امام خمینی و مکتب اجتهادی قم
متن کامل سخنرانی در مدرسه فقهی امام خمینی(ره) - 10 اسفند1395 - به مناسبت بازگشت حضرت امام خمینی به قم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی سیّدناو نبیّنا محمّد و آله الطاهرین
عرض سلام و تحیت خدمت اساتید معظم و فضلای گرامی دارم.
در آغاز ایام فاطمیه هستیم، به پیشگاه مقدس صدیقه طاهره فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ عرض ارادت می کنیم و از خداوند تبارک و تعالی می خواهیم که حیات و ممات ما را با اولیای خودش و به ویژه این بانوی بزرگوار قرار دهد. روز دهم اسفند است و یادآور واقعه تاریخی بازگشت حضرت امام ـ رضوان الله تعالی علیه ـ به شهر قم و به این مناسبت مطلبی را تحت عنوان امام خمینی و مکتب اجتهادی قم خدمت سروران مکرم ارائه می کنم و از نظرات آنها استفاده خواهم کرد.
این تعبیر تعبیری است که در فضای فکری حوزه های علمیه در سال های اخیر رایج شده، مکتب اجتهادی قم، مکتب اجتهادی نجف، مکتب اجتهادی سامرا و همین طور نسبت به موارد دیگر. شاید این تعبیر، تعبیر دقیقی نباشدولی فعلاً به عنوان یک اصطلاحی که به کار برده می شود، ما هم به کار می بریم و با دقت نمی توان گفت که تفاوت بین شیوه های اجتهادی در قم یا نجف یا سامرا و یا اصفهان در حدی است که بتوان تعبیر مکاتب مختلف کرد. اصول متفاوتی، بنیان های متفاوتی، شیوه های مختلفی، این قدر تنوع و تکثر در کار نیست، گاهی هم تعبیر می شود به مدرسه که یک مقدار تفاوت ها را کمتر نشان بدهد به هر حال به کار بردن این اصطلاح با توجه به این عرفی است که فعلاً وجود دارد.
حضرت امام ـ رضوان الله تعالی علیه ـ در قم تحصیل کردند و مراتب درسی را در قم به پایان رساندند، سپس در قم شروع به تدریس و تحقیق کردند و زعامت و مرجعیت را هم از قم آغاز کردند، خود ایشان هم به قم بسیار علاقمند بودند و هم به شهر قم و قمی ها، و هم به حوزه علمیه قم و هم به اساتیدی که در قم درک کرده بودند و می فرمودند: من قمی هستم و به قم افتخار می کنم، صحبت امروز من متوجه این نکته است که قم و حوزة قم چه ویژگی ها و اختصاصاتی داشته است تا مشخص شود که امام به عنوان فرزند قم، کسی که در حوزه قم تربیت شده است دارای چه ویژگی ها و امتیازاتی است.
مقدمه
پیش از ورود به اصل مسئله دو سه نکته را به عنوان مقدمه لازم است اشاره کنم:
نکته اول اینکه قم دوره های مختلفی را پشت سر گذاشته ولی در دوره اخیر حوزه قم با هجرت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی تأسیس می شود و فعلاً بحث از قم، بحث از حوزه قم در عصر ائمه و دوره های بعدی مثل دوره میرزای قمی نیست، بلکه حوزه ای است که حاج شیخ تاسیس کرد ،که این حوزه تا کنون چهار مرحله را پشت سر گذاشته است.
مرحله اول: دوران تأسیس که تقریباً صد سال از آن می گذرد. این مرحله همان پانزده سال زعامت حاج شیخ است.
مرحله دوم: پس از وفات مرحوم حاج شیخ و با یک دوره فترت که مرحوم آیت الله العظمی بروجردی زعامت را در حوزه قم بر عهده می گیرد.
مرحله سوم: پس از رحلت مرحوم بروجردی که شاگردان حاج شیخ در حوزه ی علمیه نقش دارند و مسئولیت دارند؛ حضرت امام، مرحوم آیت الله گلپایگانی، مرحوم آیت الله محقق داماد، این طبقه شاگردان حاج شیخ هستند و تربیت شدگان حوزه قم هستند بر خلاف علمای دو دوره قبل.
مرحله چهارم: پس از این دوره که شاگردان آیت الله بروجردی و شاگردان همان طبقه سوم در حوزه علمیه مرجعیت را بر عهده گرفتند و هنوز هم در سایه آنها هستیم الحمد لله.
وقتی بنده اینجا بحث از حوزه قم یا مکتب قم می کنم منظورم همین چهار مرحله است که از آنجا آغاز می شود که تا هم اکنون هم کم و بیش ادامه پیدا کرده است، این یک تلقی به لحاظ امتداد زمانی و قلمرویی که برای صحبت ما وجود دارد.
نکته دوم که باید اشاره کنم این است که مقایسه بین قم و غیر قم به دو شکل می تواند اتفاق بیفتد، یک شکل این است که برخی از شخصیت ها از قم انتخاب می شوند با برخی از شخصیت ها در نجف یا حوزه های دیگر با هم مقایسه می شوند، این مقایسه بین دو حوزه نیست بلکه مقایسه بین دو فقیه است، این کار را در جاهای مختلف انجام داده اند؛ مثلاً ویژگی های اجتهادی مرحوم آیت الله بروجردی در مقایسه با ویژگی های اجتهادی آیت اله خوئی، سبک بررسی اقوال در اینجا و آنجا، شیوه سند روایات در اینجا و در آنجا و ...، این روش بررسی تفاوت بین قم و غیر قم را نشان نمی دهد بلکه تفاوت بین دو شخصیت فقهی است.
راه دوم این است که قم به عنوان یک مجموعه دیده شود که در این مجموعه حاج شیخ عبدالکریم حائری هست، آیت الله بروجردی هست، مرحوم آقای داماد هست، امام هست، این مجموعه دارای چه ویژگی هایی هست، ما که از مکتب اجتهادی قم صحبت می کنیم، مقصودمان این جریانی است که در قم از حدود صد سال قبل شروع می شود و رو به رشد بوده که تا امروز هم از آن برخوردار هستیم و استفاده می کنیم.
