در حال بارگذاری ...

جلسه سوم اصول94.7.13

دلیل عقلی از منظر اخباری ها(1)

دوشنبه 94.7.13

دلیل عقلی از منظر اخباری ها(1)

 

بسم الله الرحمن الرحیم

تحریر محل نزاع

مقدمه ای درباره حجیت عقل مطرح شد. اولین مطلبی که باید مورد بحث قرار بگیرد، تحریر محل نزاع است. منظور از تحریر محل نزاع، بررسی این مسأله است که اختلاف نظر در حجیت عقل کجاست؟ کسانی که مثبِت استند درصدد اثبات چه چیزی استند و منکِرین چه چیزی را انکار می کنند؟ آیا منکِرین مستقلات عقلیه را منکرند؛ حکم عقل به حسن و قبح را نمی پذیرند؟ یعنی جزء عدلیه نیستند و مثل اشاعره فکر می کنند که حسن وقبح شرعی است؟ آیا کسانی از امامیه که دلیل عقلی را انکار می کنند، حسن و قبح عقلی را انکار می کنند؟ اگر چنین باشد ما باید بحث خودمان را بر اثبات مستقلات عقلیه متمرکز کنیم. یا آنکه آنها هم مستقلات عقلیه را قبول دارند، که اگر چنین باشد پس سوال این است که انکارشان مربوط به چه موضوعی است؟

برای تحریر محل نزاع بهتر است مستقیماً سراغ کلمات مخالفین برویم و ببینیم آنها با چه چیزی از حجیت عقل مخالفند. در بین امامیه باید مخالفین حجیت عقل را از میان اخباریین سراغ گرفت. لذا کلمات برخی از علمای اخباری را بررسی می کنیم تا معلوم شود محل بحث و نظر آنها در حجیت عقل چیست؟ امروز نظرات شیخ یوسف بحرانی(ره) صاحب حدائق را در مسأله حجیت عقل مرور می کنیم و روزهای بعد نظرات ملا امین استر آبادی را در کتاب «فوائد المدنیه» می بینیم که عمده مخالفتها در آن کتاب است بررسی آن اهمیت خاصی دارد.

بررسی نظرات صاحب حدائق

صاحب حدائق مقدماتی را در کتاب فقهی خود مطرح کرده است. یکی از آن مقدمات، بحث حجیت عقل است:

المقدمة العاشرة فی بیان حجیة الدلیل العقلی و عدمها.[1]

ایشان عنوان بحث را یک عنوان اعم قرار داده است. این مقدمه از صفحۀ 125 تا 133 ادامه پیدا می کند. ما فرصت نداریم تا تمام مطالب کتاب را در کلاس بخوانیم. پس دوستان برای آشنایی با اصول فکری صاحب حدائق و موافقین ایشان این قسمت را مطالعه کنند تا هم نظر و استدلال ایشان روشن شود و هم اختلاف نظر اصولیین و اخباریین و نقدهایی که طرفین نسبت به همدیگر دارند مشخص گردد. من بعضی از نکات آن را به مقدار فرصت، خدمت شما عرض می کنم و روزهای بعد دیگر متون دسته اول اخباریین در مورد انکار حجیت عقل را مورد بررسی قرار می دهیم. بعد جمع بندی انجام می دهیم تا ببینیم مجموعاً چه چیزی از کلام آنها می توان به دست آورد.

نکتۀ اول: اعتراف به پذیرش حجیت عقل بین امامیه و شاذ بودن عدم پذیرش آن

نکتۀ اولی که صاحب حدائق به آن اشاره کرده و نکته ذی قیمتی است این است که طریقۀ علمای امامیه بر اعتماد بر دلیل عقلی بوده و خود ایشان قبول دارد که انکار حجیت عقل یک جریان استثنائی در فقه وکلام امامیه و بر خلاف مسیر امامیه است. ایشان بعد از بیان این مطلب می گویند:

و لم أرَ مَن رَدَّ ذلک و طعن فیه سوى المحدّث المدقق السید نعمة الله الجزائری... .[2]

 و می پذیرند تنها کسی که بر این شیوه و رویّۀ امامیه طعن و رد وارد کرده، سید نعمت الله جزائری است که این اعتراف نشان می دهد جریان اخباری گری در باب انکار حجیت عقل، یک جریان استثنایی و عارضی است و الا مسیر فقه ما بر حجیت عقل استوار بوده است. صاحب حدائق، مراجعات و تتبعات خوبی به منابع اولیه دارند و جدای از اینکه چقدر تحقیقات ایشان از عمق برخوردار است، واقعا اهل تتبع استند. در ابتدا می فرماید:

