ما و فرهنگ عاشورا
متن سخنرانی در هیئت ایثارگران، جماران، شب پانزدهم محرم 1394
ما و فرهنگ عاشورا
(سخنرانی شب پانزدهم عاشورا در هیات ایثارگران جماران)
قال الحسین بن علی(ع): «فانّما خرجت لطلب الاصلاح فی امّة جدّی»
یکی از موضوعاتی که مناسب است در چنین فرصتهایی مطرح شود، این است که فرهنگ عاشورا در جامعه امروز ما در چه وضعی است. به خصوص اینکه باید بدانیم شرائط فعلی ما درباره موضوع عاشورا در مقایسه با گذشته چه تغییری کرده است؟ آیا اساسا تغییری وجود دارد یا نه؟ و اگر تغییری اتفاق افتاده این تغییر مثبت است یا منفی؟ در زمینه فرهنگ عاشورا قدم به پیش می گذاریم یا گام هایی را به عقب بر می داریم؟ البته مساله بسیار کلی و گسترده است و من سعی می کنم در حد فرصت این مجلس به بخش هایی از این موضوع بپردازم.
با مراجعه به آثاری که صد یا صد و پنجاه و یا دویست سال قبل، تا نزدیکی های انقلاب اسلامی نوشته شده، یک رویکرد کلی نسبت به ماجرای عاشورا و کربلا در این آثار دیده می شود و آن رویکرد کلی این است که حرکت اباعبدالله الحسین(ع) یک اقدام تعبّدی برای حضرت بود و اهداف خاصی را دنبال می کرد ولی بقیه مسلمان ها چنین وظیفه و تکلیفی در قبال دولت جور ندارند. در آن دوره، درباره این پرسش که چرا امام حسین(ع) این کار را انجام داد، فلسفه های مختلفی مطرح شده است.
مرحوم ملا مهدی نراقی (نراقی اول) که هم فقیه است و هم فیلسوف، کتابی دارد به نام «محرّق القلوب» که درباره ماجرای کربلاست. ایشان درباره اینکه چرا امام حسین به شهادت رسید، این مطلب را بیان می کند که امام حسین(ع) می خواست به مقام شفاعت عظمی برسد تا بتواند امت خودش را در قیامت شفاعت کند و ما را نجات بدهد و برای رسیدن به این نقطه می بایست، یک ایثار و فداکاری بزرگی انجام بدهد و آن ایثار و فداکاری در عاشورا و کربلا اتفاق افتاد. او فداکاری کرد و فداء شد تا فردای قیامت بتواند دست ما را بگیرد. این مثال را از این کتاب که نوشته این عالم بزرگ است، برای شما مطرح کردم به این جهت که معلوم شود این تلقی که در ذهن عده ای از شیعیان وجود دارد، فقط در سطح توده ای از عوام مطرح نیست بلکه ریشه های بسیار عمیق تر و قوی تری دارد.
عین عبارت ملامهدی نراقی در همان ابتدای کتاب «محرّق القلوب» این است:«امام حسین(ع) طالب اعلی مراتب سعادت بود که رفع ناخوشی ها و آثار بد از جمیع نفوس شیعیان و دوستان او کند و سبب تواند بود از برای رسیدن به شفاعت کبری که مقتضی استخلاص همه محبان و موالیان باشد و چون مقتضی رسید به آن، جان باختن در راه خدا می طلبید، لهذا به شهادت راضی شد.»
مطالب زیادی در این زمینه گفته و نوشته شده است. حرف هایی مشابه آنچه در بین مسیحیان درباره فداء شدن حضرت مسیح مطرح می شود.
عمده این نوع تفسیرها بر این محور است که اقدام امام حسین، یک اقدام با هدف و انگیزه سیاسی نبود. این جهت گیری را معمولا در اینگونه از نوشته ها حذف می کنند و نادیده می انگارند و بعد در اطراف این قضیه البته مطالب دیگری را هم اضافه می کنند. حال اگر امام حسین برای این هدف و مشابه اینگونه اهداف به شهادت رسیده است، ما نسبت به حضرت چه وظیفه ای داریم؟ در اینجا بحث تبعیّت و پیمودن راهی که حضرت طی نمود، مطرح نمی شود و آنچه مطرح است این است که ما وظیفه اشک داریم.
