صلاه مسافر(1) 94.8.12
شرط سوم قصر: کثیر السفر نبودن(1)، طرح مساله، روایات مساله
درس فقه، صلاه مسافر، سال تحصیلی 94-95، جلسه اول، 94/8/12
شرط سوم قصر: کثیر السفر نبودن(1)
طرح مساله، روایات مساله
مقدمه
فقهاء درباره شرایط صلاه قصر، اموری را ذکر کرده اند. شرط اول، شرط مسافت بود(ثمانیة فراسخ یا به تعبیر برخی از روایات مسیرة یوم). شرط دوم، قصد طی مسافت بود که اگر کسی ثمانیة فراسخ را بپیماید ولی از ابتداء، قصد طی مسافت را نداشته باشد، موجب قصر نیست. حال بحث می رسد درباره شرط سوم از شرایط قصر.
درباره شرط سوم، تعبیرات مختلفی است؛ بعضی از تعبیرات این است که قصر اختصاص به کسی دارد که «سفر، عمل و شغل او نباشد»(مثل راننده که نمازش در سفر شکسته نیست) و برخی، تعبیرات دیگری از این شرط کرده اند و مثلا گفته اند قصر اختصاص دارد به کسی که «کثیرالسفر» نباشد.
به نظر می رسد که در همه مباحث صلوة مسافر، این بحث از همه بیشتر مورد ابتلاء است و فروض و فروع زیادی در این باره مطرح می شود و اختلاف فتاوا هم در این باره بسیار زیاد است که به خواست خداوند این مساله را شروع می کنیم.
آغاز بحث با بیان روایات مساله
مرحوم صاحب وسائل، یک باب را به روایات این مساله اختصاص داده است. سیر بحث اینطور است که در ابتداء روایات را مطرح می کنیم و بعد کلمات فقهاء و تلقّی و دریافت آنها از این روایات را که طبقش فتوا داده اند، را بیان می کنیم و بعد به جمع بندی و تحلیل و بررسی می پردازیم.
این سیر با آن سیری که مرحوم آیت الله بروجردی دارند، یک تفاوتی در روش دارد(ولو اینکه ما سبک فقهی مرحوم آقای بروجردی را از سبک های دیگر متقن تر می دانیم ولی از این جهت، یک اختلافی است). ایشان روششان این است که یک مساله ای را از کلمات قدماء آغاز می کنند(از شیخ مفید و شیخ طوسی و ابن زهره و...) و آنها مطرح می کنند که تلقّی و فتاوای آنها چیست و در مرحله دوم به سراغ روایات می آیند.
اختلاف این است که به نظر بنده، بیش از اینکه ذهن ما با فتاوای اصحاب درگیر شود، باید به سراغ روایات اهل بیت(ع) رفت؛ در حالی که شخص خالی الذهن است و ببیند که اگر خودش در عصر امام(ع) باشد و این روایات را بشنود، در موردش چه می گوید. مرحله دوم این است که این فهم را با فهم اصحاب چک و کنترل و بررسی کند که تفاوتش چیست؟ به هرحال ایشان روشش این است که ابتداء، اقوال قدماء را به تفصیل بررسی می کند.
تقسیم بندی روایات مساله
کتاب وسائل، جلد 8، صفحه 484، باب یازده، از ابواب صلاه مسافر که در این باب، 12 روایت را ایشان نقل کرده اند که ممکن است برخی از آنها تکراری باشد و به 10 روایت برسد.(البته ما روایات اصل این شرط را مطرح می کنیم و بعد فروعی دارد که فعلا در مقام روایات فروع مساله نیستیم.)
به نظر بنده روایاتی را که صاحب وسائل تحت عنوان «بَابُ وُجُوبِ الْإِتْمَامِ عَلَى الْمُکَارِی وَ الْجَمَّالِ وَ الْمَلَّاحِ وَ الْبَرِیدِ وَ الرَّاعِی وَ الْجَابِی وَ التَّاجِرِ وَ الْبَدَوِیِّ مَعَ عَدَمِ الْإِقَامَةِ» جمع آوری کرده است، به دو دسته می توان تقسیم کرد:
دسته اول؛ روایاتی است که مصادیقی از صنوف و حِرَف مختلف را ذکر می کنند و از گروه هایی نام می برد که نماز آنها در سفر قصر نیست. مثل جمّال(که شتر کرایه می دهد و همراه شترهای خودش هم راه می افتد) و یا ملّاح(کسی که کشتی بان است) و یا راعی(چوپانی که همراه با گله حرکت می کند). از گروه هایی نام می برد که هرچند طیّ مسافت می کنند، اما در عین حال نماز آنها تمام است و احکام مسافر بر آنها مترتّب نیست.