نکته سوم که در مقدمه باید اشاره کرد این است که حوزة قم یا جریان فقهی و فکری در قم تلاقی سه جریان دیگری است که از قبل وجود داشته، این حرکت یک جنبش دفعی نیست و نقطة شروعش در قم نیست. از یک طرف حرکتی است که از نجف آغاز شده و به قم رسیده، خود مرحوم آیت الله بروجردی تحصیل کرده ی نجف و شاگرد آخوند خراسانی است و قبل از ایشان هم مراجع ثلاث که از نجف استفاده کرده بودند. متعلق به این جریان هست و از طرف دیگر حرکتی است که در سامراء ریشه دارد.
استفاده ای که حاج شیخ از سید محمد فشارکی و او از میرزای شیرازی بزرگ می کند که در آثار مرحوم حاج شیخ بخصوص، این توجه و اعتنا نسبت به این اساتید وجود دارد و این موضوع به شاگردان ایشان مثل مرحوم محقق داماد و امثال ایشان هم منتقل شده ، این جریان دوم است.
جریان سومی هم هست که در شکل گیری حوزه قم موثر بوده و نباید از آن غفلت کرد و آن جریان اصفهان و مکتب اصفهان است، مرحوم آیت الله بروجردی هر چند در نجف در نزد مرحوم آخوند استفاده و تلمذ کرده بود، ولی پیش از آن تحصیل جدی و عمده ای در اصفهان داشت و سوابق خیلی از مبانی فکری ایشان را می شود در اصفهان پیدا کرد و از خود ایشان گاهی نقل کرده اندکه ما وقتی نجف آمدیم دیگر به لحاظ علمی آن رشد لازم را پیدا کرده بودیم و استفاده ی چندانی در نجف نمی توانستیم ببریم، خوشبختانه دوره فقهی آثار مرحوم سیدمحمدباقر درچه ای که حدود 30 جلد است و الان در حال آماده سازی است و اگر چاپ شود یک منبع بسیار غنی هست برای اینکه بشود این ارتباطات فکری را جریان شناسی کرد و سوابقش را پیدا کرد( بعد اشاره خواهم کرد که آن تأثیرات جریان اصفهان در قم در کجا ظهور و بروز پیدا کرده) به هرحال قم تولد و زایشی از این سه جریان فکری است و هر کدام در یک بخشی تأثیر خودش را گذاشته است.
ویژگیهای مکتب قم
پرسش اصلی که باید ما را وارد بحث کند ـ با توجه به این چند مقدمه ای که متذکر شدم ،که قم با آن سابقه و پیشینه، با آن مراحلی که پشت سر گذاشته، با آن جریاناتی که در اینجا با یکدیگر تلاقی کردند ـ این است که این مکتب با تسامحی که روی کلمه مکتب وجود دارد دارای چه ویژگی هایی است؟
ویژگی اول، امتیاز اخلاقی
بنده با این شکل از بررسی و مقایسه دو مکتب که یک متن فقهی را از یک فقیه بگیریم و یک متن فقهی را از فقیه دیگری بگیریم و مقایسه کنیم و بتوانیم تفاوت بین دو مکتب را استخراج کنیم ،موافق نیستم، چون هر مکتب مجموعه ای از اندیشه ها، افکار، رویه ها هست و یکی از عناصر مهم تأثیرگذار مسئله رفتارهای اخلاقی است.
مرحوم حاج شیخ که مؤسس این حوزه هست یک اخلاق خاصی دارد و حوزه علمیه به عنوان یک مرکز علمی و دینی متأثر از این اخلاق و روحیه بوده، ما حاج شیخ را درک نکردیم ولی کسانی که حاج شیخ را درک کرده بودند را دیدیم و اینها حاج شیخ را به لحاظ فضایل اخلاقی با صرف نظر از کمالات علمی می پرستیدند! و واقعا شیفته او بودند و این یک مسئله جدی است.
یک عبارتی را در این زمینه از حضرت امام بخوانم که ایشان با حاج شیخ از نزدیک آشنا بوده چه در اراک و چه سال های متمادی در قم. در کتاب شریف شرح چهل حدیث حضرت امام یک حدیث را به کبر و تکبر اختصاص داده اند و بعد از اینکه خطرات تکبر را مطرح می کنند و تواضع را در نقطه مقابلش مورد بحث قرار می دهند سیره پیامبر را مطرح می کنند، ساده زیستی پیامبر و ائمه را مطرح می کنند و بعد سراغ این مسئله می روند که گاهی از اوقات نفس انسان به او می گوید که تو یک شأن و شئونی داری که باید رعایت کنی، تواضع آن شأن و شئون را از بین می برد و آن شأن اگر رعایت نشود حیثیت عالم دینی و حیثیت دین به هم می خورد و من به خاطر اینکه دین لطمه ای نخورد باید شأن خودم را رعایت کنم، به اینجا که می رسد می فرمایند:
نفس می گوید، با نشستن در پایین مجلس از مقام تو کاسته می شود، آن وقت خوب نمی توانی به وظیفه شرعی خود اقدام کنی، بدان اینها دام های شیطان است، رسول اکرم(ص) موقعیتش در دنیا از حیث ریاست از تو بیشتر بود و سیره اش آن بود که دیدی، (مواردی که قبلاً از سیره پیامبر اشاره کرده بودند). من خود در زمان خود کسانی را دیدم که ریاست تامه ی یک مملکت بلکه شیعه را داشتند و سیره ی آنها تالی تلو سیره ی رسول اکرم بود، [این شهادت از امام که در مسائل اخلاقی فردی حساس و سخت گیر و تیزبین است، بسیار مهم است ،اینکه میفرماید شخصیت هایی را من دیدم که تالی تلو پیامبر بودند، این خیلی تعبیر سنگینی است، تالی تلو رسول اکرم] «جناب استاد معظم و فقیه مکرم، حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، که از هزار و سیصد و چهل تا پنجاه و پنج ریاست تامه و مرجعیت کامله قطر شیعه را داشت، همه دیدیم که چه سیره ای داشت. با نوکر و خادم خود همسفره و غذا بود، روی زمین می نشست، با اصغر طلاب مزاح های عجیب و غریب می فرمود. اخیراً که کسالت داشت، بعد از مغرب بدون ردا یک رشته مختصری دور سرش پیچیده بود و گیوه به پا کرده در کوچه قدم می زد».[1]
این کیفیت اخلاقی کاملاً اصحاب حاج شیخ و شاگردان او را تسخیر کرده بودند. و همین جاذبه بود که علیرغم سختی های فراوان، به حوزه حرارت و شور می بخشید.