واعظ قزوینی کتابی دارد به نام «ریاض القدس» که یکی از کتاب های مشهور در جریان کربلاست و این قصه را نقل می کند که یکی از علماء، امام حسین(ع) را در عالم خواب دید و متوجه شد که جراحات بدن حضرت التیام پیدا کرده است. او در عالم خواب از حضرت سوال کرد که چه شد که شما الحمد لله بهبود پیدا کردید؟! امام حسین(ع) در جواب آن شخص فرمود که اشک شیعیان من، همه جراحات من را التیام بخشیده است. آن امام حسینی که در آن عالم منتظر است که برای التیام دردها و ناراحتی ها از این سو، شیعیان برایش کاری انجام دهند تا زخم های او التیام پیدا کند و دردهای او کاهش پیدا کند.
این صنف از مطالب همچنان وجود داشت تا اینکه در دهه سی و چهل، قبل از پیروزی انقلاب، کم کم شرائط اجتماعی رو به تحوّل گذاشت و جرقه های اولیه انقلاب زده شد. در آن فضاء، یک بحث دیگری هم مطرح شد و آن اینکه امام حسین در این اقدام و مبارزه و جهاد خود یک هدف سیاسی هم تعقیب می کرد و می خواست قیام علیه سلطان جائر انجام دهد. در عین حال، بسیاری از علماء و حتی روشنفکران در برابر این مطلب مقاومت می کردند و حاضر به قبول این سخن نبودند. کتابی در قم منتشر شد به نام «شهید جاوید» که یک تفسیر اجتماعی سیاسی از قیام حضرت ارائه می داد و اینکه آن قیام با هدف تشکیل حکومت اسلامی انجام شده بود. این کتاب با اعتراضات زیادی مواجه شد و بخشی از اعتراضات به این کتاب این بود که چرا حرکت امام حسین را سیاسی جلوه داده اید و معنا کرده اید؟ و تعبیرات عجیبی در همین کتاب ها وجود دارد که مایل نیستم در اینجا نام آنها را ببرم و صحبت مستقیمی کنم. اما یکی از نقل هایی که در همین کتب بود اینکه «شیعه نمی گوید امام حسین قیام کرد، بلکه امام حسین بر حسب اخبار بیرون آمدنش از مدینه به طرف مکه و از مکه به طرف کوفه برای حفظ جان خود بود». حتی از کلمه «قیام» وحشتی بود که این کلمه نباید در نهضت امام حسین آورده نشود. این کل منطق شیعه است که این عالم در کتاب خود مطرح کرده است!
خدا رحمت کند مرحوم دکتر سید جعفر شهیدی را، ایشان نیز کتابی دارد به نام «قیام امام حسین» که گمان می کنم پرتیراژترین کتابی که در کشور ما به زبان فارسی در مورد امام حسین نوشته شده، این کتاب باشد. کتاب متقن، سلیس و روان و قابل استفاده ای است. اگر من گاهی از کسی مطلبی را می گویم و ممکن است نقدی نسبت به آن داشته باشم، دلیل بر این نیست که اصل کار بی ارزش یا کم ارزش است. اما این جمله از کتاب ایشان می خوانم:«اختلاف ما با بعضی از مورّخان و جامعه شناسان قدیم و امروزی اینجاست که آنها به قیام امام حسین از دید سیاست می نگرند، در حالی که او از این قیام، دین را می خواست. علی و فرزندش حسین به فکر حکومت نبودند، چون مردم آنان را برای چنین کاری نمی خواستند، حساب تقوا و دین چیزی است و حساب حکومت و ریاست چیز دیگر».