قد اشتهر بین أکثر أصحابنا (رضوان الله علیهم) الاعتماد على الأدلة العقلیة فی الأصول و الفروع و ترجیحها على الأدلة النقلیة، و لذا تراهم فی الأصولین- أصول الدین و أصول الفقه- متى تعارض الدلیل العقلی و السمعی قدموا الأول و اعتمدوا علیه و تأولوا الثانی بما یرجع الیه و إلا طرحوه بالکلیة، و فی کتبهم الاستدلالیة فی الفروع الفقهیة أول ما یبدأون فی الاستدلال بالدلیل العقلی ثم ینقلون الدلیل السمعی مؤیدا له، و من ثم قدم أکثرهم العمل بالبراءة الأصلیة و الاستصحاب و نحوهما من الأدلة العقلیة على الأخبار الضعیفة باصطلاحهم بل الموثقة.[3]

اعتماد بر ادلۀ عقلیه در اصول و فروع و ترجیح عقل بر ادله نقلیه بین فقها مشهور است. و در تعارض میان دلیل عقلی و نقلی، دلیل عقلی را مقدم می دارند و بر آن اعتماد می کنند و در ظهور دلیل نقلی تصرف می کنند به طوری که با عقل مخالف نباشد. و اگر امکان توجیه نباشد به طور کلی دلیل مخالف عقل را کنار می گذارند. در استدلالات فقهی، اول با دلیلی عقلی استدلال می کنند و بعد به سراغ دلیل نقلی می روند. از همین جاست که به برائت یا استصحاب تمسک می کنند و دلیل نقلی ضعیف را کنار می گذارند. این تقریر نظر غالب فقهای امامیه در مورد دلیل عقلی است که مورد اذعان و اعتراف صاحب حدائق است.

ایشان در اینجا برای ادعای خود شاهدی را ذکر می کنند که چه شاهد درست باشد و چه نباشد، اصل آن مطلبی که گفته اند درست است. شاهدی که می آورند از کلام محقق حلی صاحب شرایع است. صاحب شرایع در یکی از رساله هایش مسأله ازالۀ نجاست با غیر ماء را مطرح کرده است. مسأله این است که آیا می شود با غیر آب نجاست را بر طرف کرد؟ تردیدی نیست که ازالۀ حدث، وضو، و یا غسل با آب صورت می گیرد، اما اگر لباس انسان نجس شد آیا حتماً باید با آب تطهیر شود یا با مواد ضدعفونی کنندۀ دیگر هم می شود ازالۀ نجاست کرد؟ الان در جایی که انسان خون می دهد با پنبۀ الکلی آن مقدار خونی که آمده است را پاک می کنند. آیا این کار تطهیر هم هست یا اینکه با کشیدن پنبه نجاست اضافه می شود؟ اتفاقا این مسألۀ در روزگار ما هم بسیار مورد ابتلاء است. سید مرتضی از کسانی است که ازالۀ از خبث را اختصاص به استفاده از آب نمی دهد. استدلالی که ایشان می آورد این است که در ازالۀ نجاست بین آب و غیر آب عقلاً فرقی نیست. مگر آب چه کار می کند که امثال الکل و پاک کننده های دیگر انجام نمی دهند؟ ایشان در اینجا پای عقل را به میان آورده اند.

صاحب حدائق می گوید ببینید که سید مرتضی که از قدماست چه اهمیتی به دلیل عقلی داده است. علاوه بر آن، نقل محقق حلی از فتوای سید مرتضی به گونه ای است که این فتوا مورد تسالم امامیه است و مرحوم محقق هم این فتوا را تأیید می کند؛ چون می گوید، بله اگر چه به لحاظ عقلی تفاوتی وجود ندارد ولی شرع آمده و فرقی گذاشته است؛ یعنی اولاٌ و بالذات از نظر عقل، تفاوت را انکار می کند ولی چون شرع تفاوت گذاشته است، آن را می پذیرد. ولی از نظر صاحب حدائق اشکال به محقق هم وارد است، به این دلیل که اصلاً این مساله، عقلی نیست. صاحب حدائق به محقق هم اشکال دارد، چه برسد به سید مرتضی.

