در حال بارگذاری ...

فقه القضاء، جلسه34، 4 بهمن1395

رعایت ترتیب بین مراجعین(4)، مناقشه در تمسک به اطلاق قضاوت(3)

اطلاق در امتداد زمان

به تناسب بحث رعایت ترتیب که برخی از فقها قائل به تخییر شده بودند و رعایت ترتیب بین مراجعه کنندگان را به دلیل اطلاق ادله لازم نمی دانستند، در جلسات گذشته درباره اطلاق ادله توضیحاتی داده شد که به دلیل اهمیت موضوع مقداری دیگر نیز در این زمینه توضیحاتی داده خواهد شد.

آیا اطلاق ادله اطلاق دارد؟

سوالی در این بحث مطرح است که علی الاصول باید در علم اصول پاسخ داده شود ولی چون در علم اصول به آن پرداخته نشده است در این جا اندکی توضیح داده می شود.

 در علم اصول درباره اصل چیستی اطلاق و همچنین درباره شرایط اطلاق توضیحات مفصلی ارائه شده است و در جلسات گذشته نیز اشاره شد که آنچه در این مباحث مطرح می شود با فرض قبول همه آن چیزی است که در علم اصول مطرح و بیان شده است و بحث جنبه صغروی دارد. ولی نکته ای که باید به آن توجه نمود و درباره آن بحث و بررسی صورت گیرد این است که آیا خود اطلاق دلیل دارای اطلاق است؟ یعنی اطلاق هر دلیل مطلقی دارای اطلاق است یا اینکه این امر، نسبی بوده و ممکن است دلیلی دارای اطلاق باشد لیکن اطلاق آن دلیل اطلاق نداشته باشد؟ یعنی متکلم در مقام بیان حکم است و کلام او دارای اطلاق است ولی این اطلاق در گذر زمان و با تغییر شرایط منتفی شود. یعنی یک دلیل در زمانی دارای اطلاق بوده ولی در زمان دیگر اطلاق نداشته باشد و اطلاق آن زائل شده باشد. آیا این مطلب امکان دارد یا خیر؟

این مطلب را با مثالی روشن خواهیم کرد البته با این توضیح که الان در صدد پاسخ به این سوال نیستیم و تنها طرح مسئله می کنیم که اصلا چنین تغییری ممکن است یا خیر؟ اگر امکان تغییر نباشد معنای آن این است که دلیلی که اطلاق دارد پیوسته دارای اطلاق است. تا کنون این بحث به این شکل مطرح نشده است ولی با توجه به مثالها می توان درباره این مساله تامل نمود.

مثال اول

من احیا ارضا میته فهی له

این دلیل دارای اطلاق است. یعنی هرکس به هر گونه زمینی را احیا کند مالک آن می شود. در این مورد شکل و ابزار و روش خاصی برای احیا مطرح نشده است. ممکن است با دست سنگها را جمع آوری کند و کشت و کار کند. ممکن هم است که اصلا کشت دیم انجام دهد و همچنین ممکن است مدتی روی زمین کار کند تا زمین آماده کشت شود. به هر حال این دلیلی که ذکر شد دارای اطلاق است. ولی در گذر زمان ابزارهایی که برای احیا وجود دارد پیشرفت کرده است. قبلا تنها بیل و کلنگ و داس بود ولی امروز ابزارهای پیشرفته کشاورزی وجود دارد. در وهله اول به ذهن انسان خطور می کند که چه تفاوتی بین ابزارهای ساده کشاورزی و بین وسائل پیشرفته وجود دارد؟ ولی موضوعی که به ذهن می رسد این است که در گذشته چون شخص با استفاده از توان بدنی خودش زمین را احیا می کرد می توانست مقدار محدودی از زمینها را احیا نماید و تزاحمی برای دیگران ایجاد نمی شد و دیگران نیز می توانستند فراخور توان خود به احیاء موات بپردازند ولی در زمان حال و با استفاده از ابزار پیشرفته صتعتی یک نفر که سرمایه کافی داشته باشد می تواند بدون زحمت کل اراضی قابل کشت یک منطقه را یک جا تصاحب کند.