دسته دوم؛ روایاتی که علاوه بر اینکه دسته ای از این گروه ها را نام می برد، قاعده و ضابطه ای را برای ملاک وجوب اتمام و یا قصر بیان می کند.
اما روایات دسته اول، اگر این دسته به تنهایی باشد، ما خودمان باید ببینیم که چقدر با الغاء خصوصیت می توانیم گروه های دیگر را ملحق کنیم. مثلا «جمّال» را که شتر کرایه می داده است، بیاییم و به راننده های آژانس تعمیم بدهیم و بعد به اتوبوس ها و قطار و هواپیما که با الغاء خصوصیت اینها را ملحق کنیم و گروه های دیگر را تحت این عناوین در بیاوریم. ولی اگر دسته دوم روایات باشد، دیگر الغاء خصوصیت لازم نیست و آن قاعده را از روایت بیرون می آوریم و دیگر لازم نیست خودمان با حدث و اجتهاد خود، بین این گروه ها جمع بندی کنیم.
دسته اول روایات مساله
اما دسته اول که روایاتی است که مصادیقی را تعیین می کند.(البته ما الان بحث سندی در مورد این روایات نمی کنیم، چون این روایات متعدد است و مساله متوقف بر یک سند خاص نیست و اگر جایی رسیدیم که مساله موقوف بر یک سند خاص باشد در مورد آن بحث می کنیم). البته این روایت سندش معتبر است:
1-روایت محمد بن مسلم
روایت چهارم از این باب:
«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: لَیْسَ عَلَى الْمَلَّاحِینَ فِی سَفِینَتِهِمْ تَقْصِیرٌ وَ لَا عَلَى الْمُکَارِی وَ الْجَمَّالِ.»(وسائل الشیعة، ج 8، ص485)
«مکاری»ها، کسانی هستند که حیوان را کرایه می دهند و «جمّال» عطف خاص بر عام است و اختصاص به کسانی دارد که شتر کرایه می دهند. البته این کرایه دهنده ها، آنهایی هستند که خودشان با حیوان حرکت می کنند. مثل کسی که راننده است و مسافران را جابجا می کند ولی اگر کسی ماشین را بدون راننده کرایه کرد، مشمول این حکم نیست. پس «مکاری»ها، کسانی بودند که خودشان کاروان را حرکت می دادند.
در این روایت، قاعده ای نیست و فقط گفته اند که این افراد وظیفه شان تقصیر نیست. حالا چگونه از این روایت، یک قاعده ای را کشف کنیم؟ بگوییم: قدر جامع در این روایت، «کسی است که شغلش اقتضاء مسافرت دارد»؟ که این یک نوع الغاء خصوصیت است. یا اینکه یک مقدار توسعه بدهیم و بگوییم: «کسی که زیاد مسافرت می رود»(چه شغلش مسافرت باشد و چه نباشد)؟ مثلا کسی که هر هفته سفر تبلیغی می رود و یا کسی که در روستایی معلّم است که اینها شغلشان مسافرت نیست ولی در عین حال، لازمه کارش، مسافرت است. آیا اینها را هم می توانیم ملحق به این عناوین کنیم؟ یا اصلا بگوییم در کثرت سفر، کاری به شغل هم نداشته باشد مثل سربازهایی که مرتب سفر می کنند که اصلا سربازی شغل هم نیست.
اگر بخواهیم از جمّال و مکاری و ملّاح الغاء خصوصیت کنیم، بیشتر از افرادی مثل راننده و خلبان را نمی توان استفاده کرد. پس این روایت مشکل است.
