در حال بارگذاری ...

دولت کریمه (2)

دولت کریمه (2)
شرح دعای افتتاح

 


مصداق دولت کریمه(6)


کسی که دعای افتتاح می خواند، به سرعت و سهولت، می فهمد که مقصود از "دولت کریمه" کدام دولت است و از خداوند رسیدن به کدام دولت را تمنّا می کند. جملات قبل و بعد از "اللهمّ انّا نرغب الیک فی دولة کریمة"، به خوبی نشان می دهد که مقصود، "دولت امام زمان" است که قبل از آن برای وجود مبارک آن حضرت دعا می شود: "اللهمّ صلّ علی وّلی امرک القائم المؤمّل والعدل المنتظر... اللهمّ اجعله الداعی الی کتابک و القائم بدینک استخلفه فی الارض... اللهمّ اعزّه و اعزز به و انصره و انتصره به... اللهمّ اظهر به دینک و سنة نبیک..." و پس از این چهار دعا با "اللهم" که برای امام زمان و قیام جهانی اوست، دعای پنجم این است که خدایا ما را توفیق درک دولت کریمه و خدمت در آن عنایت فرما: "اللهمّ انّا نرغب الیک فی دولة کریمة". 
بعد از این دعا هم، دعا برای آن حضرت ادامه می یابد: "اللهمّ المم به شعثنا واشعب به صدعنا وارتق به فتقناو..."
درسیاق این ادعیه، رغبت به "دولت کریمه" غیراز رغبت به دولت امام زمان نیست و این نام، "عنوانی" برای آن حکومت است. از این رو دلیلی ندارد که دولت کریمه، به هر "حکومت مشروع" در عصر غیبت، تعمیم داده شود و یک "عنوان عام" معرفی شود. 
در اینجا منظور این نیست که چنین اسمائی "توقیفی" است و کاربرد آن در موارد دیگر، شرعاً جایز نیست، بلکه مقصود این است که اگر یک نام وعنوان، "شاخص" برای یک برنامه باشد و "جنبه آرمانی" داشته باشد، نباید با انطباق آن بر مصادیق محدود و کوچک و معیوب، سطح آن را تنزّل داد. وقتی دولت کریمه را درباره دولت تأیید شده از سوی علما و فقها به کار می بریم، آنگاه باید دولت صفویه را هم "دولت کریمه" بدانیم، چون سلطنت شاه طهماسب، از سوی مجتهد بزرگ عصر، محقق کرکی، حمایت شد، و باید دولت شاه سلیمان صفوی را هم "دولت کریمه" بنامیم، چون فقیه آن دوره آقا حسین خونساری حکومت وی را تأیید کرد، و باید این عنوان را برای حکومت شاه سلطان حسین صفوی هم بکاربریم، چون جناب علامه مجلسی، پشتیبان آن بود ودر هنگام جلوس بر تخت سلطنت، برایش خطبه خواند، چه اینکه ملّا عبدالله شوشتری، شاه عباس را به این منصب گمارد و.... 
در این صورت، این نام آرمانی را چقدر تنزّل داده ایم؟ و در نتیجه هنگامی که از آرمان دولت کریمه سخن می گوییم، چه نمونه حکومت هایی، در اذهان تداعی خواهد شد؟ آیا ما اجازه داریم که یک ادبیات متعالی، جذاب وآرمانی را با مصرف کردن نامناسب در یک مقطع زمانی محدود، از اثر و خاصیت بیاندازیم؟ آیا این کار جز به هدر دادن سرمایه های اعتقادی یک ملت، نام دارد؟ 
اشکال دیگر اینگونه تعمیم ها و تطبیق ها آن است که وقتی این باب باز می شود، انحراف بزرگی در فهم و تفسیر متون دینی ـ از کتاب و سنت ـ پدید می آید. مثلاً کسی که می گوید: اولی الامر، به معنی فرمانروا و صاحب فرمان است، و این مفهوم چون "عام" است، لذا شامل هر فرمانروای مشروع می شود و اختصاص به معصومین ندارد، استدلالش از نظر مفهوم لغوی درست است، ولی نتیجه آن این است که هر حاکمی خود را مصداق اولی الامر در قرآن می داند و استناد به آیه "اطیعوا الله واطیعوا الرسول و اولی الامر منکم" می کند، و قهراً استدلال هزار رساله شیعه که درتفسیر این آیه، اولی الامر را به "ائمه معصومین" منحصر دانسته است، به فراموشی سپرده می شود! 
اگر از مفاهیمی که ناظر به شاخص ها و الگو های اعتقادی و علمی شیعه است، در جایگاه خود، صیانت نشود، به مرور همان "فاجعه" که در برخی مذاهب اسلامی رخ داد و هر دولت نالایق و یا نا مشروعی، عنوان الهی به خود گرفت و مردم را وادار به سکوت و تسلیم و تأیید نمود، رخ می دهد و باید منتظر بود که فردا نسخه جدیدی از "زیارت جامعه" منتشر شود که همه حاکمان را با آن زیارت کرد: "السّلام علی قادة الاُمم و اولیاء النعم و عناصر الابرار و دعائم الاخیار و ساسة العباد و ارکان البلاد وابواب الایمان و اُمناء الرّحمن و.... السلام علی ائمة الدعاة و القادة الهداة و السادة الولاة و الذادة الحماة و اهل الذّکر...." مگر این مفاهیم عام نیست پس چرا آن را به حضرات معصومین اختصاص داده و برای حاکمان خود استفاده نکنیم؟! 
به هر حال اگر این تالی فاسد ها را هم مهم نمی دانیم، ولی نباید فراموش کنیم که علمای بزرگ، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، این دعا را جور دیگری معنی می کردند و امروز اسناد سخنان دیروز آنها موجود است. مثلاً شهید مطهری در سخنرانی خود می گفت: "آخر این دعا، "اختصاص" به وجود مقدس حضرت حجت دارد: اللهم انّا نرغب الیک فی دولة کریمة" (مجموعه آثار، ج18، ص181). 

