در حال بارگذاری ...

امام خمینی و نظریه طاغوت

 امام خمینی و نظریه طاغوت
 


مقدمه
در بهمن سال 1357، مبارزات ملت مسلمان ایران به اوج خود رسیده و به پیروزی انجامید، این مبارزات هر چند «رژیم پهلوی» را هدف قرار داده بود ولی از مدتها پیش، مبارزه بر علیه «طاغوت»، در فرهنگ مردم، رایج شده بود.
این اصطلاح، کاملاً ریشه مذهبی و دینی داشت و از «متن قرآن» اقتباس شده بود، البته مفهوم «طاغوت» عام و فراگیر بود و شامل هر قدرت ستمگری می شد، ولی آن روزها مردم بیش از درگیرشدن با بحث های مفهومی، به دنبال ساقط کردن «یک مصداق روشن» بودند. در بیانات حضرت امام خمینی، این تفاوت مفهوم و مصداق، قابل دریافت بود ایشان از سرنگون کردن طاغوت که «در کشور ما»، رژیم پهلوی است، سخن می گفت.[1]


حضرت امام در سال 1347 در بحث های حکومت اسلامی در حوزه نجف، درباره ملاک طاغوتی بودن حکومت بحث کرده بودند، و اینک در کوران مبارزه بر علیه رژیم، به شکل عینی آن ملاک ها را بر رژیم پهلوی تطبیق می کردند. در این بیانات، رهبری انقلاب اسلامی، مردم را به طاغوت بودن رژیم پهلوی، از راه ارائه ملاک­های طاغوتی بودن آشنا می کرد و سپس وظیفه در برابر طاغوت را گوشزد می نمود. حضرت امام، وقتی می خواست سران ارتش شاه را از اطاعت از فرمانده کل خود نهی کند، چنین استدلال می کرد که: «اطاعت شاه، اطاعت طاغوت است».[2]
و البته این صغرای استدلال بود، و کبری نیاز به بیان نداشت که اطاعت از طاغوت حرام است. و گاه به این کبری اشاره می کردند: «با هر وسیله ممکن به سقوط این دستگاه جبار قیام کنید، اطاعت این دستگاه، اطاعت طاغوت و حرام است»[3] با سقوط رژیم شاهنشاهی و استقرار جمهوری اسلامی، باز هم حضرت امام بارها در خصلت های طاغوت و رژیم طاغوتی صحبت کردند زیرا معتقد بودند، همچنان مشکل طاغوت برای نظام جدید و نوپا می تواند خطر جدی تلقی شود.


طرح سؤال
طاغوتی دانستن قدرت رژیم پهلوی، دیدگاه خاص و نظریه ویژه امام خمینی نبود بلکه عموم متفکران اسلامی، بر این حکم، اتفاق نظر داشتند. ولی سؤال مهم و اساسی این است که حضرت در این باره «چه مبنائی» داشتند و چرا به طاغوتی بودن آن رژیم، حکم می کردند؟ و چون این بحث «جنبه مبنائی» دارد و در واقع پاسخی به «نظریه قدرت» شمرده می­شود، لذا این سؤال را به شکل کامل تر و کلی تر می توان مطرح کرد که با چه ملاک و یا ملاک هایی، «قدرت سیاسی»، قدرت طاغوتی می گردد؟


بررسی و تحقیق
اگر طاغوت به «حاکم غیرمشروع» تفسیر شود، قهراً بر مبنای ولایت فقیه، هر دولتی که حق فقهاء را در کشورداری نادیده انگارد، «طاغوت» است و حضرت امام خمینی در بحث­های ولایت فقیه خود، این مسأله را به اجمال مطرح فرمودند و طاغوت را به «قدرت های سیاسی ناروایی که در سراسر وطن اسلامی برقراراند» تفسیر نمودند.[4] و تعبیر گویاتر ایشان این بود که:

«طاغوت حکومت های جور و قدرت های ناروایی است که در مقابل حکومت الهی طغیان کرده و سلطنت و حکومت را برپاداشته اند»[5]

و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، این موضوع به صراحت بیان گردید که حتی رئیس جمهوری که به اتکای رأی مردم، قدرت اجرائی کشور را به دست می گیرد، اگر از پشتوانه نصب فقیه برخوردار نباشد، غیرمشروع بوده و «طاغوت» است:

«اگر چنانچه ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است، یا خداست یا طاغوت. اگر به امر خدا نباشد، رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد، غیرمشروع است، وقتی غیرمشروع شد، طاغوت است. اطاعت از او اطاعت از طاغوت است».[6]

در عین حال، در دوران مبارزه علیه رژیم ستم شاهی، حضرت امام، با ملاک های دیگری، رژیم حاکم را « طاغوتی» می خواندند و حداقل در بیانیه ها و سخنرانی های خود، این حکم را به مستندات دیگری، پیوند می زدند، مثلاً می فرمودند:

«شاه و دولت او که قیام مسلحانه بر «ضد ملت»حق طلب، و بر«ضد قانون»اساسی، و بالاتر بر«ضد احکام»آزادی بخش اسلام، نموده اند، قهراً خائنند و اطاعت از آنان، «اطاعت از طاغوت» است. به آنان مجال ندهید».[7]

ارائه ملاک های متعدد و تفسیرهای متفاوت از دولت طاغوتی، نه به معنای آن است که در مبنای حضرت امام «ابهام» وجود دارد، و نه به معنای «تعارض دیدگاههای» ایشان است چه اینکه به معنای «تجدیدنظر» در آراء گذشته و عدول از آنها نیست. بلکه با توجه به چند اصل که در کلمات ایشان دیده می شود، می­توان به دریافت دیدگاه جامع و همه جانبه امام خمینی درباره «حکومت طاغوتی» دست یافت:


1- حکومت برای برخورداری از مشروعیت، نیازمند «تأیید الهی» است. این تأیید درباره معصومان با «نص»، و در عصر غیبت با «نصب عام»، و یا «انتخابِ» مورد امضای شارع، انجام می گیرد. حاکمانی که از این تأیید برخوردار نباشند، فاقد مشروعیت اند. ولی نباید تأیید نسبت به شخص حاکم را به معنی نادیده انگاشتن «صلاحیت های لازم» برای وی، و یا به معنی آزادبودن او برای هرگونه رفتار و اقدامی تلقی کرد. نصب حاکم در اینجا، مثل نصب قاضی است، که از یک سو فقط به افراد واجدشرایط از قبیل عدالت، اختصاص دارد، و از سوی دیگر وجودِ آن شرایط و نصب وی، برای آن است که شخص قاضی صرفاً در «قوانین و احکام»، به صدور حکم اقدام کند. از این رو «منصوب­بودن» قاضی، دلیلی برای آنکه او بتواند «خلاف قاعده» عمل کند، نیست، در نتیجه فرمانروائی که در رفتارش از جاده عدالت خارج می شود و حکم شرع و قانون معتبر را نادیده می انگارد، نه تنها فاقد مبدأ مشروعیت می شود و از این نظر «طاغوت» است، بلکه از نظر رفتار ظالمانه و متعدّیانه نیز «طاغوت» است، (طاغوت مضاعف).