2-روایت علی بن جعفر
روایت هفتم از این باب:
«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْعَلَوِیِّ عَنِ الْعَمْرَکِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ ع عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَصْحَابُ السُّفُنِ یُتِمُّونَ الصَّلَاةَ فِی سُفُنِهِمْ.»(وسائل الشیعة، ج 8، ص486)
3-روایت محمد بن مسلم
روایت هشتم از این باب:
«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ (أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى) عَنْ أَبِی الْمَغْرَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: لَیْسَ عَلَى الْمَلَّاحِینَ فِی سَفِینَتِهِمْ تَقْصِیرٌ وَ لَا عَلَى الْمُکَارِینَ وَ لَا عَلَى الْجَمَّالِینَ.»(وسائل الشیعة، ج 8، ص486)
به نظر می رسد که این روایت هشتم، همان روایت چهارم این باب است. آنجا «محمد بن مسلم عن احدهما» بود اینجا هم «محمد بن مسلم عن احدهما» است. آنجا « لَیْسَ عَلَى الْمَلَّاحِینَ فِی سَفِینَتِهِمْ تَقْصِیرٌ وَ لَا عَلَى الْمُکَارِی وَ الْجَمَّالِ.» آنجا «الجمّال»(اسم جنس) بود و اینجا «الجمّالین»(جمع) و در آنجا «المکاری» و اینجا هم «المکارین». راوی یک راوی است و متن هم یک متن و امام هم یک امام است. قاعدتا، روایت شماره هشت، باید بیاید ذیل روایت چهار و به عنوان یک نقل دیگر از روایت واحد تلقی شود.
اما اینکه چه فرقی می کند؟ در اینجا شاید فرقی نکند، اما توجه به این مساله لازم است که گاهی کسی می گوید در فلان مساله ده روایت داریم، ولی وقتی جمع و جور می شود، دیده می شود که سه روایت است و نقل های مختلف و نه روایات متعدد. آن وقت اینکه کثرت روایتی، در چه حدی باشد، در اینکه انسان به اطمینان برسد یا نرسد؟ و یا در اینکه با روایت دیگری تعارض پیدا می کند؟ در جاهای دیگر به هرحال دارای آثار است و این شماره های روایات کتب، خیلی ملاک نیست.
4-روایت سکونی
روایت نهم از این باب:
«وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی زِیَادٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ: سَبْعَةٌ لَا یُقَصِّرُونَ الصَّلَاةَ- الْجَابِی الَّذِی یَدُورُ فِی جِبَایَتِهِ- وَ الْأَمِیرُ الَّذِی یَدُورُ فِی إِمَارَتِهِ- وَ التَّاجِرُ الَّذِی یَدُورُ فِی تِجَارَتِهِ مِنْ سُوقٍ إِلَى سُوقٍ- وَ الرَّاعِی وَ الْبَدَوِیُّ- الَّذِی یَطْلُبُ مَوَاضِعَ الْقَطْرِ وَ مَنْبِتَ الشَّجَرِ وَ الرَّجُلُ الَّذِی یَطْلُبُ الصَّیْدَ- یُرِیدُ بِهِ لَهْوَ الدُّنْیَا- وَ الْمُحَارِبُ الَّذِی یَقْطَعُ السَّبِیلَ.»(وسائل الشیعة، ج 8، ص486)
«جابی» همان کسی است که مامور جمع آوری زکوات است و جبایت خراج می کند از یک محل به محل دیگر و برای جمع خراج طی مسیر می کند و امیرهایی که سیار هستند و تجّاری که در بازارهای مختلف می روندو... درست است که اینها در یک ردیف آمده اند، اما دو مورد آخر(الرجل الذی یطلب الصید یرید به لهو الدنیا و المحارب الذی یقطع السبیل) ماهیتش، با بقیه متفاوت است و لذا فقهاء، عنوان دیگری برایشان قرار داده اند که نمازشان تمام است.
باید این دو مورد اخیر کنار گذاشته شود و بقیه موارد را در نظر گرفت که مصداق چه عنوانی قرار می گیرند؟ خب، این روایت با روایات قبل تفاوتی دارد چون در روایات قبل، حرفه هایی بود که خود حرفه ها، اقتضای سفر داشتند، در حالی که اینجا خودِ حرفه، اقتضای سفر ندارد. بلکه تجارت ثابت است ولی این شخص تجارت را در سفر انجام می دهد. مثل کسی که معلّم است و یا طبیبی که در شهرهای مختلف مطب دارد.
علی ایّ حال این روایت درست که مثال، مثال است و گروه های خاصی را نام می بردف اما در عین حال جمع بندی از این عناوین، مقداری توسعه بیشتری پیدا می کند.