 

***********


دولت کرامت محور(7)


توصیف دولت آرمانی امام زمان، به دولت "کریمه"، شایسته دقت و تأمّل است. به خصوص که این عنوان، در قالب هیچ یک از تقسیماتی که برای دولت ها انجام می شود، قرار نمی گیرد. 
مثلاً دولت ها یا بر اساس برنامه تقسیم می شوند مثل دولت رفاه، عدالت و... 
ویا بر اساس نقش مردم، تقسیم می شوند مثل دولت مردم سالار، دیکتاتوری و... 
ویا بر اساس تقید به دین تقسیم می شوند مثل دولت دینی، سکولار و... 
ولی "کریمه" بودن شاخصی بیرون از این تقسیمات است.زیرا "کرامت" یک ارزش اخلاقی است و دولت کریمه، دولتی است که بر آن، این ارزش اخلاقی، حاکم است. کرامت به معنای"بزرگواری" است. و بزرگواری، مفهومی برتر و والا تر از "قانون مندی" وحتّی "عدالت مداری" دارد، مثلاً وقتی رسول خدا مکه را فتح کرد و بر دشمنان خود چیره گردید، آنان منتظر بودند تا مجازات کینه توزی های خود را تحمل کنند، و البته کیفر آن ها حتی مقابله به مثل، برخلاف قاعده "عدالت" نبود، ولی رسول خدا "قدرت" و"کرامت" را به هم آمیخت و آنان را مورد عفو قرار داد وفرمود همان جمله یوسف را تکرار می کنم: "لا تثریب علیکم الیوم یغفر الله لکم" (الکافی، ج4، ص225) 
در میان متفکران اسلامی، فارابی اهمیت بیشتری برای "کرامت زمامدار" قائل است، او در شرایط رئیس مدینه فاضله می گوید: "ان یکون کبیر النفس محباً للکرامة" و سپس در شرح آن می نویسد: "تکبر نفسه بالطبع عن کل ما یشین من الامور و تسمو نفسه بالطبع الی الارفع منها. "
دولت کریمه با کرامت دولتمردان تحقق پیدا می کند، دولتمردانی کریم النفس که از اخلاق بزرگوارانه برخوردار بوده و از خرده گیری بر دیگران مبرّی باشند، درصدد برخوردهای تلافی جویانه نبوده و به جای اصرار برای "استیفای" حقّ خود، بر "اغماض" از حقّ خود اصرار داشته باشند. اگر بزرگواری حاکم اسلامی، مانند مالک اشتر باشد که در برابر دشنام عکس العملی از خود نشان نمی دهد و به مسجد می رود تا برای دشنام دهنده دعا کند، شایسته "مدال کرامت" است، ولی اگر حکمرانی در چنین موقعیتی به فکر شناخت مخالفان خود و قطع زبان آن ها و ساقط کردنشان از حیثیت و اعتبار باشد، "دولت رذیلت" باید نامیده شود، واگر با مخالفان در حد قانون برخورد کند، "دولت عدالت" است. 