به بیان دیگر، هر حکومتی که موازین شرعی را نادیده می گیرد و بقا و دوام خود را در قربانی کردن احکام الهی می بیند، «طاغوتی» است، چه این موازین مربوط به «شرایط فرمانروایان» و «نصب آنان» باشد، و چه این موازین، به اقدامات و رفتارهای آنان مربوط شود. لذا حضرت امام خمینی، بارها و بارها، رژیم شاه را به دلیل «رفتارهای ناروا» مورد اعتراض قرار داده و آن را «طاغوت» می­خواندند. ایشان مملکتی را که در آن به اتکای سرنیزه، ظلم وجود داشته باشد، «طاغوتی» می­نامیدند.[8]، معرفی دیگر امام از محیط طاغوتی و فضای سیاسی در حاکمیت طاغوت آن بود که «رعب و وحشت» بر جامعه حاکم است، حاکمان از مردم می ترسند و برای رهایی از ترس، محیط «رعب و وحشت آور» درست می کنند.[9]، حضرت امام در جایی دیگر نیز حکم طاغوتی را با ویژگی «وحشت مردم»، معرفی کرده اند.[10]، پرواضح است که آن بزرگوار، «نصب» را جایگزین «وحشت» نمی دانستند به این معنی که اگر «نصب» وجود داشته باشد، تحقق ملاک های طاغوتی بودن، ضرری به حکومت نمی رساند و با همین یک ملاک، از همه ملاک های دیگر باید چشم پوشی کرد!!


2- همانگونه که درباره مشروعیت یک نظام سیاسی، بر مبنای شکل گیری «ساختار» آن می توان نظر داد، همچنین می توان بر مبنای «محتوای نظام» از نظر رعایت هنجارهای دینی و قانونی، داوری کرد، و البته همیشه این دو نوع داوری، به «یک نتیجه» نمی انجامد، چراکه ممکن است یک نظام، از یک جهت از نصاب مشروعیت برخوردار بوده، ولی از جهت دیگر، واجد نمره قبولی نباشد، اینکه در چنین صورتی، شهروندان، چه وظیفه ای در برابر نظام حاکم دارند، مسأله دیگری است که اینک مورد نظر نیست. و به هرحال برای حذف قدرت طاغوتی تغییرات ساختاری، هرچند لازم است، ولی به تنهائی کافی نبوده، و بدون تحولات محتوائی، «حکومت طاغوت» به معنی واقعی کلمه، از بین نرفته است. حضرت امام می فرمود:

 «اگر بنا باشد در دولت که می رویم تحول نشده باشد... همان رژیم است و همان مسائل طاغوتی، منتها «اسم» را ما عوض کردیم، ما می خواهیم انشاءالله «مسمی» عوض بشود، تغییر داده بشود: رژیم طاغوتی به همه محتوا، به رژیم انسانی اسلامی به همه محتوا».[11]

این جملات که پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در دوره حاکمیت جمهوری اسلامی، از سوی امام ایراد می شد، گویای آن است که حضرت امام «نفی طاغوت» را در «نفی رژیم شاه» و در «استقرار نهادهای» جمهوری اسلامی، محدود نمی دید، و نفی طاغوت را بدون تغییر رویه عملی و دگرگونی محتوائی، نمخواست. شگفت آور است که ایشان، بعد از «تحقق نصب» مسئولان عالی رتبه که بالاترین مقامات اجرائی و قضائی و لشگری را دربر می گرفت باز هم از «تغییر اسم» یاد می کردند. این جملات از حضرت امام، در این باره جداً شگفت آور است و نشان می دهد که «حکومت طاغوت» چه عرض عریضی دارد:

«اگر بنا شد که جمهوری اسلامی، دادگاه هایش اسلامی نباشد، وزارتخانه هایش اسلامی نباشد، این حکومت «طاغوتی» است، و به «اسم اسلام»، همان طاغوت است، منتها اسمش را عوض کردیم، ما نمی خواهیم اسم عوض شود، ما می خواهیم محتوا درست بشود.»[12]

حضرت امام نگران آن بودند که نظامی که ساختارش جنبه دینی و اسلامی پیدا کرده، از نظر محتوا، از اسلام فاصله داشته باشد، و آغاز این فاصله را نه در «تغییر کلی» و دگرگونی های اساسی و بنیادین، بلکه در تعدّی نسبت به «یک وجب زمین» مردم، و در «ظلم به یک نفر» می دیدند که در نهایت به «استقرار یک نظام طاغوتی، با نام اسلامی» می­انجامد!