این مطلب را از امام ندیدم ولی از برخی بزرگان دیگر شنیدم که حاج شیخ پیش از اینکه به قم وارد شود، در اراک بودند و دیدند تشخصات و تعیناتی برای برخی از علما که از نظر موقعیت مالی خوب و از ملاکین بودند و ارباب شمرده می شدند وجود دارد، خدم و هشم و بگیر و ببند دارند، حاج شیخ تصمیم گرفت که این حالت را بشکند، عبای خود را زیر بغل می گرفت و بر دوش نمی انداخت و در بازار اراک حرکت می کرد تا این اوضاع و احوال شکسته شود. با آن اعتباری که مرحوم حاج شیخ داشت و همه به او توجه داشتند، که این دم و دستگاه را باید دورریخت.
قم از این نقطه شروع شده، این جزء هویت حوزه قم و مکتب قم هست و ما نمی توانیم اینها را در قم نادیده بگیریم، تأسیس قم از اینجاست، با این روحیه، با این شیوه و با این روش و هیچ معلوم نیست اگر مرحوم حاج شیخ روش دیگری داشت، در تأسیس حوزه با شداید و مشکلاتی که در آن عصر وجود داشت اصلاً توفیقی پیدا می شدیانه؟ البته این روحیه در بسیاری از علمای گذشته و در حوزه های دیگر نیز سابقه داشته است، ولی حاج شیخ از این جهت فوق العاده بود. و اثر آن در شاگردان ایشان مثل آقای اراکی و آقای سیداحمد خوانساری و فرزندشان حاج شیخ مرتضی حائری کاملا آشکار بود.
ویژگی دوم؛اجتماعی بودن
اما ویژگی دومی که در قم وجود دارد این است که از ابتدا مکتب قم، یک جریان اجتماعی بوده، یعنی فقاهت توأم با سیاست، سیاست فقط به معنای انقلاب و درگیری نیست، سیاست به معنای این است که فقیه، عصر و زمان خودش را می شناسد، نسبت به مسائل جامعه خودش احساس وظیفه و مسئولیت می کند، در میدان مسائل اجتماعی و سیاسی حضور فعال دارد، از مقدورات و خودش وظرفیتی که وجود دارداستفاده می کند.
مرحوم حاج شیخ یک عالم آگاه به زمان بود، مرحوم آیت الله بروجردی همین طور بوده ولی در حدی که شرایط اجازه می داد، حاج شیخ فقیهی که دچار انفعال شده باشد و کناره گیری کرده باشد نبود یا مرحوم آیت الله بروجردی نیز منفعل نبود و این طور نبود که بی اعتنا باشد، و مسائل جامعه را خارج از قلمرو مسئولیت خودش تلقی کند و بگوید وظیفه مان این است که به همین مسائل فقهی بپردازیم و بس، اینطور نبودند. البته فشارهای رضاخان، حاج شیخ را در اواخر بسیار رنجیده کرده بود، صدرالاشراف می گوید حاج شیخ پیش من گریه کرد، ولی این گریه هم علامتی از همان احساس وظیفه بود، او اگر بی درد بود، بی تفاوت بود.
یک تعبیری حضرت امام ـ رضوان الله علیه ـ داشتند به نظرم مربوط به سال 42 هست بعد از اینکه مسائل نهضت شروع شد در مسجد اعظم ایشان یک سخنرانی کردند و گفتند بعضی ها همراهی با انقلاب و نهضت نمی کنند می گویند علی مسلک الشیخ، کناره گیری را توجیه می کنند علی مسلک الشیخ منظورشان از شیخ هم یعنی حاج شیخ عبدالکریم حائری، می گویند ما می خواهیم آن روش را ادامه بدهیم و به میدان نمی آئیم، ایشان آنجا قسم می خورند که اگر شیخ هم حالا بود همین وظیفه را داشت[2]، شیخ در زمان خودش شیوه مناسب را به کار گرفت و امروز باید این طور عمل کرد، اساساً امام در حرکت انقلابی خودش تضادی با آنچه را که در عصر گذشته اتفاق افتاده بود نمی دید، گاهی انتقاد داشت که فرصت هایی از دست رفته است ولی کلیت روش آن بزرگواران را روی اصول و مبانی می دانست.
ویژگی سوم،وجود تنوع وتکثر
نکته سومی که قابل توجه هست این است که مکتب قم به لحاظ علمی از ابتدا با تنوع و تکثر همراه بود، یعنی همان طوری که فقه داشت، اصول داشت، کلام داشت و فلسفه داشت، معقول و منقول هم داشت، همه اینها در حوزه قم وجود داشت اساتید برجسته معقول در این جا بودند، مرحوم میرزا علی اکبر حکمی، مرحوم رفیعی قزوینی، مرحوم شاه آبادی و دیگران و لذا ملاحظه می فرمائید حضرت امام اهل معقول است در همین قم، یعنی تحصیلات فلسفی و معقولش هم در قم اتفاق افتاده، نرفته در جای دیگر و بعد خود امام در همین جا حوزه تدریس فلسفه و معقول دارند. مرحوم آیت الله العظمی آقای بروجردی خودشان اهل معقول بودند، آقای مهدی حائری یزدی فرزند کوچک مرحوم حاج شیخ گفته بود آیت الله بروجردی از مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی در معقول قوی تر است. ایشان هر چند معتقد بود که حوزه اساسش برای فقاهت هست اما در عین حال حاضر نبود که معقول و فلسفه در حوزه وجود نداشته باشد، می گفت باید سهمی برای آن در نظر گرفت که آسیبی به فقاهت هم وارد نشود. هرگز در این حوزه فلسفه و حکمت ممنوع نبود و بزرگان نسبت به آن التفات داشتند. مثلا فرزندان حاج شیخ، هردو در نزد امام تحصیل معقول کرده بودند و امام خمینی نسخه اسفار خود را به آقا مرتضی حائری داده بود.