متأسفانه هنوز در فقه و سیاست ما، به تبیین اقتضاءات کرامت محور بودن دولت اسلامی توجه کافی صورت نگرفته است و حتی فارابی هم که به این موضوع پرداخته، کرامت را با مفهوم نادرستی مطرح نموده و نتیجه آن شده که حکومت کرامت محور،از اقسام حکومت های منحط و جاهلی قرار گرفته است! او کرامت را چنان تفسیر کرده که شامل فخر فروشی و بزرگ نمایی وموقعیت طلبی در اثر قدرت و ثروت یا حسب و نسب می شود.(السیاسة المدنیة، ص266) 
تأسف دیگر آن است که ما در جامعه دچار همان اشتباهی هستیم که در خانواده هم عده ای به این اشتباه مبتلا هستند، عده ای گمان می کنند با "حقوق" می توان در محیط خانواده، "صفا و صمیمیت" بوجود آورد و اگر هر یک از زن وشوهر و فرزندان مطابق حقوق خود رفتار کنند، هیچ مشکلی در روابط خانوادگی رخ نمی دهد وخلاصه، همه مشکلات ناشی از رعایت نکردن حقوق یکدیگر است، غافل از آن که گاه پافشاری بر حقوق، خود زمینه ساز مشکلات و منشاء اختلافات است و تا اخلاق بزرگوارانه و کریمانه در خانواده نباشد، لذّت زندگی مشترک، احساس نمی شود. در جامعه هم، تا وقتی حاکمان نتوانند خود را از مطالبات حقوقی بالا کشیده و در یک فضای اخلاقی با شهروندان تعامل داشته باشند زندگی سیاسی با چالش مواجه بوده و اصطکاک های قانونی، دولتمردان و شهروندان را به شدّت تحت فشار قرار می دهد. 
البته در جامعه ای که تخلف از قانون و تعدی از حقوق برای حاکمان و شهروندان، در حکم "طبیعت ثانوی" است چاره در آن است که در قدم اول همه تسلیم قانون شوند تا جلوی تعدی و طغیان گرفته شود، ولی باید دانست که باز هم بین یک دولت "قانونمند" تا دولت "کریمه" فاصله زیاد است، این فاصله را می توان با مطالعه عهدنامه مالک اشتر تشخیص داد، شگفت آور است در این دستور العمل حکومتی بجای آن امیر المؤمنین بر حقوق قانونی و فقهی، تأیید کند و مالک را به رعایت موازین شرعی توصیه نماید، مالک را به "حکومت داری اخلاقی" راهنمایی می کند، و چیز هایی را از او می خواهد که کمتر در رساله ای فقهی، دیده می شود! آن موارد را نمی توان در اینجا فهرست کرد و توضیح داد، ولی می توان به برخی از آن ها اشاره کرد، تا خوانندگان شرح آن را مطالعه کنند: 
ـ واشعر قلبک الرحمة بالرعیة و المحبّة لهم و اللطف لهم. 
ـ اعطهم من عفوک مثل الذی تحب ان یعطیک الله من عفوه. 
ـ ولاتقولن انی آمر مطاع فان ذلک ادغال فی القلب. 
ـ ولیکن ابعد رعیتک منک اطلبهم لمعایب الناس. 
ـ فافسح فی امالهم و واصل فی حسن الثناء علیهم. 
ـ و ان ظنت الرعیة بک حیفاً فاصحر لهم بعذرک. 
ـ ایاک و المن علی رعیتک باحسانک. 

ـ آری امید به دولت مهدوی، امید به دولت عدالت است ولی عدالت کف این دولت،ولی سقف آن کرامت است. اللهمّ انّا نرغب الیک فی دولة کریمة.