قال المحقق (رضوان الله علیه)- فی بعض مصنفاته فی مسألة جواز ازالة الخبث بالمائع و عدمه، حیث ان السید المرتضى (رضی الله عنه) اختار الطهارة من الخبث به و نسب ذلک الى مذهبنا مؤذنا بدعوى الإجماع علیه- ما صورته: «اما علم الهدى فإنه ذکر فی الخلاف انه إنما أضاف ذلک الى المذهب لان من أصلنا العمل بدلیل العقل ما لم یثبت الناقل، و لیس فی الأدلة النقلیة ما یمنع من استعمال المائعات فی الإزالة و لا ما یوجبها، و نحن نعلم انه لا فرق بین الماء و الخل فی الإزالة بل ربما کان غیر الماء أبلغ، فحکمنا حینئذ بدلیل العقل».[4]

استدلال سید مرتضی این است که ما به دلیل عقل عمل می کنیم مگر اینکه ناقلی به اثبات برسد. و در مسأله ازاله نجاست با غیر ماء دلیل نقلی خاصی وجود ندارد که جلوی حکم عقل ایستادگی کند. ما وجداناً می دانیم در ازالۀ نجاست بین سرکه و آب فرقی نیست. و چه بسا بعضی از غیر مایعات سریع تر از آب پاک می کنند و از نظر خاصیت پاک کنندگی خیلی قوی تر هستد.

محدّث بحرانی در ادامه می گوید:

ثم قال المحقق (قدس سره) بعد کلام فی البین: «أما نحن فقد فرقنا بین الماء و الخل فلم یرد علینا ما ذکره علم الهدى».[5]

محقق می فرماید: ما بین سرکه و آب فرق گذاشته ایم و اشکالی که علم الهدی فرموده است به ما وارد نمی شود، چون برای ما  ثابت شده که بین آب و غیر آن تفاوت وجود دارد.

صاحب حدائق از این گفتگوی بین محقق و سید مرتضی می خواهد نتیجه بگیرد که هر دوی آنها روی کبرایی تسالم دارند، و آن استفاده از عقل در فروعات شرعیه است و لو در صغری اختلاف دارند:

فانظر الى موافقته لعلم الهدى فیما نقله عنه من أصالة العمل بدلیل العقل فی الفروع الشرعیة و إنما نازعه فی هذا الجزئی و حصول الفرق فیه بین الفردین المذکورین. و ستأتیک هذه المسألة فی مبحث الماء المضاف ان شاء الله تعالى.[6]

این مطلب را ایشان برای این آورده اند که نشان دهد از قدما تا متاخرین همه دلیل عقل را پذیرفته اند و اینجاست که می گوید به جز سید نعمت الله جزایری کسی با این سیره مخالف نبوده است که مربوط به قرن یازدهم می باشد. به هر حال در فقه ما پایه و اساس بر همین بوده است.

 نکتۀ اول سیر حجیت عقل در بین علمای ما را نشان می دهد و صاحب حدائق ادعای این را هم نمی کند که همانطوری که ما منکر هستیم، پیشینیان هم منکر بوده اند و حرفهای خودش را به دیگران نسبت نمی دهد. البته این مطلب انصاف علمی ایشان را هم نشان می دهد، چراکه بسیاری از افراد سعی می کنند هر چه را خودشان می فهمند و تشخیص می دهند، به نحوی بگویند که بقیه هم چنین نظری داشته اند و همین را گفته اند. صاحب حدائق یک چنین ادعایی در این جا ندارد و توجه هم دارد که حرفهایی که می زند بر خلاف مسیر عمومی فقه در گذشته است.

نکتۀ  دوم: بیان دلایل عدم حجیت عقل در فقه

اما مطلب دوم این است که جناب سید نعمت الله جزائری که محدّث بوده اند و به تبع ایشان محدّث بحرانی، چه مشکلی در حجیت عقل می‎بینند و چرا حاضر نیستند حجیت عقل را بپذیرند؟ ایشان یک بحث تاریخی دارند که الان برای ما کاربردی ندارد. حاصل آن بحث تاریخی این است که ایشان فقهای امامیه را متهم می کنند که تحت تاثیر فقهای عامه قرار گرفته اند. چون علمای اهل سنت اهل رأی و قیاس و استحسان و امثال این استدلالات ظنیه هستند، علمای ما هم تحت تاثیر قرار گرفته اند و این سنخ استدلالات را در فقه ما وارد کرده اند.