ویژگی چهارم،وجودتعامل
از نظر علمی علاوه بر این تنوع، تعامل هم وجود داشت و این هم یک امتیاز است، من نمی خواهم در تک تک این موارد جنبه ی سلبی برای جای دیگری اثبات کنم ولی این امتیازات در قم بود، چه بسا همه این امتیازات یکجا در جاهای دیگر وجود نداشت. شما نگاه کنید آثار امام را در فقه و اصول، مرزبندی در این آثار وجود ندارد که برخی از علما را حذف کرده باشند ما آرای این دو نفر را می گوئیم و آرای فقهای دیگر و اصولیین دیگر را کاری نداریم، بحث در قم همیشه باز بوده، امام همان طور که اعتنا دارد به اینکه رأی مرحوم حاج شیخ عبدالکریم را مطرح کند رای اصفهانی و نائینی و آقاضیاء را هم مطرح می کند، و همان طوری که رأی آنها را نقد می کند رأی استاد خودش را هم نقد می کند، در این فضا بحث های قم شکل گرفته. شما الآن ملاحظه کنید در بحث های اصول مصباح الاصول و امثال اینها که مال حوزه نجف هست وقتی مراجعه می کنید هیچ اثری در اینکه در غیر نجف یک بحث علمی وجود دارد نمی بینید! مثلاً مرحوم آیت الله بروجردی حرف های قابل توجهی در بحث های اصولی دارد، ابداعاتی در بحث های اصولی دارد. شما اگر به تقریرات درس علمای نجف مراجعه کنید هیچ اثری از این نظرات و مباحث نمی بینید! یک مرزبندی وجود دارد که انگار به سراغ غیر نجف اساساً نباید رفت، در حالی که در قم این طور نیست. فضا از اول یک فضای باز بوده برای طرح نظرات مختلف، مرحوم آقای بروجردی که سهل است، قبل از ایشان مرحوم حاج شیخ در درر دارای نظراتی است در مسائل اصولی، از خودش، از استادش مرحوم سید محمد فشارکی که فرد محقق و صاحب نظری است، قبل از آن از مرحوم میرزای شیرازی یک جریان فکری هست ولی کمترین اثر در این جهت در تحقیقات علمای نجف دیده نمی شود یعنی به طور کلی حذف شدند، حالا خود میرزا مورد اعتنا و توجه هست چون بعضی از این بزرگان در نجف از شاگردان او بودند یا توجه به او داشتند، ولی بعد که پائین تر بیاید تا به حاج شیخ برسد موردی را سراغ ندارید که بحث کرده باشند. بعد هم همین طور، این قصه ادامه پیدا کرده، و حتی در آثار مثل شهید صدر هم کمتر موردی دیده می شود که ایشان نامی از قمی ها بیاوردو توجهی به بحث های علمی این دوره قم داشته باشد! این هم یک امتیازی است که در قم ما داشتیم و باید مکتب قم را با این امتیاز بشناسیم.
ویژگی پنجم،روشن بینی
علاوه بر این مسئله یکی از امتیازاتی که ما داریم این است که مکتب قم همیشه با یک روشن بینی همراه بوده، نمونه های زیادی دارد ای کاش گروهی از محققان می نشستند و حوزه قم را از آغاز حداقل برای یک مدت 60 الی 70 سال مورد تحقیق و بررسی کامل قرار می دادند، نکاتی که در مورد حاج شیخ عبدالکریم حائری وجود دارد نکات مهمی است، امروز بعد از صد سال مهم است چه برسد به یک قرن قبل. این نظریه تخصصی شدن ابواب مختلف فقه را مرحوم حاج شیخ احمد زنجانی در الکلام یجر الکلام از مرحوم حاج شیخ نقل کرده که زمانه اقتضا نمی کند و به فقیه فرصت داده نمی شود که بتواند همه ابواب فقه را کاملا مورد تحقیق و بررسی قرار بدهد. لذا فقها باید هر یک در بخشی از فقه به تحقیق بپردازند.
یک کسی در قم به مرجعیت برسد، قم در آن زمانی که محدودیت ها وجود داشت،در آن شرایط یک قرن قبل، بعد مرحوم حاج شیخ عده ای از طلاب را دعوت کند که بیائید زبان انگلیسی بخوانید، اسلام را در دنیا تبلیغ کنید و لازمه اش این است که زبان بیگانه را بدانید و مقدمه این کار را فراهم کند، این در فضای یک قرن قبل خیلی کار سخت و سنگینی است، (ما در دوره های بعدی که خیلی شرایط عوض شده بود از بعضی از اساتیدمان می شنیدیم که وقتی زبان می خواندیم کتاب را مخفی می کردیم که کسی نبیند!) بعد یک عده از تجار آمدند گفتند ما وجوهات را به شما نمی دهیم که اینها بروند زبان کفر را یاد بگیرند، حاج شیخ برای اینکه اساس حوزه آسیب نبیند آن برنامه را تعطیل کرد،( مقاله مشکل اساسی در سازمان روحانیت) حوزه قم از ابتدا با نوعی روشن بینی کار خودش را آغاز کرده بوده که نمونه هایش بسیار زیاد است و ای کاش می شد همه اینها را جمع آوری کرد. حاج شیخ پاسخی به یک استفتاء درباره تمدن غرب و علت عقب ماندگی مسلمانان دارد که نشان می دهد چه نگاه مثبت و واقع بینانه ای به دنیای خود دارد.