 

***********



شاخص های کرامت محوری(8)


"کریمه" نام گرفتن دولت مهدوی، نشان از آن دارد که برجسته ترین امتیاز این حکومت،سیطره و"حاکمیت کرامت" بر این حکومت است، امتیازی که هر امتیاز دیگری، حتی عدالت را تحت الشعاع قرار می دهد. این سؤال که چرا دولت مهدوی، "کریمه" نام گرفته است، وقتی پاسخ پیدا می کند که بدانیم کرامت چگونه در این دولت گسترش می یابد، وچگونه جامعه برمحور کرامت، مدیریت می شود و چگونه شهروندان از کریمه بودن دولت، بهره مند می شوند:


1ـ چون ریشه کرامت انسان، "عقل و شعور" اوست، لذا دولت کریمه، دولتی است که "عقلانیت" را شکوفا می کند، به "عقل و خرد" بها می دهد، فضای اندیشه و تدبیر عقلانی را گسترش می دهد، بر اساس عقل، تصمیم گیری می کند و بر اساس عقل اقدام می کند. امام زمان علیه السلام دست خود را بر سر ها می گذارد تا عقل ها، به پویایی واداشته شود و خردها رشد پیدا کند: "وضع یده علی رؤوس العباد فجمع به عقولهم" روشن است که رشد عقل در شهروندان، لوازم دشواری برای حاکمان دارد، زیرا به ناچار باید به پرسش ها و سؤالات تن دهند، و تقاضای تبعیت کورکورانه را کنار بگذارند.


2ـ چون دولت مهدوی،کرامت محور است، لذا بر مبنای کرامت شهروندان اداره می شود، و این کرامت اقتضا می کند که شهروندان با میل و رغبت در اداره جامعه حضور پیدا می کنند، در این دولت ابهت دروغین معاندان و مستکبران در هم شکسته می شود، و به جای آن حکومتی نه بر مبنای زور و فشار، بلکه مبتنی بر کرامت انسان ها، بنا نهاده می شود. روشن است که "تحقیر" و بی اعتنائی به افراد و نادیده گرفتن فکر و خواست آن ها در نقطه مقابل "کرامت" قرار دارد و دردولت کرامت محور جایی ندارد، امام زمان پس از حذف مستکبران قدرت خود را در میان مردم، با صلح و صفا گسترش می دهد، و پیر وجوان، با شیفتگی و علاقه از او پیروی می کنند: "یملک بلادالمسلمین بأمان و یصفو له الزمان ویطیعه الشیوخ و الفتیان".


3ـ مشکلات مادی، فقر و محرومیت، به کرامت انسان آسیب می رساند، پس در دولت کریمه، شرایط اقتصادی به گونه ای است که شهروندان به راحتی نیازهایشان تأمین می شود، بلکه بالاتر، دولت امکاناتی برای زندگی تؤام با رفاه برای همگان فراهم می کند. دوران صدقه خوری تؤام با سرافکندگی به پایان می رسد و شهر به شهر باید گشت تا بتوان "نیازمندی" پیدا کرد! "ولا یجد الرجل منکم یومئذ موضعاً لصدقته" 
در دولت مهدوی همه کسانی که کمر هایشان زیر بار بدهکاری ودین، خم شده، دیونشان ادا می شود و کمر راست می کنند. "لا یبقی غارماً الاقضی دینه". ولی دولت برای کمک های خود، شخصیت و کرامت را از انسان ها نمی گیرد و آن ها را درپیچ و خم روابط اداری مستأصل و ذلیل نمی کند: یکون عطاؤه هنیئاً.


4ـ وقتی دولت "کریمه" شد و "بزرگواری" را در میان مردم ترویج کرد، قهراً "رقابت ها" از بین می رود و "رفاقت" جای آن را می گیرد، عداوت بین شهروندان ودر میان گروه های مختلف، جای خود را به صفا و صمیمیت می دهد، نه شهروندان برای "حذف" یکدیگر تلاش می کنند و نه دولتمردان سر رقیبان خود را زیر آب می کنند، افق آن دولت چنان است که رسول خدا، وعده فرمود: "بنا یؤلف الله قلوبهم بعد عداوة الفتنه... و بنا یصبحون بعد عداوة الفتنه اخواناً". در آن زمان بساط شکوه وشکایت به پایان رسیده و چون دولت، کریمه است، زبان دولتمردان با شهد ادب شیرین است و رفتار بزرگوارانه شان از بوی تعفن کینه پاک است.