این قسمت اول دلایل است و در ادامه تعریض به فلاسفه دارند که اینها اعتماد به عقل می‎ کنند و گاهی از اوقات دست آوردهای وحی را کنار می گذارند. خوب این نزاع، نزاع دیگری است که با بحث فقهی ای که در اینجا وجود دارد متفاوت است. مثلاً فرض بگیرید فلاسفه متهم هستند که قائل به قِدَم عالم هستند، در حالی که شرایع و انبیاء قائل به حدوث عالم هستند و فلاسفه استدلالهای عقلی را در برابر مکتب انبیاء قرار داده اند. یک چیزی را هم اینجا نقل می کنند که خواندنش از باب مطایبه بد نیست. سید نعمت الله جزائری می گوید:

و طرحوا ما جاءت به الأنبیاء (علیهم السلام) حیث لم یأت على وفق عقولهم، حتى نقل ان عیسى (على نبینا و آله و علیه السلام) لما دعا أفلاطون الى التصدیق بما جاء به أجاب بأن عیسى رسول الى ضعفة العقول، و اما انا و امثالی فلسنا نحتاج فی المعرفة إلى إرسال الأنبیاء. و الحاصل انهم ما اعتمدوا فی شی ء من أمورهم الا على العقل، فتابعهم بعض أصحابنا و ان لم یعترفوا بالمتابعة... .[7]

ایشان می گوید: فلاسفه حتی به انبیاء هم اشکال می کردند و هرچه را مطابق عقلشان نبوده،  نمی پذیرفتند و صف بندی فلاسفه در برابر انبیاء از اول وجود داشته و حتی نقل شده است که حضرت عیسی(ع) وقتی افلاطون را به ایمان آوردن دعوت کرد، پاسخ افلاطون این بود که تو پیغمبر آدم هایی هستی که از نظر عقلی ناتوان هستند و دین به درد همین افراد می خورد و ما خودمان عقل داریم و احتیاجی به شریعت شما به طور کلی نداریم. اصحاب ما هم که اعتماد به عقل می کنند، اینها هم در همان خط هستند، هر چند که به آن اعتراف نمی کنند ولی حقیقتاً همین طور است!

 ایشان می گوید ریشۀ این جریانات از همان فلاسفه ای است که حاضر به اذعان و اعتراف به شریعت انبیاء الهی نبودند. لذاست که گفته اند:

 انه إذا تعارض الدلیل العقلی و النقلی طرحنا النقلی أو تأولناه بما یرجع الى العقل.[8]

اگر تعارضی بین دلیل عقلی و نقلی اتفاق بیافتد، دلیل نقلی را کنار گذاشته یا تاویل می کنیم به گونه ای که با حکم عقل تطابق پیدا کند.

البته این کاری است که نه تنها در فقه انجام می شود بلکه در کلام و تفسیر نیز اینچنین است. مثل: وَ جاءَ رَبُّکَ (فجر 22) که در تفسیر در آن تصرف می کنند و می گویند امر پروردگارآمد؛ زیرا خداوند جسم نیست که بیاید و ذات حق تعالی از انتقال منزه است. فرمان الهی رسید. ایشان اعتراضشان به این است که چرا عقل را مقدم می دارید. سید نعمت الله این مطالب را گفته و صاحب حدائق آنها را خیلی پسندیده و تأیید کرده و مفصلاً نقل کرده است. بعد مثالهایی را ذکر می کنند تا به اینجا می رسند که:

و اما مسائل الفروع فمدارهم على طرح الدلائل النقلیة و القول بما أدت الیه الاستحسانات العقلیة، و إذا عملوا بالدلائل النقلیة یذکرون- أولا- الدلائل العقلیة ثم یجعلون دلیل النقل مؤیدا لها و عاضدا إیاها: فیکون المدار و الأصل إنما هو العقل... .[9]

در اصول و فروع همین کار را می کنند و استحسانات عقلی را عمل می کنند و در مسائل فقهی اول دلائل عقلی می آورند سپس دلیل نقلی را مؤیّد و معاضد قرار می دهند. پس پایه و اساس را بر عقل قرار داده اند.

