در حال بارگذاری ...

فقه القضاء جلسه سیزدهم 95.8.16

تسویه بین خصمین(12)،تسویه بین مسلم و کافر(3)، استدلال به «الاسلام یعلو و لایعلی علیه»


درس گفتارها، تقریراتی است که توسط بعضی از شاگردان استاد تهیه شده است و بدیهی است که نمی تواند منعکس کننده تام و تمامی برای دیدگاه ایشان تلقی شود.


اشاره به اشکال سندی دلیل اول در جلسه قبل

در جلسه گذشته معلوم شد که در این باره وجوهی را مورد استناد قرار داده اند که در این مورد رعایت تساوی در محکمه لازم نیست و در برخورد با مسلمان میتوان امتیازاتی را در نظر گرفت. روایتی از امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان دلیل این حکم مورد استناد قرار گرفته است که معلوم شد این روایت دارای چند اشکال است از جمله اینکه سند ضعیفی دارد و همچنین در هیچ یک از کتب روایی شیعه نیامده است و همچنین محتوای آن نیز به گونه های مختلفی نقل شده است به همین دلیل قابل استناد نیست.

سه اشکال جبران ضعف سند این روایت با عمل اصحاب

برخی بزرگان مانند صاحب ریاض بعد از نقل روایت، تعبیری را استفاده نموده اند. ایشان پس از نقل روایت فرموده اند: «و ضعفه منجبر بالعمل». این قاعده و مبنا در خیلی موارد استفاده می شود. علیرغم اینکه خود این قاعده و مبنا مورد مناقشه بوده و برخی آن را قبول ندارند، با فرض اینکه این قاعده مورد قبول است، تطبیق آن در مانحن فیه نیز مورد اشکال است زیرا آن عملی که جابر ضعف سند است، عمل قدمای اصحاب است. در حالی که عرض شد که این مساله در بین قدما اصلا مطرح نبوده است.

اشکال دیگری که وجود دارد این است که عمل جابر ضعف سند عمل به خود روایت است. ولی اگر روایتی در ابتدای امر به وسیله تسامح در ادله سنن مورد عنایت قرار گرفته، دیگر نمی توان با عمل اصحاب ضعفش را جبران نمود چون در واقع عمل اصحاب در جایی جابر ضعف سند است که بتوان از عمل اصحاب کشف کرد که قرائنی در اختیار ایشان برای اعتبار روایت بوده که آن قرائن به دست ما نرسیده است زیرا آنها اهل عمل به روایت ضعیف نبوده اند پس حتما قرائنی داشتند که به این روایت عمل کرده اند. اما در بحث ما افرادی که به این روایت عمل کرده اند از روی قاعده تسامح بوده است که در این صورت این عمل(علاوه بر این که در بین قدما هم نبوده و تنها متاخرین به آن عمل کرده اند) جابر ضعف سند نمی باشد.

علاوه بر این دو نکته، مطلب دیگری نیز وجود دارد. و آن این است که اگر حکمی تنها یک دلیل داشته باشد و آن هم یک روایت ضعیف باشد و فقها نیز به همان حکم فتوی داده اند، معلوم می شود که آن روایت مورد قبول فقها بوده است و بر طبق آن فتوی داده اند. ولی اگر در حکمی چند دلیل وجود داشته باشد، نمیتوان کشف کرد که فتوای علما طبق کدام یک از ادله بوده است؛ شاید برخی از ایشان طبق روایت و برخی دیگر طبق دلیل دیگری فتوا داده اند. که در این صورت عمل اصحاب به این روایت احراز نمیگردد بلکه یا عمل برخی از اصحاب به روایت محرز می گردد و یا عمل اصحاب احتمالا به این روایت محرز می گردد که هیچکدام از این دو صورت ارزشی ندارند. پس شرط جبران ضعف روایت با عمل اصحاب این است که روایت تنها دلیل حکم باشد و دلیل دیگری وجود نداشته باشد. در نتیجه در بحث ما ضعف سند جبران نمی شود.