5ـ در دولت کریمه، کیفر و مجازات هم برای متخلفان وجود دارد ولی هرگز حتی به یک نفر، یک سیلی بی جا نمی زنند و یک شلاق ظالمانه نمی نوازند: "لایقرع احداً فی ولایته بسوط الا فی حدّ"، درآنجا، مجازات هم تؤام با کرامت است مثلاً اگر بناست شخصی اعدام شود، اوّل بدهکاری هایشان را می پردازند، و سپس خانواده اش را تأمین می کنند: "و لا یقتل قتیل الاقضی عنه دینه و الحق عیا له فی العطاء"، بدین ترتیب با زندانی شدن یک فرد، خانواده ای در آتش فقر قرار نمی گیرد، وبه فساد و فحشا آلوده نمی گردد، و حکومت با اعدام مفسدان، در قبال نیازهای مادی خانواده های آنان، از خود سلب مسئولیت نمی کند و یا با اعمال یک مجازات، زمینه تولید جرم های جدیدی فراهم نمی گردد.

 
6ـ کریمه بودن دولت مهدوی، موجب آن می شود که طوق رقیت و بردگی از گردن انسان ها باز شود، زیرا در آرمان شهری که همه انسان ها با کرامت و بزرگواری زندگی می کنند، تقسیم آنان به مالک و مملوک، آقا و بنده، ذی شرافت و بی شرافت، عالی رتبه و دانی مرتبه، وجود ندارد و هیچ کس در یوغ دیگری قرار نگرفته، شخصیت درجه دو به حساب نمی آید لذا درآن روز که امام حکومت کریمانه برقرار می کند و انسان ها را آزاد می نماید: "یخرج ذل الرق من اعناقکم". 
البته اگر مقصود از ذلت بندگی، آزاد شدن بردگان و نفی نظام برده داری رسمی باشد، این کار تحوّل جدیدی نیست، زیرا پیش از دولت مهدوی این اتفاق افتاده است، ولی اگرنفی همه مصادیق ذلّت مقصود باشد، تحول بسیار بزرگی در جامعه بشری رخ می دهد، چرا که در این صورت، کمترین تفاوتی بین رتبه دولتمردان با شهروندان نخواهد بود و دولتمردان مجاز به هیچ گونه رفتاری که به مفهوم امتیاز بر دیگران و آقایی و بزرگی بر شهروندان باشد، نیستند. چه اینکه امیر المؤمنین در حالی که سواره بود اجازه نداد پیاده ای او را همراهی کند و فرمود این کار موجب ذلت توست.
این است دورنمای کرامت در دولت کریمه، پس بجد از خداوند درک ان دولت را بخواهیم: "اللهم انا نرغب الیک فی دولة کریمة"

 

***********


دولت معیار(9)


ما در عصر غیبت با دولت کریمه مهدوی، چه رابطه ای می توانیم داشته باشیم؟ در متون ادعیه و روایات، این ارتباط با تعبیرات مختلفی، بیان شده است، در دعای افتتاح کلمه "نرغب" گویای این رابطه است: نرغب الیک فی دولة کریمة. درباره مفهوم این واژه، باید اندکی تأمّل کرد. 
"نرغب" به معنای آن است که ما "شوق ورغبت" داریم، و چون این فعل با دو حرف "الی" و "فی" متعدّی شده: "نرغب الیک فی دولة کریمة" به معنی آن است که از خداوند می خواهیم تا ما را به دولت کریمه برساند، به تعبیر ابن اثیر در نهایه و راغب در مفردات "رغب فیه" بر "حریص بودن" نسبت به چیزی دلالت دارد. 
درجمله "نرغب الیک" سه نکته اساسی وجود دارد:


نکته اول اینکه کسی که به تحقق دولت کریمه به دست مبارک حضرت ولی عصر اعتقاد و باور دارد، باید در جان خود"رغبت به درک" آن را در خود بوجود آورده وپیوسته احساس عطش نسبت به آن آب حیات در دل خود داشته باشد. 
عقیده به مهدویت، صرفاً به معنی اعتقاد به یک اتفاقی که در آینده برای بشریت می افتد، نیست، از این نظر مسأله جنبه تاریخی دارد و مانند حوادث دیگری است که در روایات از آن خبر داده شده است، بلکه عقیده به مهدویت، عقیده به یک "آرمان" است که شخص معتقِد، "آرزوی" رسیدن به آن را دارد، لذا مسأله، علاوه بر جنبه "فکری و ذهنی" کاملاً جنبه"قلبی و عاطفی" دارد، "دولت کریمه" از یک سو برای ما جنبه "دانستی" دارد، و از سوی دیگر، جنبه "خواستنی"دارد. "نرغب" به "خواستنی بودن" این ایده، دلالت دارد، همانطور که در لغت هم "الرغبة فی الشی" به "الارادة له" معنی شده است (معجم مقاییس اللغة). البته برای خواستن، دانستن هم لازم است، ولی دانستنی که بدون "حسّ خواستن" باشد، سودی ندارد.


نکته دوم آن است که این "رغبت" و اشتیاق برای "رسیدن"، با درکِ "نداشتن" تؤام است، و همانند هر میل دیگر، از یک "خلاء" و "کمبود"، حکایت می کند. کسی که این جمله را با درک معنی و مفهوم آن تکرار می کند که: "اللهّم انّا نرغب الیک فی دولة کریمة"، باید توجه داشته باشد که هنوز آن دولت کریمه، نقاب از چهره بر نداشته است، و هر آنچه از عزت اسلام و دیگر علائم دولت کریمه در عصر او آشکار شده، هرگز به معنای تحقق دولت کریمه به مفهوم کامل آن نیست، پس نباید ناتمام را "تمام" انگاشت، ونباید ناقص را "کامل" دید. 
تعلیم امام برای خواندن این دعا که اللهمّ انّا نرغب الیک فی دولة کریمة، یعنی، شما به دولت کریمه نرسیده اید و مبادا تلاش هایتان برای داشتن حکومتی صالح، شما را از توجّه به آن دولتی که به حقیقت در همه ابعاد به کرامت عینیت می بخشد، بازداشته و غافل کند. 
خدا رحمت کند استاد بزرگوار مرحوم آیة الله حاج شیخ مرتضی حائری را که از این جمله دعا که امام باقر فرمودند در خطبه جمعه خوانده شود: اللهمّ انّا نرغب الیک فی دولة کریمة، استنباط فقهی می کردند و می فرمودند: "این جمله شاهد آن است که امام(ع) نخواسته اند، خطبه "عصر حضور" را تعلیم دهند، بلکه "نرغب الیک فی دولة کریمة" می فهماند که حضرت به قبل از ظهورِ "دولت حقّه" نظر داشته اند. "(صلاة الجمعه، ص150) این استنباط دقیقاً مبتنی بر همین نکته  است که این دعا، به "خلاء" دولت کریمه توجه می دهد تا کسانی که با دولت های عصر خود "خو" می گیرند، مبادا آن ها را "دولت کریمه" بپندارند.