البته این مطالب را می شود به گونه صحیحی تفسیر کرد، اما آیا وقتی این کتاب به دست خواننده می رسد، آن تفسیر صحیح که بر اساس یک اصول شکل می گیرد، به ذهن او می آید یا اینکه دین در برابر سیاست قرار می گیرد و این مطلب در ذهن او نقش می بندد که امیرالمومنین و امام حسین دنبال حکومت وسیاست نبودند؟ او چه ذهنیتی از این مطالب پیدا می کند و چه تلقی ای خواهد داشت؟ مقصود از آن سیاستی که امام حسین به دنبالش نبود، چه سیاستی بود؟ حضرت امام(ره) جمله پاکروان را مرتب اشاره می کردند که به امام گفته بود: سیاست یعنی پدر سوختگی و این را بگذارید برای ما و شما به این کارها کاری نداشته باشید، و امام فرموده بودند بله، این سیاست مال شما. باید یک تعریفی ارائه شود از سیاستی که امام حسین آن را نمی خواهد و به دنبالش نیست.
این ادبیاتی است که بنده از دویست سال قبل تا دوره های نزدیک به خودمان نمونه هایی را عرض کردم. در این فرهنگی که برای عاشورا وجود دارد که البته در دل خود گرایشات مختلفی را جای می دهد و همه اینها را با یک نگاه نمی توان دید، یک محور مشترک وجود دارد و آن نگاه غیر سیاسی به ماجرای عاشورا و کربلا است.
در این ماجرا یک قصه دیگر هم هست و آن گروهی از روشنفکران در جامعه ما که بعضی از آنها گرایشات دینی داشتند و بعضی هم گرایشات دینی نداشتند و حتی ضد دینی هم بودند، که اینها می آمدند و عزاداری امام حسین را مسخره می کردند و روایاتی که در این زمینه وجود دارد که اگر کسی قطره اشک برای امام حسین بریزد آمرزیده می شود و یا اگر کسی در عزای امام حسین شرکت کند و یا به زیارت امام حسین برود ثواب هزار حج مقبول دارد، ثواب جهاد در راه خداوند را دارد و یا ثواب هزار عمره مقبول دارد، اینها را مطرح می کردند و مطرح می کنند. اگر احیانا کتاب اسرار هزار ساله که حکمی زاده نوشته است را دیده باشید، یک قسمتی از آن کتاب، همین مطلب است و حضرت امام هم در کتاب کشف الاسرار، یک بخشی درباره روضه خوانی و عزاداری بحث کرده اند و جواب همین شبهه را داده اند. که من بعدا فرمایش حضرت امام را نقل خواهم کرد.
این وضع گذشته ماست و این وضع با انقلاب اسلامی تغییر پیدا کرد و امام این تفکر را از بیخ و بن عوض کردند. حال شما نفرمایید که آیا دکتر شریعتی هم در این زمینه موثر نبود؟ آری؛ دکتر شریعتی هم موثر بود، مرحوم آقای مطهری هم موثر بود. آنها در شعاع کوچکی که خودشان داشتند، تاثیر گذار بودند اما آن کسی که موج عاشورایی در جامعه بوجود می آورد و حرکت سیاسی اسلامی را با عنوان امام حسین در برابر رژیم طاغوت رهبری می کرد، امام بود که برای او در این زمینه هیچ بدیلی وجود نداشت. فرمایشات امام در این زمینه خیلی زیاد است و مکرر مطرح شده است و شنیده اید و این قسمت را من به اتّکاء ذهنیت و حافظه شما سریع عبور می کنم.
ما از این بخش هم عبور کردیم و امام از دنیا رفتند و کم کم مساله امام حسین و فرهنگ عاشورا مجددا با وضع جدیدی مواجه می شود که این وضع جدید مشابه همان وضعی بود که صد سال و دویست سال قبل وجود داشت.