ویژگی ششم،توجه به اتحاداسلامی
یکی از مسائل مهمی که در حوزه قم مطرح بوده وازاین جهت قم نسبت به نجف وجاهای دیگر تقدم دارد توجه به مسئله اتحاد اسلامی و مسلمین است که در قم از اول مطرح بوده برای مرحوم شیخ عبدالکریم حائری مطرح بوده، قضایای زیادی وجود دارد، مقاله ای که در آن زمان مرحوم صفایی خوانساری نوشتند و به تأیید مرحوم شیخ رسیده و به همین موضوع اتحاد مسلمانان مربوط می شود و در مجله همایون 90 سال قبل به چاپ رسیده بوده، و در دوره بعد هم اقداماتی که مرحوم بروجردی در این زمینه انجام داد، مکاتباتی که با علمای مصر کرد، ارتباطاتی که به وجود آورد که منجر به تاسیس دارالتقریب شد،همه اینها کانون فعالیتش در حوزه قم بوده و توجه به دنیای اسلام و مشکلاتی که مسلمین دارند اینکه صفوف مسلمین هر چه بیشتر باید به یکدیگر نزدیک تر شود، این توجه مهمی است حالا در مسائل سیاسی که جای خود دارد قبلاً اشاره کردم. حوزه قم کانون اتحاد مسلمانان بوده، هرچند برخی علمای دیگر هم همراهی می کردند. همچنین نسبت به مصائب دنیای اسلام اسناد زیادی از فعالیت قم وجود دارد. مثل نامه ای که مرحوم حاج شیخ به رضاخان نوشته در قضیه فلسطین، نامه تاریخی است که چرا شما در مقابل این ظلم هایی که اینها مرتکب می شوند اقدامی نمی کنید؟
ویژگی هفتم،گرایش خاص کلامی
نکته ای که از نظر علمی اگر بخواهیم توجه کنیم، هم روشن بینی تلقی می شود و هم یک امتیاز علمی برای قم تلقی می شود،این است که قم از اول یک گرایش خاص کلامی داشته، منظورم قم در هزار سال قبل نیست، آن زمان هم شرایط خاصی در اصحاب ائمه در قم بوده و محدودیت هایی فراهم می کردند ،ولی همین قم حاج شیخ و آقای بروجردی، با یک گرایش خاص کلامی آمده؛ یکی دو تا مثال عرض کنم مرحوم حاج شیخ یک فردی است که روی مسائل ولایی خیلی حساسیت دارد، اصلاً روضه خوانی ایام فاطمیه به این شکل جزء تأسیسات مرحوم حاج شیخ در قم هست، جلسات ایام فاطمیه را ایشان تقویت کردند اما مرحوم حاج شیخ به لحاظ اعتقادات کلامی یک فرد بسیار بسیار معتدل هست، به شهادت درس هایش،چون نقل قول های افرادی که با ایشان ارتباط داشتند و خاطره دارندرا ممکن است کسی مورد مناقشه قرار بدهد ولی وقتی مرحوم آقای اراکی که درس مرحوم حاج شیخ را مرتب می نوشته و ضبط می کرده، بحث را در کتاب فقه خودش آورده ،که جنبه تقریرات دارد این قابل تردید نیست. دوستان عزیز مراجعه بفرمائید کتاب الطهاره مرحوم حاج شیخ بحث نجاسات،نجاست کافر مطرح می شود و حاج شیخ آنجا بحث می کنند.
اول کافر، بعد مسئله غلو، همان طوری که فقهای دیگر مطرح کردند و در ضمن به این مسئله می رسند. سجده برای غیر خدا جایز هست یا نه؟می فرمایند جایز نیست، بعد به این مسئله می رسند این کاری که شیعه انجام می دهد در عتبه بوسی و شخص خودش را به حالت سجده روی زمین می اندازد چه حکمی دارد؟ در استفتاءات علما در قرن اخیر هست و معمولاً علما تصحیح می کنند فقط می گویند قصد را باید اصلاح کرد، قصد این نیست که شخص برای امام سجده کند، سجده برای خداست و عیبی ندارد. حاج شیخ آنجا دوبحث دارد؛ اول درگیر می شود با جریان وهابیت، و مطرح می کند که وهابیون در این زمینه چه می گویند و حرفشان چیست؟ می گوید اینها توحید را نفهمیده اند و اینکه دائماً هر توسلی را شرک می نامندبرای این است که توحید رانفهمیده اند،این یک انتقاد، این سنخ انتقاد در آثار بقیه فقها هم کم و بیش هست اما قسمت دومش که بقیه کمتر مطرح می کنند انتقاد نسبت به کارهایی است که عوام شیعه می کنند، این را در فقهش مطرح کرده و مرحوم آقای اراکی این مسئله را نوشته اند.
اگر بقیه فقها این کارهایی که در حرم ائمه اتفاق می افتد را تصحیح و تجویز می کنند و حمل بر صحت می کنند و می گویند قابل توجیه است، حاج شیخ اینها را توجیه نمی کند و می گوید اینها جزء منکرات هست و باید جلوی اینها ایستاد. عبارت کتاب الطهاره مرحوم اراکی جلد اول صفحه 540 این است: « من کان من قصده حصول التعظیم بهذا الانحناء الموجود فی هذا التقبیل...» این کسی که در هنگام بوسیدن به جای اینکه دیوار را ببوسد به زمین می افتد، اگر منظورش تعظیم و کرنش است با این تقبیل یعنی صرف بوسیدن نیست و الا می توانست این بوسیدن نقاط دیگری را بگیرد، می گویداین حالت بیشترین کرنش را نشان می دهد که من صورتم را روی زمین بگذارم و نشان بدهم و بعد ادامه عبارت به اینجا می رسد. «فهذا داخل فی السجدة المحرّمة و صاحبه منسلک فی سلک مشرکی قریش»، اینها مشرک هستند! عبارت خود ایشان است همان طوری که با وهابی ها اول برخورد می کند، سراغ داخل می آید و انتقاد دارد نسبت به این مسئله.