نکته سوم آن است که چون این دعا از عصر ائمه تا کنون و تا هنگام ظهور خوانده می شود، پس "دولت کریمه"،"شاخص مطلق" برای همه دولت های گذشته، حال و آینده است و همه دولت ها با دولت کریمه "سنجیده"می شوند، وبه مقدار انطباق با آن، اعتبار پیدا می کنند. آن دولت، به منزله "متن معیار" و مصون از غلط است و دولت های دیگر، باید بر مبنای آن تصحیح شده و غلط گیری شوند، آن ها حتی در صورتی که از "مشروعیت" برخوردار باشند، باز هم ملاک حق و باطل نیستند و باید بر اساس الگوی دولت کریمه درباره درست یا نادرست بودن اقداماتشان داوری کرد. 
شرط "عصمت" در امام، موجب آن می شود که همانطور که او در بیان احکام شرعی، از خطا مصون است، در سیاست و تدبیر نیز شاخص هر دولت دیگری است. 
جالب است که در سال های 60ـ1358 که آیت الله شهید بهشتی، محور نیروهای خط امام در برابر لیبرال ها و منافقین بود، در سخنرانی های خود، از یک سو بر رهبری حضرت امام و شخصیت برجسته و بی بدیل ایشان تأکید می کرد، ولی از سوی دیگر، توجه می داد که نقطه اوج رهبری در انسان کامل و "معصوم" است، او در این باره می گفت: 
"امروز حتی امام خمینی،" نائب" الامام است، و گرنه" الگوی بالا "و والا،امام زمان سلام الله علیه است، و رهبر بزرگوارمان در عین آنکه خود امام و پیشواست، نائب امام است". 
برای بهشتی توجّه به این نکته چندان اهمیت داشت که سپس اضافه می کرد: "این خیلی معنی دارد، خوب دقت کنید".(سخنرانی ها و مصاحبه های آیت اله بهشتی، ج1، ص577) 
ایشان در یک جای دیگر هم پس از آن که از امام خمینی، به عنوان یک "نمونه عینی" از یک رهبر مکتبی با تقید اسلامی و بینش عالی نام می برد، اضافه می کند: 
"آن نمونه "عینی" که همه نمونه های "عینی"، به عنوان نائب آن "نمونه عینی" برای ما شناخته می شوند، ولی عصر است، و همیشه آن الگوی اعلی و کامل، "پیش چشم "ما باشد و به او بنگریم، و" همه نائبان" را در قیاس و مقیاس با او انتخاب کنیم."(همان ج2، ص459) 
در شرایطی که همه متفکران از اندیشه "نیابت فقیه"، صرفاً استفاده "مأذون بودن" وی برای اداره کشور را داشتند، بهشتی، علاوه برآن، از این مفهوم استفاده "تابع" بودن، و "فرع" بودن می کرد و نتیجه می گرفت که میزان خلوص دولت عصر غیبت، باید با محک دولت عصر حضور و ظهور، مشخص کرد. 
پس "اللهّم انّا نرغب الیک فی دولة کریمة"، دعایی است که هم دل را به "آرمان فردا" روشن می کند، و هم با ارائه معیار و مقیاس، به ما در تشخیص زیبائیها و زشتیهای "وضع امروز" بصیرت می دهد.

***********



اتصال به دولت کریمه(10)


اعتقاد شیعه به دولت کریمه و اشتیاق شیعیان برای هر چه زودتر رسیدن به آن، زمینه ساز بهره برداری های سیاسی از این عقیده، در جهت تحکیم وتأیید برخی حکومت ها بوده است. مثلاً در دوره صفویه که پیروان مکتب اهل بیت، از به قدرت رسیدن سلاطین هم عقیده خود، به وجد آمده بودند و از رفع مزاحمت های حاکمان مخالف، احساس غرور می کردند، و فضای فرهنگی جامعه نیز برای پذیرش ادّعاهای مختلف درباره نزدیک شدن عهد مهدوی، کاملاً آماده بود،"شعار اتصال و ارتباط دولت صفوی با دولت کریمه" همه جا را پر کرده بود. 
از یک سو عده ای"دعا" می کردند که این دولت، به دولت امام زمان متّصل شود. مثل علامه مجلسی که شاه سلطان حسین صفوی را برپاکننده عدالت و احسان توصیف می کنند و سپس در حق او دعا می کند که: شدّ اطناب دولته باوتاد ظهور دولة خاتم الاوصیاء (رساله ترجمه قصیده دعبل خزاعی) چه این که مجلسی اول هم می گوید:امید است این دولت ابد پیوند متصل به ظهور حضرت صاحب الامر شود(لوامع صاحبقرانی، ج3، ص513) اندیشه ای که در پشت سر این دعا و اظهار امید، وجود دارد این است که آنان، دولت امثال شاه سلطان حسین را بهترین دولت در عصر غیبت می دانستند و احتمال نمی دادند که تا قبل از ظهور، امکان دستیابی به حکومتی عادل تر وجود داشته باشد!، لذا گمان می کردند که اگر به این دولت آسیبی وارد شود، جبران ناپذیر خواهد بود. 
از سوی دیگر در ادبیات نثر و نظم عامیانه، دولت صفوی با دولت مهدوی قرینه سازی می شد و همان قداست و ابهت، در آیینه این دیده می شود، بلکه ادعا می شد که صفویه، زمینه ظهور را فراهم می کنند، عبدی بیک شیرازی، در دعا برای شاه طهماسب می گوید: 
چو کردی در جهان صاحب قرانش بفرما نصرت صاحب زمانش 
به عهد این، بر آور رایت آن بده در دولت این، دولت آن 