بررسی دلیل دوم

دلیل دوم برای برتری مسلمان بر غیر مسلمان به خاطر برتری و عظمت اسلام است. از آنجاییکه دادگاه در حکومت اسلامی و مملکت اسلامی برگزار می شود، باید رعایت شأن و عظمت اسلام شود زیرا «الاسلام یعلو و لایعلی علیه». این فرمایش نیز از سوی برخی بزرگان مانند فاضل هندی و صاحب مفتاح الکرامه و صاحب جواهر مطرح شده است که البته باید درباره آن تامل نمود که این قاعده به چه معنی است و عظمت اسلام دارای چه اقتضائاتی است؟

اولین مطلبی که قابل تامل است، این است که وقتی گفته می شود عظمت اسلام چنین اقتضاء می کند، آیا این مطلب را می توان مستند به دلیلی کرد یا خیر؟ زیرا عظمت اسلام، مفاد آیه و روایت نیست و لذا باید پشتوانه ای برای آن ذکر کرد. به همین دلیل، مرحوم صاحب جواهر استنادی که دیگران کرده اند، را با حدیث «الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَایُعْلَى‏ عَلَیْهِ‏.»[1] تقویت نموده است. یک از جلوه های برتری اسلام این است که وقتی مسلمانی با غیر مسلمان خصومتی داشت، در برخی موارد، مسلمان را برتری دهیم. تعبیر صاحب جواهر این است که:

«لما فیه من صفة الإسلام الذی یعلو و لایعلى علیه.[2]»

پس تقدم مسلمان به خاطر شخص او نیست بلکه به خاطر صفت اسلام است که مربوط به شخصیت او می­شود.

محدوده عملکرد روایت

این روایت (که نشان دهنده برتری اسلام است) در ابواب مختلف فقه برای برتری مسلمان به غیر مسلمان مورد تمسک میباشد مثلا در باب ارث شیخ طوسی میفرماید مسلمان از کافر ارث میبرد ولی کافر از مسلمان ارث نمیبرد. در بحث عبید هم همینطور است یعنی شخص کافر نمیتواند مالک برده مسلمان باشد. همچنین کافر نمیتواند مالک قرآن باشد. این مساله، دارای آثار زیادی است و تا جایی پیش رفته که اگر ازدواج دائم با زن کتابی را جایز بدانیم، در حق القسم که مربوط به تقسیم شبها بین زوجات می شود، به زن غیر مسلمان شبی تعلق نمیگیرد. پس درمی یابیم که قلمرو این روایت بسیار وسیع می باشد.

بررسی سند روایت

اما دو بحث درباره آن قابل طرح است. اول اینکه آیا این روایت سند صحیحی دارد یا خیر؟ مرحوم شیخ صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه، آن را مرسلا و بدون ذکر سند نقل کرده است. در این مورد، دو برخورد وجود دارد؛ اول اینکه معتبر است یا چون مرسلات جزمی صدوق حجت است که مرحوم امام همین نظر را دارد و یا اگر هم حجت نیست، عمل اصحاب به این روایت موجب جبران ضعف سند آن است پس این روایت معتبر است و مناقشه سندی ندارد هرچند سند معتبری ندارد ولی قابل اعتماد است.

مبنای دوم که مربوط به مرحوم آقای خویی و تابعین ایشان می شود این است که این روایت ضعیف السند است و قابل اعتماد نبوده و در مباحث فقهی نمی توان به آن استناد کرد.

بررسی دلالت روایت

برای این روایت معانی مختلفی به ذهن می رسد؛

یک معنا این است که اسلام برتر است یعنی از نظر منطق و استدلال نسبت به همه ادیان قوی تر است.

معنای دیگری که می توان به آن توجه کرد، این است که بگوییم شرافتی که برای اسلام وجود دارد، برای سایر ادیان وجود ندارد.

احتمال سوم هم این است که اسلام بر سایر ادیان غلبه پیدا خواهد کرد که با آیه شریفه «هُوَ الَّذی‏ أَرْسَلَ‏ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّه»[3] نیز هم سو خواهد بود.

تمام این موارد اگر به صورت اخباری معنی شود، خبر از یک مطلبی را می رساند ولی اگر به صورت انشائی معنی شود یعنی واجب است که اسلام اینگونه شود و تکلیفی را بر عهده ما می گذارد که ای مسلمانان کاری کنید که اسلام اینگونه شود.

علی ایّ حال، این احتمالات موجب اجمال در روایت می شود. و علمین (مرحوم امام و مرحوم خویی)، هر دو، به این مطلب اشاره نموده اند که با توجه به اجمالی که در روایت وجود دارد، نوعا استدلالاتی که در فقه بیان شد را نمی توان از ظاهر این روایت به دست آورد.عبارت مرحوم خویی اینطور است:

«انه مجمل ... اذ یمکن أن یراد به أن الإسلام یغلب علی بقیه الادیان فی العالم و یمکن أن یراد به أن الإسلام أشرف من سائر المذاهب و یمکن أن یراد به علو حجته و سمو برهانه...[4]»

امام هم مشابه همین مطلب را دارند[5] که احتمال این که ما باید اسلام را به عظمت برسانیم را ایشان اضافه کرده اند که در کلمات سایر فقها وجود ندارد.