سوال این است که اطلاق « من احیا ارضا میته» با استفاده از ماشینهای کشاورزی هم وجود دارد و شخص می تواند با استفاده از این ابزار مالک هکتارها زمین شود؟

مرحوم شهید صدر در کتاب « اقتصادنا» در چنین اطلاقی تشکیک می کند. زیرا در زمان قدیم اطلاق دلیل تعادل اجتماعی را به هم نمی­زد و منافاتی با استفاده دیگران از اراضی موات نداشت و به تکاثر ثروت در افراد خاصی نمی­انجامید و موجب محرومیت افراد و اقشار دیگر نمی­شد این دلیل اطلاق داشت ولی امروزه با وجود امکانات صنعتی تعادل اجتماعی به هم می­خورد پس در اطلاق این دلیل باید تردید داشت. آیا اطلاق دلیل دارای اطلاق است؟ یعنی این اطلاق برای همه ابزارها و در همه زمانها به هر شیوه­ای وجود دارد؟ یا این اطلاقات ناظر به شرایط متعارفی است که در آن زمان وجود داشته و اگر شرایط تغییر کند اطلاق هم برداشته می­شود؟

این مثال اول که فعلا طرح مسئله می شود و باید پاسخ آن مورد بررسی قرار گیرد.

اگر این طور عنوان شود که در زمان قدیم هم ممکن است کسی با در اختیار داشتن کارگر و حیوانات کاری بتواند مقدار زیادتری از توان خود، اراضی موات را احیا کند و این مساله در همان زمان هم وجود داشته است در پاسخ گفته می شود که با همان شرایط هم باز اختلاف مقدار اراضی احیا شده قابل توجیه است و تفاوت معقولی وجود دارد ولی با وجود ماشینهای صنعتی این تفاوت بین صفر و صد می باشد که قابل مقایسه با یکدیگر نیستند.

از همین جهت مرحوم شهید مطهری به مباحث اقتصادی که می­پردازد اصلا ماهیت ماشینهای صنعتی را متفاوت می­داند و می­گوید کسانی که مثلا می گویند کمباین که برای درو کردن محصولات استفاده می شود همان داس می باشد که پیشرفته شده است اشتباه می کنند زیرا ماهیت کمباین با ماهیت داس متفاوت است.

اصلا پیدایش سرمایه­داری از زمان به وجود آمدن همین ماشینهای پیشرفته صنعتی می­باشد. بله در گذشته نیز افراد ثروتمند وجود داشته اند ولی سطح اختلاف ایشان با مردم معمولی زیاد نبود و این درجه از تفاوت طبقاتی پس از پیدایش و اوج­گیری ماشینهای صنعتی به  وجود آمده است.

لذا ایشان معتقد است که ماشین از مسائل مستحدثه است و قیاس ماشین با ابزار قدیمی قیاس مع­الفارق است و نمی­توان گفت چون در گذشته ابزار تولید از قبیل بیل و کلنگ قابل مالکیت شخصی بوده پس ماشین هم قابل مالکیت شخصی است زیرا این دو مورد با هم متفاوتند. شهید مطهری قائل است که ماشین قابل مالکیت شخصی نیست. ( این مطلب به عنوان مثال بیان شد و بحث ما در این جهت نیست)

اصل مساله این است که « من احیا ارضا میته...» مطلق است و پیامبر(ص) هم در مقام بیان بوده اند و تمام ابزارها را شامل می شده است ولی در طول زمان ابزارها تغییر یافته اند و کارایی ابزارها متفاوت شده در چنین شرایطی آیا فرمایش رسول اکرم(ص) ناظر به این شیوه ها نیز هست یا خیر؟

توضیح روشن تر این که درباره احیاء موات فقها از جمله امام خمینی فتوا داده اند که نیازی به اذن حاکم نیست. در یک دوره ممکن است حتی کسی که زمینی را احیا می کند و درختی می کارد و یا چاه آبی می زند مورد تشویق هم باشد ولی مثلا در زمان ما که منابع رو به سوی کم شدن هستند و از طرفی رشد جمعیت زیاد می باشد آیا باز هم نیازی به حکم و اذن حاکم نیست؟ زیرا منابع موجود را جمعیت زیادی باید مصرف کند. و شاید لازم باشد حاکم مدیریت کند و به هرکس اجازه دهد تا مقدار معینی از زمین موات را احیا کند. یعنی قبلا حکم مطلق بود و نیازی به اذن حاکم نداشت لیکن با گذر زمان و با توجه به شرایط جدید ممکن است این اطلاق برداشته شده باشد و لازم باشد که در این موارد اذن حاکم شرط شود.