نوعی حرفها در جامعه امروز ما مجددا جان می گیرد و طرفدار پیدا می کنند و افرادی پیدا می شوند که همان مطالب را بگویند و بپذیرند و تبلیغ کنند. مگر در این کشور انقلاب اسلامی به برکت اباعبدالله الحسین اتفاق نیفتاده است؟ این پتانسیل از کجا آمده است؟ تردیدی وجود ندارد به لحاظ تاریخی که این انقلاب مدیون امام حسین است. نه فقط به خاطر اینکه تاسوعا و عاشورا و اربعین فصل تظاهرات و اجتماعات بود، بلکه اساسا مهمترین انگیزه ای که مردم را به میدان می آورد، همان شعارهای عاشورایی و کربلایی بود که مردم را تحریک می کرد. اینها جزء مسائلی نیست که در تاریخ باشد که حالا کسی مناقشه در سندش کند که در آن منبع چیز دیگر است، اینها وجدانیات ماست و این وجدانیات حداقل برای نسل ما قابل تردید نیست، برای نسل بعد از ما ممکن است تردیدهایی باشد. حال چرا برگشتیم به عقب؟
دو مشکل در نسل جدید به وجود آمده است و کاملا این فرهنگ انقلابی و سیاسی عاشورا را تحت شعاع قرار می دهد. یک مشکل این است که آیا در شرائطی که نظام اسلامی استقرار پیدا کرده است، و دوران مبارزه و درگیری به پایان رسیده است، در این موقعیت جدید باز هم نهضت عاشورا می تواند حرفی داشته باشد؟ «هیهات من الذّلة» آن موقعی کاربرد داشت که ما در مقابل رژیم شاه بودیم و آن موقع بحث از پیروزی خون بر شمشیر بود، ولی حالا دیگر فصل آن حرف ها گذشته است و تمام شده و لذا باید فرهنگ جدید و نگاه جدیدی به ماجرای عاشورا داشته باشیم و الّا اگر بخواهیم آن فرهنگ را که سی سال قبل داشتیم ادامه بدهیم، هر روز باید با دنیا دعوا داشته باشیم و این هم که نمی شود و باید یک تغییری در فرهنگ ایجاد شود، برای اینکه بساط دعوا را باید جمع کرد. اما بساط امام حسین را که نمی توان جمع کرد، پس باید یک تقریر و تفسیری انجام بدهیم که امام حسینِ دعوایی دیگر در میدان نباشد. همان تفسیری که صد سال قبل علما می گفتند. این یک حرف است. البته این را که من عرض می کنم از حفظ نمی گویم بلکه مستنداتی دارد.
و مطلب دومی هم که مطرح می شود این است که واقع این است که اینقدر بهره برداری سیاسی به شکل افراطی از قصه امام حسین انجام می گیرد که افراد ترجیح می دهند با یک امام حسین غیر سیاسی ارتباط برقرار کنند. از عجائب امسال این بود که علمای ما و مراجع ما قبل از ماه محرم مکرّر به روحانیون و طلّاب حوزه های علمیه که عازم سفر تبلیغی بودند و به رسانه ها توصیه کردند که مجالس را سیاسی نکنید به عکس همیشه و بعد دیدیم و شنیدیم و در خبرها شنیدیم که این استفاده ابزاری از نهضت عاشورا و قصه امام حسین به چه جاهایی انجامید و چه حرفایی در مجالس این روزها گفته شد که نقل آن هم واقعا شرم آور است. وقتی چنین فضای افراطی به وجود می آید افراد می گویند برویم به مجلسی که در آن یک عزاداری سنتی باشد و چنین مزخرفاتی هم به گوشمان نخورد! آنها می گویند عزاداری برای امام حسین را که نمی خواهیم ترک کنیم، اما این عزاداری که استفاده سیاسی از آن می کنند هم نمی خواهیم. کم کم دو مرتبه یک چهره غیر سیاسی از امام حسین در حال مطرح شدن است و طرفدار هم پیدا می کند و آنچه را که حضرت امام(ره) فرموده بودند و مطرح کرده بودند در حال به فراموشی سپردن است.
اینکه این نکته را در این جلسه مطرح کردم، به خاطر این است که سه نکته را با هم می خواهم جمع کنم. یکی ایّام عزاداری امام حسین(ع) و دوم حسینه جماران که عطر و بوی حضرت امام(ره) را دارد و سوم هیات ایثارگران. بچه هایی که جوانی خود را در زمان جنگ با شعارهای حسینی گذراندند و عمر خودشان را در این راه قرار دادند.
مناسبت زمان و مکان و مجلس، هرسه که با هم جمع شود، آن وقت این مساله را شکل می دهد که آیا بناست ما از آن تحلیل گذشته خودمان که از امام آموختیم عدول کنیم؟ خیر. اگر عدول نکنیم با این مشکلات که مطرح می شود چه باید کرد و آیا پاسخی وجود دارد؟ بله، پاسخ وجود دارد.