ممکن است شما بفرمایید این یک کبرا است و ایشان تعیین مصداق نکرده و نگفته الآن این اتفاق می افتد، و فقط فرموده اگر این اتفاق بیفتد شرک است و ممنوع است، ولی نه، ایشان بعد هم تطبیق کرده فرموده: «فعلی هذا یشکل غایة الإشکال ما شاع و ذاع فی زماننا هذا»؛ آنچه را که شیوع پیدا کرده در زمان ما در غایت اشکال هست «من التقبیل لتلک العتبات المبارکات، قاصداً بالانحناء المذکور التعظیم، وحصول الانکسار والمذلّة»، واقعیت این است که اینکار در غایت اشکال هست، و بعد می فرماید: «وهذا لیس إلا السجود المحرّم المنهیّ عن إیقاعه لغیر الله الموجب إیقاعه لأحد من المخلوقین شرک صاحبه بالله». هر کسی این کار را بکند شرک نسبت به حق تعالی پیدا کرده، بعد جلوتر می رود و «یقع منه فی الیوم واللیلة اکثر من أن یحصی»؛ در شبانه روز این اتفاق قابل شماره نیست که اتفاق می افتد! «و هذا (یعنی این شیوع) من نتایج ترک الأمربالمعروف والنهی عن المنکر... وکم من مفاسد ترتّبت علی ترکهما»؛ می گوید ما امر به معروف و نهی از منکر نمی کنیم و الا این مفاسد در حرم نمی بایست اتفاق بیفتد، اینکه اینها را منکر ببیند آن هم در این حد منکر ببیند. بعد از سجده برای غیر خدا که شرک است سراغ تذکیه می رود و می گوید این کاری که عوام می کنند شرک است، مثل گوسفند سر بریدن برای حضرت اباالفضل، البته برای ما اینها توجیهاتی دارد که من برای خدا قربانی می کنم اهدای ثواب به حضرت اباالفضل، ولی آیا ما به مردم یاد دادیم که ادب توحید این است؟یا اینکه اینها درذهن ماست و آنچه اتفاق می افتد چه بسا چیز دیگری است؟! قم اینطوری شروع شده.ما که می گوئیم مکتب قم؛مرادمان این ویژگیهاست، نه برخی تفاوتهای جزئی. مثلا یک آقایی نوشته بود فرق مکتب قم و نجف این است که در نجف بحث فقهی را که شروع می کنند اول می روند سراغ مقتضای قاعده و اصل، بعد سراغ ادله می روند و قمی ها برعکس مستقیم سراغ ادله می روند! حالا درست، چه فرقی می کند؟ البته روشی که در اینجا وجود دارد همین روش دوم است، و منطقاً هم درست تر است، ولی این تفاوتها که مکتب درست نمی کند، ، قم واقعاً دارای یک مکتب است، خصوصیاتش به لحاظ فکری و فقهی متفاوت است، ممکن است شما بگوئید اینها اشتباه است، فرمایش مرحوم حاج شیخ را قبول نداریم و نقد می کنیم آنچه را درباره سجده در عتبات گفته، راه نقد باز است من عرض می کنم آنچه واقع شده و اتفاق افتاده این است می خواهید شما قبول بکنید یا نکنید، قم یعنی این یعنی یک مرکز علمی که در بالاترین سطح آن، چنین افکاری وجود داشته و این افکار آزادانه مطرح می شده بدون آن که تعرضی اتفاق بیفتد. قم یعنی قم حاج شیخ، قم یعنی قم مرحوم بروجردی، و شما می دانید که مرحوم بروجردی هم در قصه توحید و شرک و حفظ حریم توحید خیلی حساسیت داشت، این سنخ کارها را که کم و بیش بعضی از افراد در حرم ائمه انجام می دادند ایشان برخورد می کرد، حتماً حکایات مختلف برخی از اینها را را شنیدید، مرحوم مطهری هم که از شاگردان ایشان بودند به برخی از این حساسیتها اشاره کرده است. این ویژگی از مشترکاتی است که در دوره اول و دوم در قم بوده و این حساسیت را پیگیری می کردند. البته پیدا کردن منشأ این گرایش احتیاج به یک بررسی هایی دارد ولی حدس بنده این است که یکی از عوامل تأثیرگذار در اینجایعنی اصفهان راباید ضمیمه کنیم.
البته اصفهان در این جهت با حوزه نجف وضع متفاوتی داشته، مثلا مرحوم سیدمحمدباقر درچه ای، عقاید متفاوتی داشتند. و شاگردان ایشان و از آن جمله مرحوم بروجردی تحت تأثیر مرحوم درچه ای هم بوده اند ،یعنی ریشه یابی که بشود بسیاری از این مسائل را در بحث های مرحوم درچه ای می توان پیدا کرد، یک شاخه از این گرایش فکری اصفهان توسط مرحوم آیت الله بروجردی به نجف رفته و به قم برگشته، یک شاخه دیگرتوسط مرحوم سیدابوالحسن اصفهانی از اصفهان به نجف رفته و متوقف شده است، این تفاوت آنجا هم خودش را نشان می دهد؛ شما مستحضر هستید که یکی از قضایای اختلافی که در حوزه پیش آمد و به بد وضعی هم منجر شد و باعث سرشکستگی برای حوزویان شد اختلافی بود که درباره مسئله قمه زنی پیش آمد، مرحوم سید (سید ابوالحسن اصفهانی) یک طرف ایستاد و تحریم کرد و حمایت کرد از مرحوم سید محسن امین جبل عاملی، در مقابلش مرحوم نائینی و افراد دیگری آمدند و کار هم افتاد دست بعضی از روضه خوان ها و اهانت زیادی هم به مرحوم آسید ابوالحسن کردند. به هر تقدیر همان نوع از موضع گیری در عزاداری ها را که مرحوم سید ابوالحسن در آنجا دارد اینجا هم از مرحوم آیت الله بروجردی دیده می شود. این هم یکی از ویژگی هایی است که در اینجا هست. یعنی آن تندوروی هایی که در حوزههای دیگر وجود داشت، نه مرحوم حاج شیخ نه مرحوم آقای بروجردی هیچ کدام همراه با این تندروی ها نبودند، یعنی درحالیکه مشوق عزاداری بودند، هیئات عزاداری را نصیحت می کردند و سعی می کردند کنترلی صورت بگیرد، این مجموعه چیزی است که به عنوان مکتب قم می شناسیم.
این اصول و کلیات، امتیازات قم است؛ اگر از این اصول ما تنزل کنیم بعد سراغ جزئیات و فروعش هم می شود رفت که برخی را من در نظر گرفتم و چون فکر نمی کنم مجال باشد تا عرض کنم فقط به یک مثال اکتفا می کنم.