دسته دوم روایات
اما روایاتی که می توان از آن قاعده ای را بدست آورد و کشف کرد که ضابطه در قصر و اتمام چیست. این تعبیراتِ مثل «کثیرالسفر» تعبیرات روایی نیست بلکه استنباطی است که از همین روایات بدست آمده است:
1-روایت زراره
روایت دوم این باب:
«وَ عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَرْبَعَةٌ قَدْ یَجِبُ عَلَیْهِمُ التَّمَامُ- فِی سَفَرٍ کَانُوا أَوْ حَضَرٍ- الْمُکَارِی وَ الْکَرِیُّ وَ الرَّاعِی وَ الْأَشْتَقَانُ لِأَنَّهُ عَمَلُهُمْ.»(وسائل الشیعة، ج 8، ص485)
«کریّ» را معنا کرده اند که کسی که اجیر می شود برای ارائه خدمات در سفرها مثلا در هواپیما یک خلبان وجود دارد و یک خدمه پرواز وجود دارد. در خدمه پرواز، مهندسین پرواز و خدمه هستند که اینها اجیر هستند و اجیر در سفر هستند. در کاروان ها فقط کسانی نیستند که «جمّال» هستند و حیوان را می برند، بلکه کسانی هم برای خدمات جنبی هستند که اینها را «کریّ» گفته اند.
مجمع البحرین نقل کرده که معنای «اشتقان»، «برید» است.(ج6، ص272) یعنی «پستچی» که از شهری به شهر دیگر، محموله های پستی را می برد. برخی هم گفته اند که این، تفسیرِ درستی نیست و در روایت دیگری هم این تعبیر آمده است و «اشتقان» اصلش فارسی است و معرّب «دشتبان» است و منظور این است که یک منطقه ای را در دست دارد و زمین های مختلف را سرکشی می کند.
حضرت فرمودند چون عمل و کار اینها، این است. اولا این «عمل» را فقهای ما تفسیر به «شغل» کرده اند که شغل اینها، حرکت و سفر است. آنوقت کسانی که روی این عنوان «عمل» توقف کرده اند و برای «عمل» موضوعیت قائل شده اند، در فتوای خودشان بین کسانی که شغلشان سفر است، با کسانی که شغلشان فی السفر است، تفاوت قائل شده اند و گفته اند: که قصر برای کسانی است که شغلشان فی السفر است مثل پزشکی که بین دو یا سه شهر تردد می کند که شغله فی السفر است. لذا راننده نمازش تمام است ولی پزشک نمازش قصر است. از «لانّه» این را فهمیده اند که شغل باید سفر باشد. الان نمی خواهیم استنتاج کنیم و فقط می خواهیم دقت را معطوف به این نکته کنیم که از این تعلیل چه چیز می شود، استفاده کرد؟ موضوع یا قاعده را در چهار روایت گروه اول، خودمان می خواستیم، استنباط می کنیم و جمع بندی کنیم ولی اینجا خود امام(ع) ملاک را بیان کرده است.
2-مرفوعه ابن ابی عمیر
روایت دوازده این باب(این روایت هم روایت خوبی است، فقط ابن ابی عمیر از امام صادق نقل می کند که مرسل است):
«مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ فِی الْخِصَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ عَنِ السَّعْدَآبَادِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ رَفَعَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: خَمْسَةٌ یُتِمُّونَ فِی سَفَرٍ کَانُوا أَوْ حَضَرٍ- الْمُکَارِی وَ الْکَرِیُّ وَ الْأَشْتَقَانُ- وَ هُوَ الْبَرِیدُ وَ الرَّاعِی وَ الْمَلَّاحُ لِأَنَّهُ عَمَلُهُم أَقُولُ: وَ یَأْتِی مَا یَدُلُّ عَلَى ذَلِکَ وَ یَأْتِی مَا ظَاهِرُهُ الْمُنَافَاةُ وَ نُبَیِّنُ وَجْهَهُ»(وسائل الشیعة، ج 8، ص487-488)
اینجا «اشتقان» تفسیر به «برید» شده است، اما آیا امام(ع) خودش اول فرموده است «اشتقان» و بعد خودش فرموده که «اشتقان» به معنای «برید» است؟ این که خیلی مستبعد است. در این روایت که از شیخ صدوق نقل شده است، به احتمال زیاد، عبارت «و هو البرید» تفسیر شیخ صدوق برای «اشتقان» باشد. آن وقت این تفسیری که در مجمع البحرین هم آمده، علی ایّ حال، با لغت سازگار نیست ولو اینکه شیخ صدوق فرموده باشند چون آنچه در لغت آمده، این است که «اشتقان»، «دشتبان» است(همان معنایی که قبلا عرض شد.)