اما نکته اول که اساسا مساله نهضت امام حسین آیا به معنای این است که دولت اسلامی پیوسته با دولت های دیگر باید در حال جنگ و درگیری باشد؟ آیا این استنتاج از نهضت امام حسین استنتاج درستی است؟ پاسخ این است که چنین استنتاجی غلط است و درست نیست. آیا به خاطر چنین تالی فاسد توهّمی، می خواهیم آن اصول و مبانی خود را تغییر بدهیم؟! خیر، اینطور نیست. نه نهضت امام حسین اینگونه است و نه دیدگاه امام این است و نه کلمات فقهایی که وجود دارد و فقه ما و پیشینه فقه اسلامی چنین چیزی را نشان می دهد. اصلا چنین چیزی نیست و ما می دانیم که اسلام هم جنگ دارد، هم صلح. در مورد صلح خداوند فرموده است «والصلح خیر» حداقل باید پذیرفت که هردو وجود دارد و هرکدام در جای خودش.
در کتاب الجهاد بابی به نام «مهادنة» به معنای صلح و آتش بس و قرارداد با دشمن وجود دارد. در آن باب، این پرسش نیز مطرح شده است که کجاها باید جنگید و کجاها باید صلح کرد. اتفاقا در این زمینه، بین فقهاء اتفاق نظر وجود دارد و یک فتوای خاص از یک فقیه نیست و اصلا فقه شیعه همین است. علامه در کتاب قواعد خود اینطور می فرمایند:
«المعاهدة على ترک الحرب مدة من غیر عوض؛ و هی جائزة مع المصلحة للمسلمین»[قواعدالأحکام: 1/516]
یعنی هر کجا که مصلحت اقتضا کند، صلح جایز است. این در صورتی است که گفته شود هدنه و صلح در کجا جایز است. حال هدنه و صلح در کجا واجب می شود؟ ایشان می فرمایند: «و واجبة مع حاجتهم إلیها» هرکجا مصلحت تبدیل به «نیاز» شد. این یک قاعده است و هیچ فقیهی در این شک و تردیدی ندارد. مصلحت جامعه اسلامی چه اقتضائی دارد؟ به اقتضاء آن جنگ و به اقتضاء آن صلح صورت می گیرد. یک امر تعبّدی هم در اینجا در کار نیست حتی این مساله صرفا جنبه دینی هم ندارد، چون شناخت مصلحت جنبه های غیر دینی هم دارد. مثلا مرحوم آقای خویی که در منهاج الصالحین خود که بحث جهاد دارد، اصلا آنجا تصریح می کند که این موضوع را کارشناسان مصالح سیاسی و اجتماعی باید تشخیص بدهند. فقیه از آن جهت که فقیه است تخصصش در استباط احکام از کتاب و سنت است نه در تشخیص مصلحت جامعه که دشمن در چه وضعی است و ما در چه وضعی هستیم و جنگ چه عوارض و پیامدهایی دارد. این گونه مطالب در منابع فقهی نیست و در جای دیگری باید به دنبال آن گشت. از نظر فقهی مساله آن روشن است و کسانی که اهل درک و فهم هستند،می توانند این مساله را تشخیص دهند.
از قدیم الایام بحث به اینجا که می رسیده است یک سوال مطرح می شده و آن اینکه اگر جنگ و صلح بر مبنای مصلحت است، پس چرا امام حسین بر جنگیدن اصرار داشت و ایستاد و مقاومت کرد و جنگید؟ خب، ایشان هم می توانست صلح کند. در اینجا فقهاء گفته اند که عمل امام حسین نقض آن قاعده نیست و ایشان هم اتفاقا مصلحت را در جنگیدن می دید و کار ایشان خلاف مصلحت نبوده است.