مثلا یکی از تفاوت های قابل توجه بین قم و نجف بحث عرف است، همه پذیرفته اند که عرف، مرجعیت در مفاهیم دارد، مفاهیم را از عرف باید اخذ کرد ولی آیا عرف، مرجعیت در تطبیق مفاهیم بر مصادیق هم دارد؟ نجف به طور کلی موضعش موضع انکار است، معتقدند که این دیگر ربطی به عرف ندارد، مرحوم آخوند خراسانی، مرحوم آقای نائینی، مرحوم آقا ضیاء عراقی، مرحوم شیخ محمدحسین اصفهانی، متفق القول هستند نسبت به این موضوع، ولی موضع قم متفاوت است، و مرجعیت عرف در مفاهیم، مرجعیت عرف در مصادیق را می پذیرد. هم مرحوم حاج شیخ این مسئله را دارد با تأکید و هم حضرت امام این مطلب را به تبعیت از مرحوم حاج شیخ دارند. فهرستی را باید تدوین کنیم از آرا و نظراتی که در قم بیشتر اعتنا داشته در مقابل دیگر نظرات که در نجف وجود داشته.
این یک ترسیم کلی از قم به عنوان یک مکتب فقهی، اخلاقی، کلامی و ... .
موقعیت کنونی مکتب قم
پس از بررسی گذشته قم، حالا نوبت می رسد به بحث پایانی؛ اینکه امروز مکتب قم در چه موقعیت و جایگاهی قرار دارد؟ متأسفانه مکتب قم در شرایطی قرار دارد که دائماً آن امتیازات در حال تقلیل است، امتیاز اول که تنوع برای معقول و منقول بود و علمای مختلف با گرایشات متفاوت و استقبال کردن ازافکارمختلف و....، ما امروز می دانیم که بسیاری از بزرگان حوزه هستند که هیچ روی خوشی با بخشی از معارف دینی در فلسفه و معقول به طور کلی ندارند، با اینکه در قم هستیم و آنها هم از بزرگان قم هستند و خودشان هم اتفاقاً از کسانی هستند که در مکتب قم پرورش یافته اند، ولی این طوری نیست که مکتب ها بمانند مثل یک شیئی که در موزه است بدون تغییر باقی بماند، تغییر و تحول به وجود می آید، گاهی یک مکتب پیش می رود و توسعه پیدا می کند و گاهی هم متوقف می شود، به هر حال ما از مکتب قمی که داشتیم داریم زاویه می گیریم، و از آن قم که پایگاه علوم عقلی بود در حال فاصله گرفتن هستیم، امروز عناصری که تحت تاثیر فضای فلسفه ستیزی نجف یا تفکیک مشهد بوده اند در اینجا عَلَم را به دست گرفته اند. می خواهید بفرمائید مثبت است یا منفی! کاری به مثبت و منفی بودنش هم نداریم یک تغییری هست علی ای حال.
و اما مطلب دومی که اتفاق می افتد این است که ما قم را آن طوری که اشاره کردم با سبک اخلاقی حاج شیخ می شناسیم یعنی به هم زدن تعینات و تشخصات که عبا را زیر بغل می گیرد و راه می افتددرخیابان و می نشیند با اصغر طلاب به تعبیر امام شوخی ها و مزاح های عجیب و غریب می کند! یعنی بی آلایشی و بی تکلفی، قم این بوده و در جاهای دیگر وضع این طور در این حد و سطح بسیار جدی و گسترده نبوده، از اول تعین و تشخص بالاخره وجود داشته، و امتیاز دوم هم در معرض خطر است. بزرگان که جای خود دارند، اصاغر طلاب هم تعینات و تشخصات گریبانشان را گرفته، رفت وآمدشان، همراه و اسکورتشان، کل این حوزه را به طور کلی فلج می کند این تعینات و تشخصاتی که وجود دارد. ما از این جهت در حال عقب گرد هستیم. و البته نزدیک بودن به حکومت هم در پیدایش این مشکل بی تاثیر نبوده است.
ما که در مدرسه فیضیه حجره داشتیم مرحوم آیت الله العظمی اراکی که به هر حال بقیة السلف بوده، یک نمونه ای بود از آن حوزه حاج شیخی که ما آخر عمر ایشان را درک کردیم، از محله تکیه خلوص، عصا زنان حرکت می کرد و در مدرسه فیضیه درس می گفت و برمی گشت، اینها شخصیت های بزرگ علمی حوزه بودند، خیلی بی تکلف، همه چیز عادی بود و امام ـ رضوان الله تعالی علیه ـ خیلی متاثر و ناراحت بودند و این را یک خطر می دیدند و یک خطر هم هست، این هم امتیاز دوم که به نظر من آفت می گیرد. البته نباید از حق گذشت که هم اینک نیز در قم بزرگانی هستند که نمونه هایی از همان سلف صالح اند.
و اما امتیاز سوم این است که به لحاظ اجتماعی، حوزه قم یک موضع فعال داشت، حالا این موضع فعال را مرحوم آقای بروجردی تشخیص می دادند به اینکه ما با دولت حاکم باید مدارا کنیم، تشخیص به حسب موارد می تواند مختلف باشد، ولی موضع فعال یعنی احساس وظیفه و مسئولیت، و پیگیری کردن آن چه در جامعه می گذرد و فکر کردن برای این که چطور می شود ما نقش آفرینی کنیم، در جایی که ایشان احساس خطر می کرد وارد می شد، می ایستاد، پیام می داد مثل قضایای مختلفی که اتفاق می افتاد. ولی امروز بعد از آن سابقه و بعد از مواضع حضرت امام خمینی، مجددا یک قضیه دیگری که در قم اتفاق می افتد این است که طلبه همان است که عبایش را به سرش بکشد و به هیچ چیز از خیر و شر کار نداشته باشد و آینده مال این افراد است! یک مدلی این طوری در قم تبیین می شود و عملاً ترویج می شود، که باید کناره گیری کرد و کاری به هیچ کس و هیچ چیز نداشت، و آنچه قبلا ما امتیاز برای قم می دانستیم رو به ضعف است، و شاید به همین دلیل است که متقابلا یک جریان تند سیاسی هم در حال رشد است.