آنچه که برای ما مهم است، این است که حضرت بعد از این پنج گروه فرمودند: «لانّه عملهم» یعنی چون کارشان این است. و وقتی کارشان این شد، می توانید به این پنج گروه، گروه های دیگری را هم اضافه کنید که در زمان گذشته وجود نداشته است، مثلا خلبان که در آن زمان نبوده است و می توان آن را به ملّاح و یا جمّال اضافه کرد.
توجه شود که اگر «عمل» را ملاک قرار دادیم، آن وقت، بادیه نشینان و کوچ نشینان، مشمول «لانّه عملهم» نیستند چون «کوچ» برای آنها شغل نیست. بادیه نشینی عمل و حرفه و شغل نیست و شامل آنها نمی شود.
3-روایت اسحاق بن عمار
حدیث پنجم این باب:
«وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَلَّاحِینَ وَ الْأَعْرَابِ هَلْ عَلَیْهِمْ تَقْصِیرٌ- قَالَ لَا بُیُوتُهُمْ مَعَهُمْ.»(وسائل الشیعة، ج 8، ص485-486)
در این روایات یک قاعده دیگر را داریم.
4-مرسله سلیمان الجعفری
حدیث ششم از همین باب:
«وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْجَعْفَرِیِّ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْأَعْرَابُ لَا یُقَصِّرُونَ وَ ذَلِکَ أَنَّ مَنَازِلَهُمْ مَعَهُمْ.»(وسائل الشیعة، ج 8، ص486)
شخصی که خانه به دوش است، فرق می کند با «جمّال» و «مکاری» که وطن و منزلی دارند و به سفر می روند و بر می گردند. اما اینها دائم در حال سفر هستند. پس اینجا با تعبیر «بیوتهم معهم» و «منازلهم معهم» همراه شدیم.
5-مرسله دیگر سلیمان الجعفری
حدیث یازده همین باب:
«أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِیُّ فِی الْمَحَاسِنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سُلَیْمَانَ الْجَعْفَرِیِّ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: کُلُّ مَنْ سَافَرَ فَعَلَیْهِ التَّقْصِیرُ وَ الْإِفْطَارُ غَیْرَ الْمَلَّاحِ- فَإِنَّهُ فِی بَیْتٍ وَ هُوَ یَتَرَدَّدُ حَیْثُ»(وسائل الشیعة، ج 8، ص487)
در اینجا قهرا باید اینطور تفسیر کرد که این روایت نظر دارد به «ملّاحینی» که همیشه روی آب هستند و اصلا خانه و زندگی ندارند. از لحاظ تاریخی نمی دانم که چنین چیزی شایع و رایج بوده است یا خیر. آنچه فعلا برای ما متعارف است، این است که یک کشتی از یک بندر حرکت می کند و بر می گردد و کسی که در این کشتی قرار دارد، در ساحل و خشکی یک منزل و وطن دارد که می رود و بر می گردد. عین کسی که خلبان یا راننده است.
تفکیک و انحصار دو ملاک
نکته ای از مرحوم بحرالعلوم نقل شده و بعد هم فقهای دیگر دنبال کرده اند(تا مرحوم سید در عروه(ج3، ص452و453. و آن اینکه، این دو تعلیلی که در این روایات است(«لانّهم عملهم»و«بیوتهم معهم»)، دو ملاک جداگانه برای اتمام است. درست است که در یک باب، با هم جمع شده اند ولی ملاکاتش معلوم نیست که یکسان باشد. مثل روایت نهم که خواندیم که یک ملاک این بود که «شغله السفر» که این شامل چوپان و جمّال می شود و بدون سفر تحقق پیدا نمی کند و یک ملاک دیگر در مورد کسانی بود که مساله شغل مطرح نیست بلکه اصلا خانه به دوش هستند.