محقق کرکی از فقهای طراز اول ماست که در کتاب جامع المقاصد می گوید:
«و أما فعل الحسین صلوات اللّه علیه فإنه لا نعلم منه أنّ المصلحة کانت فی المهادنة و لعله علیه السلام علم أنه لو هادن یزید علیه اللعنة لم یف له، أو أنّ أمر الحق یضعف کثیرا بحیث یلتبس على الناس، مع أن یزید لعنه اللّه کان متهتکا فی فعله، معلنا بمخالفة الدین، غیر مداهن کأبیه لعنة اللّه علیهما، و من هذا شأنه لا یمتنع أن یرى إمام الحق وجوب جهاده و إن علم أنه یستشهد»[جامع المقاصد: 3/467]
فقهاء سعی می کنند که مصالح را در فعل امام حسین نشان دهند که البته این مسأله یک بحث دیگری است که نمی شود الان همه را با هم بیان کنیم. اینکه چه مصالحی در اقدام امام حسین وجود داشت الان محل بحث نیست. این بحث را مرحوم صاحب ریاض سید علی طباطبایی هم دارد.
به هر حال قاعده فقهی ما این است که جنگ به اقتضای مصحلت و صلح هم به اقتضای مصلحت و این هیچ مشکلی به وجود نمی آورد که بخواهیم آن اصول و مبانی را که داریم، تغییر بدهیم و کنار بگذاریم، بلکه باید درست قصه عاشورا را فهم کنیم و تحلیل کنیم که مصالحی که در قیام وجود داشت و همین ها موجب اقدام اباعبدالله(ع) شد، را درست تشخیص بدهیم. آن وقت می فهمیم که ما در شرائط امام حسین هستیم یا در آن شرائط نیستیم و یا به شکل نسبی از برخی از جهات باید آنطور اقدام کنیم و از برخی از جهات دیگر خیر. در این زمینه معضل و مشکل خاصی وجود ندارد و من تعجب می کنم از برخی اهل فکر و اندیشه که در این مقولات وارد می شوند و متاسفانه حرفهای نسنجیده ای مطرح می کنند و در رسانه ها پخش می کنند، مخصوصا نسبت به حضرت امام (ره). نسبت به قیام امام حسین به عنوان مساله ای تاریخی، می توان تحلیلی را ارائه داد و هرکس در این زمینه آزاد است و منعی وجود ندارد، اما اینکه انسان نظر یک شخصیت را وارونه مطرح کند، اخلاقا هم مجاز به چنین چیزی نیستیم.
یک مقاله ای چندی پیش منتشر شد و جاهای مختلفی هم انعکاس پیدا کرد و حرف این مقاله این بود که فقها و علمای ما کاری به امام حسین نداشتند و امام(ره) مساله امام حسین را مطرح کرد و مساله امر به معروف و نهی از منکر را هم ایشان مطرح کرد و به رساله ها کشاند، در حالی که قبلا مساله امر به معروف و نهی از منکر در رساله ها نبود و فقه هم نمی تواند این مسائل را جواب بدهد. از فقه ایثار و فداکاری بیرون نمی آید. بعد ایشان نوشته اند که امام چون عرفان خوانده بود، بحث فنای عرفانی را وارد فقه و سیاست کرد و آن وقت نتیجه گرفت که: باید فداکاری کرد، و الّا با اصول و مبانی ای که در فقه وجود دارد، سازگار نیست!