راه حل موضوع

در این موارد دو گونه راه حل وجود دارد یکی راه فقهی و دیگری راه حکومتی. در راه حل حکومتی گفته می شود اطلاق دلیل به قوت خود باقی است و کماکان دلیل اطلاق دارد ولی حاکم مجاز است به خاطر رعایت مصالح جلوی حکم اولی را بگیرد. بسیاری از فقها نیز از این راه حل استفاده می کنند.

رویکرد دوم این است که اطلاق دلیل مورد تردید واقع می شود که آیا این دلیل ناظر به شرایط زمانی و احتمال تزاحم و ... نیز می باشد یا خیر؟ یعنی یک بحث فقهی در این زمینه مطرح می شود. و اصل اطلاق دلیل مورد تردید قرار می گیرد.

به هر حال مرحوم شهید صدر بحث ابزارهای کشاورزی که امروزه کاربرد دارند و قدرت سرمایه را در اقتصاد نشان می دهد ( در قدیم قدرت در کشاورزی نیروی انسانی بود ولی الان سرمایه و ابزار و ادوات قدرت می باشند.) مطرح کرده است.

مثال معروف دیگر این که شخصی برای تقاضای کمک خدمت پیامبر(ص) رسید ولی از بیان خواسته خود خجالت کشید و پیامبر به صورت کلی فرمودند هرکس از ما کمکی بخواهد کمکش می کنیم ولی بهتر است انسان به خدا توکل کند و تلاش کند. این اتفاق سه بار تکرار شد و آن مرد طنابی تهیه کرد و به بیابان رفت و خار و خاشاک بیابان را جمع آوری کرد و برای فروش به شهر آورد. آیا در زمان حال نیز می توان قائل به چنین حکمی بود که هرکس هرچه از گیاهان طبیعی حیازت کرد مالک می شود؟ اگر چنین حکمی داده شود با وجود ابزار پیشرفته برای قطع گیاهان در کمتر از یک هفته جنگلها و منابع طبیعی از بین خواهند رفت.

یک دیدگاه این است که این حکم هرچند مطلق است، ولی فعلا تجویز نمی شود و دستور پیامبر(ص) چون در شرایط ما با مانع روبرو است کنترل می شود. یعنی پیامبر فرموده است که هرکس حیازت کند مالک می شود ولی الان صلاح نیست فرمایش پیامبر اجرا شود و جلوی این کار گرفته می شود. ودیدگاه دیگر این است که اصلا دستور و فرمایش پیامبر(ص) ناظر به همه موقعیت ها نبوده و در اطلاق کلام ایشان مناقشه می شود.

مباحث حفظ محیط زیست هم به همین شکل است. گاهی می توانیم آن را تنها با حکم حکومتی از پیش ببریم که البته بسیار مشکل می باشد زیرا باید دید حکم حکومتی چقدر نافذ است و همچنین اختلافاتی که فقها در این زمینه دارند. ولی می توان در اطلاق دلیل مناقشه کرد و گفت اطلاق دلیل شامل اینگونه موارد با این ابزار پیشرفته می شود یا خیر؟

البته این بحث یک سوال پیشینی هم دارد و آن این است که وقتی پیامبر(ص) حکم کردند که هرکس حیازت کند مالک می شود آیا فقط زمان خودش را مد نظر داشت وچنین حکمی کرد یا ناظر به طول تاریخ بود و حتی آینده را مد نظر داشت؟ اگر نظر پیامبر(ص) به آینده نیز بوده، نمی توان به این سادگی جلوی فرمایش ایشان را با حکم حکومت گرفت و حاکم چگونه می تواند جلوی حکم پیامبر(ص) را بگیرد در حالی که او آینده را نیز مد نظر داشته؟ با چنین نگاهی به روایات به مشکلات زیادی برخورد خواهیم کرد.

