند و ما هم اگر جوابی داریم جوابشان دهیم.[2]


[1] - ابوترابی: اینکه ما در طول تاریخ یک کوتاهی هایی داشته ایم در واقع جزو موانع ارتباط حوزه و دانشگاه است. اگر بزرگان ما دقیق با بیمه آشنا می شدند چنین فتوا نمی دادند. خود موضوعات هم در شرایط مختلف تفاوت پیدا می کنند. آیا اگر هر چیزی که آمد و ما تسلیم شدیم چیزی از دین می ماند؟ استاد مطهری در عین حال که با مقتضیات زمان همراه بود روی یک سری چیزها فریاد می زد. اگر بی تفاوت باشیم امروز بحث بیمه است و فردا بحث زنا. پس دین را برای چه می خواهیم. اگر تابع جامعه باشیم می شود فقه عرفی. آیا فقه تابع عرف است یا تابع عرف؟ یا موضوعش عرفی است و مبنایش فقهی؟

سروش:  دانشگاه نیامده به مردم بگوید زنا کنید. دانشگاه روش های زندگی را می گوید. بحث دنیای غرب نیست. بحث نسبیت و بحث تسلیم نیست. بحث دستاوردهای علمی بشر است. شما می فرمایید ما 37سال کار کرده ایم. در نظریه پول کار کرده ایم. این وضعیت جمهوری اسلامی است که نه متدینش راضی است و نه غیر متدینش.

 

[2] - ابوترابی: نباید بحث نظری را سیاسی کرد. نباید وقتی انسان نمی تواند در موضوعی مستقیما جواب دهد برود سراغ یک موضوع دیگر. بله می شود موضوعات را به هم وصل کرد. وقتی موضوع مبانی و راه کارها است می شود به هر موضوع سیاسی ربطش داد. وقتی می گویید استاد شما چنین گفت به این معنا است که من چاره ای جز عوض کردن موضوع را ندارم. استادی را که ایشان می خواهد به لحاظ اخلاقی زیر سوال ببرد چند جمله عرض می کنم. علامه حسنزاده آملی فرمودند« 17سال با ایشان در درس علامه طباطبایی بودم و یک بار شائبه ناخالصی در ایشان ندیدم. جمله دیگر فرمودند اقای مصباح با ما متفاوت  است. ایشان دو آتیشه است و سالها از  آیت الله بهجه بهره برده است که من نبرده بودم» آیت الله مشکینی : صدها سال و میلیارها باید در حوزه ها خرج شود تا یک شخصی مانند مصباح بیرون آید. ایت الله بهاءالدینی: هر وقت به چهره ایشان می نگرم قرآن را می بینم. مقام معظم  رهبری: تنها استادی که برای درس اخلاق حوزه های علمیه سال ها است در دفتر ایشان درس می دهد ایشان است. اینکه یک نفر در یک  موضوع سیاسی اظهار نظری کرد نمی  شود اخلاق او را زیر سوال برد. آیت الله جوادی در یک جمع زیادی فرمود حضرت آیت الله مصباح روحی له الفدا. آیا این خلاف اخلاق نیست که چنین  فردی را به خاطر تشخیص وظیفه ای که داده است را زیر سوال ببرد؟ یکی از ویژگی های ایشان این است که ایشان از جو اجتماعی نمی ترسد. اگر تشخیص داد انجام می دهد ولو بلغ ما بلغ. این عین اخلاص است. علمای ما آن علی حد شرک بالله را از حدیث امام زمان ع گرفته اند. گاهی زمینه برای توضیح بوده که این چه شرکی است و گاهی توضیح ندادند. به نظر من اینها مصداق اشتباه گرفتن است. مقام معظم رهبری : من کسی را مانند ایشان سراغ ندارم که با همه اهل دل ارتباط داشته باشد. در زمان جنگ که بودجه ها قطع شده بود حضرت امام  فرمودند که بودجه دو جا نباید قطع شود یکی بودجه حزب الله لبنان و یکی بودجه موسسه امام.

سروش: همه این کمالات را قبول داریم ولی معجزه نامیدن احمدی نژاد را چه جواب می دهید؟ این سیاسی نیست. بلکه مساله نوع تعامل است. اگر ما را احاله دهید به توانایی های یک شخص که علمی و دینی و اخلاقی است مشکلی نیست ولی اگر احاله به امور ماورایی دهید که قابل  اثبات و نفی نیست این احاله نه علمی است و نه دینی. و یکی از علل اختلاف بین حوزه و دانشگاه این است.

 


نظرات کاربران