حالا کدام بچه طلبه ای وجود دارد که با فقه و عرفان آشناست و نداند که آن فنایی که در عرفان است، ربطی به این فداکاری ندارد! «کلّ من علیها فانٍ» به این معنا نیست که انسان زیر تیغ برود تا به مقام فناء برسد. و بعد هم اصلا بحث امر به معروف و نهی از منکر، مبانی فقهیش روشن است. البته امام(ره) فرمودند که شرط «عدم ضرر» اگرچه باید رعایت شود ولی در برخی از مسائل که مساله اَهَمّی وجود دارد، باید ضرر را تحمل کرد و اقدام به امر به معروف و نهی از منکر کرد. آن مساله اهم را هم خود امام فرموده اند که از چه قبیلی است. آنجایی که ضرر را باید تحمل کرد و اقدام به امر به معروف و نهی از منکر کرد، امام مثال نزده اند به اینکه اگر بدحجابی را دیدید، تحمل ضرر کنید و به هر قیمتی که شده است، نهی از منکر کنید. امام در تحریر الوسیله فرموده اند اگر مساله مهمی پیش آمد مثل اینکه خانه خدا را می خواهند از بین ببرند و کعبه را ویران کنند، در چنین موردی تحمل ضرر کنید و جلوی آن را بگیرید. چیزی که اهمیتش از جان و مال و ناموس مسلمانها بالاتر باشد، طبق قاعده تزاحم باید حفظ شود و بحث اهم و مهم مطرح است و این هم طبق قاعده است و هیچ فقیهی نمی تواند از زیر بار این فتوا شانه خالی کند، انقلابی و غیر انقلابی هم ندارد. لذا در این دهه های اخیر هرکسی که این مساله را مطرح کرده است این فتوا را پذیرفته است. منهاج الصالحین مرحوم آیت الله خویی بحث امر به معروف ونهی از منکر دارد و همانجا ذیل شرط عدم ضرر این تبصره را ایشان اشاره کرده اند که اگر مساله مساله مهمی است انسان باید جان بدهد و جلوی منکر را بگیرد، البته نه هرچیزی که ما فکر می کنیم و توهم می کنیم که خیلی مهم است.
اَتباع فقهی ایشان از مراجع فعلی مثل آیت الله سیستانی و مثل آیت الله تبریزی و شاگردان ایشان همه همین فتوا را پذیرفته اند. اینها که دیگر نرفته اند، عرفان بخوانند و فناء را از آنجا بیاورند و در سیاست بیاورند و بعد سنجاق به فقه کنند و بعد هم نتیجه گرفته شود که دوره فرهنگ عاشورا که فداکاری و ایثار است گذشت! این نویسنده در ادامه این مقاله اینطور نتیجه گیری می کنند که باید برگشت به گذشته و گذشته هم این است که روضه خوانی می کردیم و اشک بر امام حسین می ریختیم و بقیه را بیخیال شویم! باعث تاسف است که در جامعه ما چنین مطالبی مطرح می شود، آن هم از نسلی که چنین انتظار و توقعی از آنها نمی رود.
بیانات حضرت امام در این زمینه بسیار جالب است و من بر می گردم به همان اثر اول حضرت امام یعنی کشف الاسرار. آنچه را که حضرت امام در سال های اوج پیروزی انقلاب و بعد از آن فرمودند سر جای خودش. برگردیم به هفتاد و چند سال قبل که امام این کتاب را تالیف کردند. در صفحه 174 حضرت امام(ره) در جواب به همان اشکال حکمی زاده که چرا شما می گویید یک قطره اشک بر امام حسین چقدر ثواب دارد و زیارت امام حسین چند هزار حج و عمره و جهاد است و اینها غیر معقول است و مگر ثواب گتره و گزاف است؟ مطلبی را مطرح کرده اند. حرف حکمی زاده این است که درست است که خداوند می تواند ثواب دهد ولی آیا خداوند حکیم نیست؟ این چه حکمتی است که گتره و گزاف ثواب بدهد. در اینجا حضرت امام در آن فضایی که معمولا گفته می شد نباید قیام امام حسین را سیاسی کرد، چنین نوشته اند:
«خدای عالم چون دید بنای دین را ماجراجویان صدر اول متزلزل کردند و جز چند نفر معدودی بر جای نماند، حسین بن علی را برانگیخت و با جانفشانی و فداکاری ملت را بیدار کرد و ثواب های بسیار برای عزاداران او مقرّر کرد تا مردم را بیدار نگه دارد و نگذارد اساس کربلا را که پایه اش بر بنیان کندن پایه های ظلم وجور بود، کهنه شود، پس لازم است که چنین ثواب هایی داده شود تا مردم با هر فشار وسختی هم که از آن است دست بر ندارند.»