پس معنا روشن نیست. می توان گفت برخی از این معانی قدر متیقن است مانند اینکه بگوییم اسلام از نظر حجت قوی تر است. این معنی فی حد نفسه و بدون روایت نیز معنای درستی می باشد. که اگر بر این معانی قطعی حمل شود در این صورت شاهد و مویدی خواهد بود برای مطلبی که از راههای دیگر استفاده شده است. ولی اگر بخواهیم به خصوص با استناد به این روایت حکمی را اثبات کنیم، این روایت دلیل کافی نخواهد بود.

آیه مبارکه «نفی سبیل» نیز در این مساله قابل استناد نیست زیرا آیه، نفی سبیل از کافر بر مؤمن می کند و در ما نحن فیه اگر کافر و مسلمان کنار هم بنشینند، سبیلی اتفاق نمی افتد. البته در بحث برده مسلمان به آیه استناد شده است که به بحث ما مربوط نمی شود.

چگونگی حفظ عظمت اسلام

حالا اگر ما کبرای مسئله را پذیرفتیم و قبول کردیم باید عظمت اسلام حفظ شود. سوالی که مطرح می شود این است که اصلا عظمت اسلام در چیست؟ آیا عظمت اسلام، در مراعات بیشتر حال مسلمان در دادگاه است؟ به عبارت دیگر؛ مشکل این مساله، فهم مصداق عظمت اسلام است. از عبارات علما در قدیم اینطور به دست می آید که عظمت اسلام در این بوده است که کفار در جامعه تحقیر شوند و اجازه تحرک زیاد نداشته باشند. ولی آنچه که قابل توجه و ذکر است، این است که عظمت اسلام می تواند در شرایط مختلف اَشکال مختلفی پیدا کند.

ما درصدد تخطئه علمای گذشته نیستیم بلکه مطلب این است که مصادیقی که سابق موجب عظمت اسلام بوده، با توجه به درک متفاوتی است که امروزه از مساله حقوق انسانها و تساوی انسانها وجود دارد که اینگونه برخوردها موجب عظمت اسلام نمی شود. مفاهیم و رفتارهای توهین آمیز در طول زمان متفاوت هستند مثلا در مدارس قدیم تنبیه بدنی موجب وهن و آزار کسی نبود و همه تنبیه بدنی را جزئی از آموزش می دانستند و کسی هم نسبت به آن شکایتی نداشت ولی در حال حاضر اینگونه رفتارها موجب وهن است و در صورت ارتکاب اعتراض و شکایت در پی خواهد داشت. عظمت اسلام نیز از همین نوع مفاهیم است. اتفاقا امروزه عظمت اسلام در این است که اگر شخص کافر در دادگاه اسلامی حضور داشت، هیچ تفاوتی با مسلمان نداشته باشد تا بتوان این حرکت را تابلو نمود و به همگان نشان داد که اسلام اینچنین است و اگر برعکس آن اتفاق بیفتد و شخص کافر را در درجه پایین تری قرار دهیم، باید مخفی کاری نموده تا کسی متوجه این تفاوت نشود.

مثال فقهی دیگری که می توان بیان کرد این است که در کلمات فقها فروش قرآن به کفار و در نتیجه مالکیت ایشان به قرآن ممنوع است ولی در زمان کنونی حضرت امام می فرماید اتفاقا عظمت اسلام در این است که قرآن بیشتر و بیشتر چاپ شده و در اختیار کفار قرار گیرد. یعنی مطالعه قرآن مایه عظمت اسلام است. پس تلقی ها در زمانهای مختلف می تواند بسیار متفاوت باشند. در نتیجه اگر ما کبرای این مساله را بپذیریم، بازهم تشخیص مصداق و صغرای آن مورد مناقشه می باشد.

برتری اسلام یا برتری مسلمان

نکته قابل توجه دیگر این است که الاسلام یعلو با المسلم یعلو متفاوت است. گاهی گفته می شود اسلام برتر است، گاهی گفته میشود جامعه اسلامی باید برتر باشد، گاهی گفته میشود حکومت اسلامی برتر باشد و گاهی گفته میشود شخص مسلمان برتر است که این موارد متفاوت هستند. آنچه که در این روایت آمده است برتری اسلام است.


[1] - من لا یحضره الفقیه، ج‏4 ، ص334        

[2] - جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام؛ ج 40، ص: 143

[3] - توبه 33 و فتح 28 و صف 9

[4] - مصباح الفقاهة (المکاسب)؛ ج 1، ص: 491

[5] - کتاب البیع ج 2 ص 72

 


نظرات کاربران