ممکن است در این مثال این مساله ملموس نباشد ولی در موارد دیگر ملموس است. مثلا در بحث تعزیر که در زمان قدیم با شلاق مرسوم و متعارف بوده است.و الان هم برخی از فقها این نظر را دارند که ائمه (ع) در طول تاریخ شیوه های مختلف مجازات را دیده اند و از بین همه آنها شلاق را انتخاب کرده اند و اگر کسی بحث کند که در زمان ما شیوه های جدیدی از مجازات وجود دارد که بازدارندگی بیشتر ینسبت به شلاق دارد، بیهوده است. در نتیجه این اطلاق تا ابد وجود دارد زیرا ناظر به تمام دوران بوده است. ولی گاهی ممکن است تلقی انسان این گونه باشد که امام (ع) برحسب شرایط موجود دستوراتی داده و مابقی را بر عهده مجتهدین گذاشته تا ایشان اجتهاد کنند و احکام را بیان کنند. مرحوم آیت الله تبریزی در کتاب ارشادالطالب و در باب ولایت فقیه پس از مناقشه در تمام ادله ولایت فقیه همین مطلب را عنوان می کند که ائمه (ع) برای زمان و شرایط خودشان و شبیه خودشان احکامی را بیان کرده اند و برای زمان وشرایط دیگر این امر را موکول کرده اند که بر عهده فقها باشد و ایشان احکام را طبق اصول و قواعد استنباط کنند.

آیا اگر چنین مطلبی صحیح باشد نفصی در شریعت به وجود آمده و شریعت از کامل بودن خود دور شده است؟ مثلا اگر پیامبر(ص) با توجه به شرایط زمان خودش بگوید حیازت انسان را مالک می کند ولی نسبت به شرایط زمان امروزی حکم این مساله را به امثال شهید صدر واگذار کرده باشد که طبق اصول و قواعد اسلامی این حکم را با توجه به شرایط بیان کند اشکال و نقص در شریعت است؟

این مطالب تنها به شکل سوال مطرح می شود تا فعلا ذهنمان درگیر آن باشد تا پاسخ آن مورد بررسی و دقت نظر قرار گیرد.

مثال دوم

در روایت آمده است که پدر می تواند فرزند خودش را تادیب کند.

اطلاق دلیل می گوید  برای تربیت فرزند می توان از هر شیوه ای استفاده نمود. می توان اخم کرد، قهر کرد، گاهی گوشمالی لازم است.

اطلاق ادله در تادیب فرزند این است که هر روشی می توان به کار برد و از تشو.یق تا تنبیه رفتاری و حتی تنبیه بدنی می توان استفاده نمود. لذا سیره والدین از گذشته بر این اساس بود که تنبیه بدنی نسبت به فرزندان انجام می شده است. و اطلاق دلیل، پدر را مجاز می داند که تنبیه بدنی کند.

اما امروزه علمای تربیت به این نتیجه رسیده اند که تنبیه بدنی نتیجه معکوس دارد و روش مناسبی برای تربیت کردن نیست.

پس اطلاق دلیل جایز می­داند که تنبیه بدنی صورت گیرد ولی علم تربیت این روش را تخطئه می کند. حال که این تخطئه صورت گرفت آیا باز هم می توان به اطلاق دلیل تمسک داشت؟ یعنی بگوییم تنبیه بدنی جایز است ولو این که اهل فن بگویند که این روش اصلا مناسب نیست و آثار منفی دارد. در چنین موردی آیا واقعا می شود بر اطلاق دلیل پافشاری کرد یا نمی توان به اطلاق دلیل تمسک پیدا کرد؟ صدها مورد مشابه وجود دارد که به محض برخورد با آن ذهن ما منتقل می شود به آیه قرآن که مثلا درباره جلد یا حد سرقت چه حکمی داده است و باتوجه به این که در برخی موارد نمی توان آن را جابجا کرد به این مطلب قائل می شویم که درباره تمام موارد باید به همین اطلاقات عمل کنیم. در حالی که باید توجه داشته باشیم که در چنین مواردی واقعا نظر اسلام چیست؟ شرع که به صورت مطلق بیان کرده حق تادیب فرزند با پدر است آیا منظورش این است که تنبیه بدنی باید تا ابد بماند؟ و در آینده هم کسی حق ندارد این گونه از تادیب را حذف نماید و اگر پدر و مادری نخواستند تنبیه بدنی انجام دهند خودشان این تصمیم را بگیرند ولی شرع دست ایشان را باز گذاشته که در صورت اراده بتوانند تنبیه بدنی هم انجام دهند.