در واقع اینها ثواب است به ازاء آن نتیجه ای که انتظار می رود. این کلام مربوط به فضای این سال ها و دهه های اخیر نیست. نمی دانم چه تعبیری به کار ببرم. خلاصه اینکه خیلی سَبُک است این حرف. و مناقشاتی که چه کسی با چه کسی دست داده و چه کسی با چه کسی دست نداده است و همه از امام حسین و از نهضت کربلا خرج کردن و اصلا به لحاظ مبانی اسلامی اینها در اختیار یک انسان فاضل و ملاّ که قرار بگیرد پوچ است و به آن می خندد. فقیه محقق کرکی است، فقیه علامه حلی است، فقیه آیت الله خویی است. فقیه آن کسی است که می گوید یک فعل در ظرف زمانی مختلف حکم مختلفی می تواند داشته باشد. گاهی از اوقات یک سلام کردن واجب می شود و گاهی حرام می شود و گاهی یک دست دادن واجب است و گاهی حرام می شود و دین اینقدر مضیّق و متصلّب نیست که ما بگردیم و برای هر مساله ای که امروز داریم یک مشابه تاریخی پیدا کنیم که ببینیم این کار خوب است چون یکبار اتفاق افتاده است و یا بد است چون قبلا اتفاق نیفتاده است. مگر دین اصول ندارد؟ مگر موازین ندارد؟ مگر با شرائط زمانی مختلف قابل انطباق نیست؟ اینها بیشتر یک بهره برداری سیاسی است و بهرحال ما در زمان خودمان فرهنگ عاشورا را در مواجهه با آفت هایی می بینیم و شما دوستان عزیزی که اینجا هستید هم از ایثارگران هستید و سوابقی دارید، و هم عاشقان و ارادتمندان حضرت امام هستید.
اولین وظیفه ما این است که این آفت ها را بشناسیم و هوشیارانه با این آفت ها مواجهه و برخورد داشته باشیم. اگر ما هوشیاری نداشته باشیم یا فردا نهضت عاشورا در کشور ما چیزی مشابه با عاشورا در پاکستان خواهد بود. خدا حفظ کند حضرت آیت الله جوادی را که بارها و بارها این مطلب را از ایشان شنیده ام که اگر دیر بجنبید، عاشورا در کشور ما، مشابه عاشورا در پاکستان خواهد بود و غیر از یک سری عزاداری بی محتوا و آمیخته به مجهولات و متوهمات چیزی باقی نمی ماند. اگر ما و شما دیر بجنبیم. باید در این زمینه ایستاد و تقدیر و تشکر کرد از عزیزانی که متعّهدانه و از سر درد و دلسوزی اینگونه از جلسات را برگذار می کنند و هیات ها را تشکیل می دهند و ان شاء الله که همه ما در رسیدن به این اهداف مقدس اباعبدالله موفق شویم.
وقتی زیارت عاشورا را می خوانیم و سرمان را هم بر سجده می گذاریم، از خداوند میخواهیم: «اللهم ارزقنی شفاعة الحسین یوم الورود» این یک دعاست و زمانی مطرح می شود که زائر، امام حسین را زیارت کرده است و مورد توجه و عنایت حق قرار گرفته است و خواسته ای در کنار زیارت داشته است. بعد می گوید: «و ثبّت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین» خدایا من «قدم» داشته باشم و جزء افتاده ها نباشم. و علاوه بر آن «ثبات قدم» داشته باشم. چون خیلی ها در بین راه می افتند و ما از خدا می خواهیم که این ثبات قدم توأم با صداقت و راستی باشد. اینکه انسان امام حسین را تغییر دهد و کنار بگذارد، با زیارت عاشورا سازگار نیست. چون عالم آخرت جای قدم نیست و جای قدم این دنیاست. و یا جمله دیگر که «و اسئل الله الذی اکرمنی بمعرفتکم و معرفة اولیائکم ان تجعلنی معکم فی الدنیا و الآخرة» این «معکم فی الدنیا» یعنی چه؟ اگر کار امام حسین مربوط به یک زمانی بود و تمام شد و الآن باید کار دیگری کرد و موضع دیگری انتخاب کرد، پس برای چه اینها را می خوانیم؟ و یا اگر دنیا خط زده شود و فقط «معکم فی الاخرة» مطرح باشد، پس در دنیا معیّت به چه معناست؟ ما همراهی در دنیا را هم می خواهیم. این معارف را به این شکل نمی توان ساده گرفت و ساده از دست داد.