تا اینجا نگاه علمای اخباری نشان داده شد و می گویند علمای اصولی اینجوری عمل می کنند. خوب حالا این مطلب چه اشکالی دارد؟ از اینجا صاحب حدائق می خواهد به این روش اشکال وارد کند و نشان دهد که چه محظوری را به دنبال دارد:

و هذا منظور فیه، لأنا نسألهم عن معنى الدلیل العقلی الذی جعلوه أصلا فی الأصولین و الفروع، فنقول: ان أردتم ما کان مقبولا عند عامة العقول، فلا یثبت و لا یبقى لکم دلیل عقلی، و ذلک کما تحققت ان العقول مختلفة فی مراتب الإدراک و لیس لها حد تقف عنده، فمن ثم ترى کلا من اللاحقین یتکلم على دلائل السابقین و ینقضه و یأتی بدلائل اخرى على ما ذهب الیه، و لذلک لا ترى دلیلا واحدا مقبولا عند عامة العقلاء و الأفاضل و ان کان المطلوب متحدا، فإن جماعة من المحققین قد اعترفوا بأنه لم یتم دلیل من الدلائل على إثبات الواجب. و ذلک ان الدلائل التی ذکروها مبنیة على إبطال التسلسل و لم یتم برهان على بطلانه، فإذا لم یتم دلیل على هذا المطلب الجلیل الذی توجهت الى الاستدلال علیه کافة الخلائق، فکیف یتم على غیره مما توجهت الیه آحاد المحققین؟[10]

اشکالشان این است که این عقلی که شما به آن استناد می کنید منظورتان عقل چه کسی است؟ همه مدعی عقل هستند و هر کسی هم ادعای خودش را مطابق با عقل می داند. شما به کدام عقل استناد می کنید؟ دو حالت وجود دارد. حالت اول آن است که منظورتان از عقل آن چیزی باشد که مقبول عند الکل است و همه می پذیرند. اگر این باشد که هیچ مطلبی قابل اثبات نیست. چون فروع فقهی که سهل است، حتی در اصول عقائد هم چنین چیزی وجود ندارد که مورد تسالم همه عقول باشد؛ از اثبات مبدأ گرفته تا دیگر مسائل همه و همه مورد اختلاف نظر است. درک انسانها متفاوت است و به این معنا اصلاً دلیل عقلی نداریم. حتی گروهی از محققین اعتراف کرده اند که دلیلی برای اثبات واجب هم نیست. شاهدش هم این  است که همۀ دلائل، مبتنی بر ابطال تسلسل است و خود ابطال تسلسل نیز به جایی بند نیست و عقلاً به اثبات نرسیده است. پس در صورتی که بگویید منظور از عقل عقل عندالکل است، هیچ چیزی قابل اثبات نیست.

شباهت حرکت اخباری گری و فلاسفه حس گرای غرب

این نکته را اضافه کنم که استدلالاتی که از صاحب حدائق و بعد از ملا امین استر آبادی در نقد دلیل عقلی آمده است بسیار به نظراتی که امروزه در فلاسفۀ اروپایی در نقد اعتماد به عقل وجود دارد نزدیک و شبیه به هم است و در واقع بر همدیگر انطباق دارد. از مرحوم بروجردی نقل می کنند که بین حرکت اخباری گری در حوزه های علمیه و فلسفۀ حسّی گری و نقد عقل گرایی در اروپا  هم زمانی وجود دارد و حتی ادعای ارتباط هم شده است ولی ارتباطش را نمی توان ثابت کرد و کسی نتوانسته شاهدی بر این ارتباط نشان دهد؛ ولی مُدّعای این دو گروه کاملا با هم مشابه است. همین مطلب هم الان در فضای روشن فکری مطرح است که امکان اثبات واجب با دلیل عقلی وجود ندارد.

و ان کان المراد به ما کان مقبولا بزعم المستدل به و اعتقاده، فلا یجوز لنا تکفیر الحکماء و الزنادقة و لا تفسیق المعتزلة و الأشاعرة و لا الطعن على من یذهب الى مذهب یخالف ما نحن علیه، و ذلک ان أهل کل مذهب استندوا فی تقویة ذلک المذهب إلى دلائل کثیرة من العقل، و کانت مقبولة فی عقولهم معلومة لهم، و لم یعارضها سوى دلائل العقل لأهل القول الآخر أو دلائل النقل.[11]