تفاوت این است که در گروه اول، یک وطنی است که خانه و زندگی آنجاست که از خانه خود حرکت می کنند و به خانه خود بر می گردند. نسبت به گروه اول، سفر صدق می کند. اما نسبت به گروه دوم، سفر صدق نمی کند چون سفر آنجایی صدق می کند که وطنی و حذری باشد و خانه و زندگی باشد و انسان که مسافرت می رود یعنی از خانه خود جدا می شود ولی اگر خانه و زندگی او همراه اوست که سفر نمی شود. در اوّلی، اگر حکم به اتمام می شود، تخصیص نسبت به حکم مسافر است. یعنی موضوع مسافر، محقّق است اما حکم مسافر را ندارند و نمازشان قصر نیست. اما دومی خروج موضوعی دارد و تخصّص است چون آنچه ما داریم، این است که «المسافر یقصّر» و کسی که خانه او، همراه اوست، عنوان مسافر برای او صدق نمی کند. اگر فرض شود، کسانی هستند که گردشگرند اما کسانی که خانه و زندگیشان را برداشته اند و از این کشور به آن کشور در حرکتند، اینها عنوان مسافر را ندارند، اما در عین حال «بیوتهم معهم»، یعنی به یک ملاک دیگری، نماز اینها تمام است.
مرحوم سید در عروه(ج3، ص452و453) و همچنین مرحوم آقای بروجردی در تقریراتی که دارند(البدر الزاهر، ص164) جمع بندی شان از روایات این است که باید این دو ملاک(«عملهم السفر» یا «بیوتهم معهم») را از هم جدا کنیم و دیگر عنوان «کثیر السفر» و عنوان «سفره اکثر من حذره» و عنوان «شغله فی السفر» همه اینها، کنار گذاشته شود و ملاک برای «اتمام» فقط همین دو مورد است و این دو مورد هم، قابلیت ادغام در هم را ندارند و بر یکی، «سفر» صدق می کند و بر یکی، «سفر» صدق نمی کند.
تفاوت تعابیر قدماء با تعابیر روایات
بین این فهمی که ما الان داریم، با آن چیزی که فقهای ما، از قدمای اصحاب مثل شیخ مفید و شیخ طوسی دارند متفاوت است. آنها از این تعبیرات استفاده نکرده اند و مساله «عمله السفر» را بیان نکرده اند و گفته اند کسانی که «سفره اکثر من حذره» و یا «سفره کثیر». یعنی یک عدم انطباقی بین فتاوای اصحاب با این روایات وجود دارد که در جلسه بعد بیان خواهیم کرد.
از همینجاست که ما به یک نکته ای که آقای بروجردی در بحث هایشان می فرمودند، اشکال و اعتراض می کردیم. ایشان می فرمایند که اگر به قدمای اصحاب رجوع کنیم، می بینیم یک تعبیراتی را بیان کرده اند و ما می گوییم این تعبیرات ماخوذ از روایات است و به نصوص آنها، مثل روایات معامله می کنیم چون آنها عین روایات را می گرفتند و دخل و تصرف نمی کردند.
ما قبلا بیان کردیم که نه؛ اگر آنها هم تعبیراتی به کار برده باشند، باز هم ممکن است که اجتهادشان باشد و الزاما به این معنا نیست که متن روایت در اختیارشان بوده و آن را آورده اند. لذا راه اجتهاد حتی در برابر شهرت بین قدماء بسته نیست که ایشان می گویند: نه؛ فتوای قدماء برای ما حجت است و برای ما خط قرمز است. که ما گفتیم خیر؛ اجتهادات آنها، همانجا هم دخالت دارد و یکی از موارد نقض که همینجا مطرح می شود، همین است. روایات را ببینید و فتاوای آنها را هم ببینید که آنها تعبیراتی را بکار برده اند که استنباط آنها بوده است مثل تعبیر «کثرت سفر» درحالی که این تعبیر در روایات نیست. ما اینجا آزادانه می توانیم به خود روایات مراجعه کنیم، ببینیم که خود روایات چه می گویند. البته آنها به عصر ائمه(ع) نزدیکتر بوده اند و نسبت به فهم آنها باید ملاحظه، دقت و احتیاط کنیم اما تعبّد نسبت به فهم آنها وجود ندارد یعنی حجیت تعبدی نیست.