آیا فقیه امروزی برای فتوا دادن مجاز است که بدون در نظرگرفتن آنچه که در علوم انسانی مطرح می شود تنها با در نظر گرفتن اطلاقات حکم شرعی را بیان کند؟ باید توجه داشت که یکی از چالشهای مهم در برابر علوم انسانی همین است زیرا دستاوردهای علوم انسانی توسط همین اطلاقات ادله محکوم می شود.

هیچکس منکر اصل ادله نمی­شود بلکه تنها اطلاق آن را نادیده می گیرد. اگر گفته شود فقیه نمی­تواند بدون در نظر گرفتن دستاوردهای علمی فتوا صادر کند یعنی در اطلاقات باید مواظبت نماید. نه اینکه تابع علوم انسانی و تجربیات شود بلکه به راحتی هم نمی تواند از این اطلاقات استفاده نماید.

مثال سوم

در این موضوعات مثالهای زیادی وجود دارد. حتی می توان رساله ای در حد سطح چهار حوزه درباره آن نگاشت و بررسی کرد که در زندگی انسان حکم امروز بسیاری از رفتارها با توجه به پیشرفتهای علمی چه می باشد.

در ذیل آیه شریفه قرآن درباره حد زنا این طور آمده است:

وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ‏ الْمُؤْمِنینَ‏ [1]

  وقتی زن و مرد زناکار مجازات می شوند طایفه ای از مؤمنین باید مجازات آنها را تماشا کنند. در گذشته طایفه مؤمنین به گونه ای بود که در گوشه ای از جامعه اعلام می کردند و چهار پنج نفر می امدند و تماشا می کردند. در برخی از روایات هم آمده است که منظور از طایفه همین است که چند نفر حضور داشته باشند. در برخی روایات که تا یکی دو نفر هم کاهش پیدا کرده است. منظور هم از این حکم این بوده که اجرای حد مخفی نباشد زیرا اگر مخفی باشد تاثیری در جامعه نخواهد داشت. ولی امروزه اتفاقی که افتاده این است که دیگر طایفه وجود ندارد و حتی اگر یک نفر یا دو نفر هم که حضور داشته باشند می توانند با گوشی همراه خود فیلم صحنه را بگیرند و برای دیگران ارسال کنند به طوری که انگار ملیونها نفر در صحنه حضور داشته و از نزدیک شاهد اجرای حد بوده اند. سوال این است که آیا منظور شرع این گونه از حضور مردم بوده است؟ و آیا اطلاق دلیل به گونه ای است که وقتی شخص حضور دارد مجاز است که تماشا کند، عکس بگیرد، فیلمبرداری کند؟ یا اینکه اطلاق دلیل می گوید می خواهد جمعیت کم باشد ویا زیاد باشد؟ یعنی بین دو نفر با دوهزار نفر و یا با دو ملیون نفر تفاوتی نیست؟ و واقعا نظر شرع این بوده است که فردی که خطایی مرتکب شده در بین تعداد زیادی از مردم آبرو و حیثیتش برود؟ و آیا این موارد مصداق تشهیر است که در روایات آمده است؟ بله در برخی موارد آمده است که شخص خطاکار را در جامعه بگردانید تا همه او را ببینند و بشناسند ولی این حکم برای انسان کلاهبردار است تا مردم او را ببینند و بشناسند. ولی شهادت مردم در اجرای حد زنا هم برای این است که به طور کلی آبروی فرد از بین برود؟ زیرا نتیجه استفاده از دستگاههای امروزی همین است.

مثالهای دیگری نیز در این باب وجود دارد که فرصت بیان آن نیست. منظور این است که موضوع استناد به اطلاق ادله، برای ما در فقه بسیار روشن وساده تلقی می شود. ولس شاید به این سادگی نباشد ودر هر مورد نیاز به بررسی دقیق دلیل دارد. البته در احکام تعبدی استناد به اطلاق ادله بسیار راحت تر است و با اشکال کمتری روبه­رو است. ولی در احکام غیر تعبدی، به خصوص با توجه به تغییراتی که در جامعه اتفاق می افتد، باید لسان دلیل و قرائن مربوط به آن و نسبت هر دلیل با ادله دیگر، دقیقا بررسی شودو سپس به اطلاق دلیل اخذ گردد.


[1] - سوره نور آیه 2


نظرات کاربران