اینکه امام فرمود من قمی هستم و این مطلب را در مسجد شیخ انصاری درنجف فرمودند که من برای حوزه نجف متأسفم،( صحیفه امام، ج 3 ص 393) نشان می دهد که قم دارای چه گرایشی بوده است ولی امروز برای عدهای عالم دین بودن یعنی کناره گیری کردن و بی تفاوت بودن، این هم دارد اتفاق می افتد و یک خطر و یک آفت هست، قمی که امام فرمود من قمی هستم این طوری نبود.
اما تغییر چهارمی که در زمان ما اتفاق می افتد این است که قمی که روشش در مسائل اجتماعی بر اعتدال بود آنچه از کتاب الطهاره مرحوم اراکی برایتان نقل کردم و نمونه هایی از مرحوم آقای بروجردی هم وجود دارد و مسئله عزاداری ها و چیزهای دیگر، قم که کانون اعتدال بود را می خواهند تبدیل کنند به کانون تندروی در مسائل فکری و اعتقادی تا هر چیزی که در هر جا اتفاق بیفتد داخل و خارج کشور، در این جا شدیدترین عکس العملها وجود داشته باشد. با این وضع، این قم حاج شیخ نیست بلکه قم مرحوم آیت الله بروجردی هم نیست، ما از این که درهای قم باز شود علمایی از جاهای دیگر بیایند نظراتشان را مطرح کنند هیچ نباید نگران باشیم، از نجف، اصفهان، سامرا، کربلا باشند آنها هم که حضور فیزیکی نداشتند در درس های علمی حضور علمی داشتند، مگر مرحوم اصفهانی و آقاضیا قم بودند، نه، ولی کتاب های امثال امام پر است از مطرح کردن حرف ها و نظرات آنها. حالا خودشان تشریف بیاورند فرمایشات خود را بگویند چه بهتر، اینکه موجب تقویت علمی و بنیه های فکری حوزه هست، جای نگرانی و ناراحتی ندارد، آنچه جای نگرانی و ناراحتی دارد این است که جریان هایی بر حوزه قم وارد شود که یک استحاله ای در قم اتفاق بیفتد این علایم نشان دهنده ی این است که یک اتفاقاتی دارد می افتد که برای مکتب قم شاید، نگران کننده باشد، اگر حوزه ی قم بخواهد این مکتب و پایه و اساس را حفظ کند باید نسبت به این حساسیت ها اعتنا و توجه داشته باشد که چه اتفاقاتی در قم می افتد.
قم امام، با این ویژگی هایی که عرض کردم قابل شناسایی است لذا به لحاظ مبنایی و اصولی نمی شود گفت مکتب قم و مکتب امام خمینی، و امام خمینی را از قم جدا کند، امامی که در درس حاج شیخ بزرگ شده، امامی که مکتب فقهی آقای بروجردی را دیده، در آثار و تحقیقات فقهی خودش از همین سبک پیروی کرده، و بزرگان دیگری که امام آنها را هم کمتر از حاج شیخ نمی دانست، چنان با عظمت از میرزا ابوالقاسم نام می برد که کمتر از حاج شیخ به لحاظ اخلاقی نبود، این قم را باید حفظ کرد، ما نسبت به این قم وظیفه و مسئولیت داریم و همه باید تلاش کنیم تا قم با این ویژگی هایش باقی بماند.
و بالاخره در پایان تاکید می کنم که امام خمینی یک حلقه از سلسله مکتب قم است، او را باید در امتداد همان سنت فکری حاج شیخ عبدالکریم حائری و آیت اله بروجردی شناخت. امام، هرچند دارای ابتکاراتی در مباحث علمی و در مباحث اجتماعی است، ولی پایه و اساس اندیشه و فکر او را همان میراث کهن قم تشکیل می دهد.
تعلق خاطر امام را به قم از اشعار ایشان در این باره می توان فهمید. مثل این که:
تا بـاد نوروزی وزد هر سالـه اندر بوستـان تا ز ابر آذاری دمد ریحان و گل اندر زمین
بر دشمنان دولتت هر فصل باشد چون خزان بر دوستانت هر مهی بادا چو ماه فرودیـن
عالم شود از مقدمش، خالی زجهل، از علم پُر چون شهر قم از مقدم شیخ اجل میر مهین
ابر عطا، فیض عمیـم، بـحر سخی، کنز نعیـم کانِِِِِِِِِ کَـرَم عبدالکریم، پشت و پناه مسلمین[3]
ولی همین اشعار کاملا گویای آن است که این تعلق خاطر به چه جهت است. امام قم را می پسندد و بزرگ میشمرد تا قم بتواند احیاگر باشد. در همان دیوان، اشعار دیگری هم وجود دارد که گویای آن است که عشق امام به قم از باب عشق به حوزه زنده و بالنده است، حوزه ای که در برابر ظلم موضع گیری دارد.
راستی این آیت الله گر در این سامان نبودی کشتی اسـلام را از مِِِهر پشتیـبان نــبودی
دشمنان را گر که تیغ حشمتش بر جان نبودی اسمی از اسلامیان و رسمی از ایمان نبودی
حبذا از یزد، کز وی طالع این خورشید جان شد
حوزه اسلام کز ظلم ستمکاران زبون بود پیکرش بی روح و روح اقدسش از تن برون بود
روحش افسره ز ظلمِِِِِِِ ظلم اندیشان دون بود قلب پیغمبر، دل حیـدر ز مظلومیـش خون بود
از عطایش باز سوی پیکرش روح روان شد[4]
و جای دیگر هم برای قم که در دنیا «عَلَم» رهایی مسلمین را به دست می گیرد، دعا می کند:
حــــــــــوزه علمیه قم را عَلَــــــــــــم فرما به عالم تـــــا کند فُلک نجات مسلمین را، بادبانى
بس کـــــــرم کن عمر و عزّت بر "کریمى" کز کرامت کرده بر ایشان چو ابر رحمت حق، دُر فشانى[5]