 به هر حال فرض دوم از دلیل عقلی این است که منظور از عقل، عقل عندالمستدِلّ باشد. بله، هر کسی که استدلال می کند، استدلال خودش را به اقتضای عقل می داند. ولی پرسش این است که آیا همین قدر که شخص استدلال کننده، استدلال خودش را مطابق عقل بداند برای ما کافی است؟ اگر کافی باشد پس باید تمام کسانی که دارای اعتقادات مختلف و متضادّی هستند را تایید کنیم. زیرا همه ادعاهای آنها عقلی است؛ یعنی استدلال کننده ادعا می کند که مطابق عقلش نظر می دهد، پس باید تمام حرفهای ملاحده را مطابق عقل بدانیم! پس چرا سخن اینها را نفی می کنیم و آنها را تفسیق می نماییم؟

پس همۀ اینها را باید کنار بگذاریم. غیر از این دو حالت هم وجود ندارد. یا عقل عند الکل یا عقل عند المستدل. اولی صغری ندارد و دومی صغری دارد ولی قابل التزام نیست. این نقدی است که جناب سید نعمت الله جزائری به اصولیین دارد.

نکتۀ سوم: تعقل یعنی استفاده از عقل فطری و عدم دسترسی عقل به احکام حتی با عقل ناب

پس از نفی دلیل عقلی، این سؤال پیش می آید که اگر دلیل عقلی بی معناست، پس این همه آیات قرآن که دعوت به تفکر و تعقل می کند برای چیست؟

پاسخی که ایشان می دهد این است که آن عقلی که قرآن ما را دعوت به آن می کند عقل فطری است که با اوهام و جاه و عصبیت و اغراض دیگر آلوده نشده و در اثر آنها تغییری در آن به وجود نیامده باشد. ولی این عقل هایی که ما داریم و با آن کارهایمان را انجام می دهیم و در بین انسانها استفاده از آنرایج  است، آن عقلِ ناب نیست. اگر آن عقل ناب پیدا شود، چیز خوبی است و قرآن آن را تایید می کند و  حجت هم هست؛ ولی حتی آن عقل هم  اگر پیدا شود، به احکام فقهی که جنبه های توقیفی دارد و خارج از قلمرو عقل است، ربطی پیدا نمی کند. پس در نتیجه در قلمرو مسائل فقهی، چیزی به اسم عقل را به رسمیت نمی شناسیم.

و لا ریب ان الأحکام الفقهیة من عبادات و غیرها کلها توقیفیة تحتاج الى السماع من حافظ الشریعة، و لهذا قد استفاضت الأخبار- کما قد مر بک الإشارة إلى شطر منها فی المقدمة الثالثة «1»- بالنهی عن القول فی الأحکام الشرعیة بغیر سماع منهم (علیهم السلام) و علم صادر عنهم (صلوات الله علیهم) و وجوب التوقف و الاحتیاط مع عدم تیسر طریق العلم و وجوب الرد إلیهم فی جملة منها، و ما ذاک إلا لقصور العقل المذکور عن الاطلاع على اغوارها و احجامه عن التلجج فی لجج بحارها، بل لو تم للعقل الاستقلال بذلک لبطل إرسال الرسل و إنزال الکتب، و من ثم تواترت الأخبار ناعیة على أصحاب القیاس بذلک.[12]

می‎ فرماید: تمام احکام توقیفی هستند و همین که از امام باید شنید، نشان می دهد که عقل ما نسبت به آن ناتوان است و اگر عقل ما چیزی را می فهمید ارسال رسل، باطل می شد. پس بین درک عقلی و بعثت انبیاء هم یک تضاد و ناسازگاری وجود دارد. یا باید انبیاء را بپذیریم و به عجز عقل اعتراف کنیم یا با پذیرش توانایی عقل، بالملازمه ارسال رسل را زیر سوال ببریم. یکی از این دو را باید انتخاب کرد.

این اجمال کلام صاحب حدائق است و البته می دانیدکه ایشان یک اخباری معتدل است. بقیۀ نظرات ایشان را مطالعه بفرمایید. یک مقدار کلمات اخباریین را می خوانیم تا معلوم شود که دعوا بر سر چیست تا بعد برسیم به ادلّه طرفین که برای اثبات نظرشان آورده اند. و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

 

 

 


1. الحدائق الناضرة فی أحکام العترة الطاهرة؛ ج 1، ص: 125

2. همان ؛ ص: 126

3. همان؛ ص: 125

4. همان؛ ص: 125 و 126

. 5. همان؛ ص 126

6.  همان

7. همان، ص 126

8. همان

9. همان، ص: 127

10. همان؛ ص 127 و 128

11. همان، ص: 128

12.  همان، ص: 131

 


نظرات کاربران