این شاعر، تخیلات خود را تا آنجا پیش می برد که در آرزو هایش می پروراند: شاه فرمانده سپاهیان امام زمان باشد و پرچم فتح در دست او قرار گیرد: 
هست امیدم که بود در جهان   پیشرو لشکر صاحب زمان 
غزل سرای مشهور، صائب تبریزی هم، برای شاه عباس دوم، همان آرزو های مهدوی را دارد که حکومت عالم گیر شود: 
ناف عالم را به نام او بریده است آسمان مکه را تسخیرخواهد کرد آن عالم مدار 
و از سوی سوم غیب گویی ها آغاز گردید، وآن ها که به رمالی و جادوگری و یا ذکر و ورد شهره بودند، به میدان آمدند و اعلام کردند که این دولت به دولت امام زمان متصل می شود.وعوام که سخنان این جماعت را وحی منزل می پنداشتند، همه باور کرده بودند که کار دنیا به پایان رسیده و دولت صفوی، همه زمینه های ظهور را فراهم می کند و شرایط برای آمدن آقا، آماده شده است. مردم می گفتند این مطلب را شاه نعمت الله ولیّ پیشگویی کرده است و پیشگویی او رد خور ندارد، غافل از آن که گذشت زمان پوچ بودن این ادعاها را روشن می کند و نسل های آینده بر فکر خام آن ها ریشخند خواهند زد، چه این که چندی گذشت و صفویه منقرض شدند و از ظهور امام زمان خبری نشد! و آنگاه علمایی ماننده مؤلف "محافل المؤمنین" گفتند که افشاریه وزندیه آمدند و آن پیشگویی هارا ابطال کردند! 
مؤلف تاریخ نگارستان (م975) پس از آن که آیه "و لقد کتبنا فی الزبور" را بر دولت صفوی منطبق ساخته، اضافه می کند که ارباب بصیرت در ضمیر خود یافته اند که این دولت، به ظهور امام زمان متصل می شود: "در ضمایر انجم نظائر ارباب بصائر، اقتران این سلطنت کبری، به عطیه ظهور حضرت مذکور" (ص358) ولی آنچه که در این میان تأسف بارتر بود، تلاشی بود که از سوی برخی علما صورت می گرفت، و با تطبیق دادن برخی از روایات بر دولت صفوی، برای این پندار های عوام، "سند" ارائه می کردند. 
چه این که رساله رجعت علامه مجلسی به همین منظور تألیف گردید، وی ابتدا دعا برای "خلود این دولت" را برشیعیان لازم می شمارد و سپس به نقل دو حدیث می پردازد که به بشارت "اتصال این دولت به دولت قائم آل محمد" دلالت دارد، یکی حدیثی که می گوید گروهی از مشرق قیام می کنند تا مردم را به دین حق در آورند و پادشاهی در آن ها استمرار دارد تا امام زمان بیاید. مجلسی پس از بیان این حدیث طولانی، می گوید: "بر صاحبان بصیرت ظاهر است که از جانب مشرق کسی که طلب دین حق نموده و مردم رابه دین دعوت کرد و پادشاهی یافت به غیر سلسله صفویه "خلد الله ملکهم" نبود و در این حدیث شریف، جمیع شیعیان را خصوصاً انصار و اعوانِ این دولت ابد توأمان را بشارت هاست" (ص8) 
آن روزها دولت مردان صفوی از شنیدن این سخنان به وجد و شعف می آ مدند، ولی امروز متدینان با بصیرت از خواندن این حرف ها چه احساسی دارند؟ روشن است که ما با بهره گیری از این شیوه ها، بیش از آن چه به دولت صفوی، اعتبار داده شد، به اعتبار دین، لطمه وارد گردید. آیا تاریخ مصرف این شیوه ها منقضی نشده است؟ از این د اعیه های اتصال چشم برداریم و دل به خود دولت کریمه ببندیم و بگوییم: اللهم انّا نرغب الیک فی دولة کریمة.

ادامه دارد...


نظرات کاربران