«اگر یک وَجَب زمین مصادره بشود بدون میزان های شرعی، و اگر یک نفر آدم به او ظلم بشود، بر خلاف معاهده ای است که با اسلام کرده ایم. نباید اسم اسلام رویش بگذاریم و در واقع طاغوت باشد، یک وقتی ما توجه به این نکنیم که ما از طاغوت سردرآوردیم با اسم اسلام، خوب آنها طاغوت بودند، و اسم اسلام هم تو کار نبود، ما می گوئیم اسلام، لکن یک وقت سر از طاغوت درآوردیم».[13]

 

3- طاغوت در مفهوم اسلامی آن، صرفاً دارای «مفهوم سیاسی» نیست، بلکه این واژه، دارای «محتوای اخلاقی» نیز هست، طاغوت که از همان ماده طغیان است، ریشه در «خودخواهی» و خودپرستی انسان طاغی دارد، و هر کسی که منیّت و انانیّت درونی خویش را آشکار می کند، «طاغوت» است. بر این اساس، طاغوت سیاسی، چهره آشکار طاغوت اخلاقی است، و در حقیقت طاغوت اخلاقی، وقتی در عرصه سیاست، حضور پیدا می کند مرزهای قانون را در هم می شکند، تا هرچه بیشتر حسّ جاه طلبی و قدرت طلبی خویش را اشباع کند. بر این اساس «طاغوت بودن» یک فرمان روا را به فاقدبودن جنبه های اعتباری و انتسابی یا انتصابی نباید پیوند زد، بلکه در حقیقت دیو درونی، در قالب غول بیرونی، خود را نشان داده است.

حضرت امام که طی دهها سال در میدان جهاد با نفس به مبارزه مشغول بود، به خوبی زوایای مخفی این موضوع را توضیح می دهد تا شاید برای ما قابل درک باشد که «طاغوت»، عنوان برای یک «شخص» نیست، بلکه وصف برای یک «شخصیت» است، و هر کس که «خودمحور» باشد، طاغوت است، و البته طاغوت هم دارای مراتب است و همه طاغوتها در یک سطح، و در یک رتبه نیستند:

«طاغوت، برای خاطر اینکه پسر کی بود و نوه کی بود که نبود، «برای اعمالش» بود. اگر اعمال ما هم یک اعمال طاغوتی باشد، «برای خود» باشد نه برای ملت، این همان طاغوت است، منتها به یک صورت دیگری درآمده، اما طاغوت است. طاغوت هم مراتب دارد. یک طاغوت مثل رضاخان و محمدرضاخانمان، و یک طاغوت هم مثل کارتر، یک طاغوت هم مثل ماهاست».[14]

اگر بپذیریم که طاغوت سیاسی، نمودی از طاغوت اخلاقی است، و اگر بپذیریم که طاغوت اخلاقی هم بر اساس درجات انحطاط اخلاقی و ریشه های انانیّت دارای مراتب است، آنگاه به این نتیجه روشن و قطعی می رسیم که فرض وجود طاغوت در نظام اسلامی نیز هیچ استبعادی ندارد و لذا نباید پنداشت که وقتی ساختار نظام «اسلامی» باشد، قهرًا هر شخص خودخواه طاغوت صفت را در درون خود غسل تعمید داده و از درون پاک و طاهر می کند!!
حضرت امام، با تکرار موضوع طاغوت در سخنرانی های خود، به مردم هشدار می داد که در جمهوری اسلامی هم ممکن است طاغوت وجود داشته باشد، و ملاک طاغوت آن است که بجای «خدمت»، «خود» را مطرح می کند که «من چطورم، شما چطورید، مردم با من هستند، مردم با شما هستند» و نتیجه می گرفتند:

«اگر بروید سراغ جنگ اعصاب، همان است که آن وقت آن طاغوت می کرد و حالا شما می کنید، شما هم طاغوتید، یکی شیطان است، یکی شیطان کوچکتر».[15]

طرح مسأله «مراتب داشتن طاغوت» و بیرون آوردن انحصار عنوان طاغوت از قدرت های جائر و فاسدی که در رأس حکومت های ظالم قرار دارند، از مطالب کلیدی در بحث های حضرت امام خمینی است که با توجه به آن، به بسیاری از سؤالات در زمینه مشروعیت و قدرت را، از نگاه فقه و اندیشه سیاسی اسلام، می توان، پاسخ داد. هرچند این موضوع مهم، متأسفانه تاکنون مغفول مانده است و آثار و نتایج آن، به مباحث صرفاً اخلاقی، محدود و منحصر شده است. گویاترین کلام از حضرت امام که از یک سو، مراتب طاغوت را تبیین می کند، و از سوی دیگر ریشه های طاغوتی گری را نشان می دهد، و سپس سهم اخلاق طاغوتی را در منش سیاسی طاغوتی توضیح می دهد، این  سخنرانی ایشان است:

«طاغوت فرقی نمی کند که محمدرضا باشد، یا من و شما. حیطه شعاع عملیات مختلف است، یک کسی طاغوت است در خانواده خودش، یک کسی طاغوت است در محله اش، یک کسی در شهر، یک کسی هم در یک استان، یک کسی هم در سطح کشور. اگر دستش برسد، در محله طاغوت است، اگر دستش برسد، در سطح کشور طاغوت است، برای اینکه خودش وقتی طاغوت هست دیگر شعاع عمل، کم و زیادش پیش او فرقی ندارد. دستش نمی رسد، دستش برسد، همان کارهایی که محمدرضا می کرد، این آدم هم همان کارها را می کند. ظالم اگر ده نفر تحت سیطره اش باشند، ظلمش به اندازه ده نفر است، اگر سی و پنج میلیون جمعیت هم باشند ظلمش به اندازه سی و پنج میلیون نفر است، آدم همان آدم است، یک موجود طاغوتی شیطانی است».[16]


4- از ویژگی های حضرت امام آن بود که هرچند «فلسفی» می اندیشید و «اجتهادی» فکر می کرد، ولی در تبیین مسائل با «زبان عرفی» و عامیانه سخن می گفت، از این رو عموم مردم می توانستند مطالب او را که به شکل روشن و روان بیان می شد، درک کنند. او پس از سقوط رژیم شاه، بجابی آنکه موضوع طاغوت را «تمام شده» تلقی نموده و یا به عنوان مسأله ای که به «گذشته» تعلق دارد از آن یاد کند، پیوسته «خطر طاغوت» را با ذکر نمونه های عینی و ملموس، متذکر می شد. مثلاً وقتی با دست اندرکاران برگزاری انتخابات، صحبت می کرد، سراغ انتخابات در «نظام طاغوت» می رفت و با مشخص کردن شاخص انتخابات طاغوت که در «تحمیلی بودن» خلاصه می شد، به آن ها توصیه می کرد که انتخابات طاغوتی نباید برگزار شود، شما حق ندارید «یک کلمه» بگوئید که نشان تحمیل داشته باشد، تا چه رسد به «رفتاری» که با آزادی انتخابات منافات داشته باشد:

«باید توجه کنید که این رژیم اسلامی است، رژیم طاغوتی نیست، یک کلمه نباید بگوئید که تحمیل اسمش باشد، فضلاً اینکه یک عمل بکنید، مردم را باید آزاد بگذارید، مثل سابق نباشد که می بردند و هر چه می خواستند می ریختند توی (صندوق ها) و می­آوردند...» .[17]

امام با این تعبیرات متذکر می شد، که ممکن است رژیم از نظر ساختاری و شکلی، «اسلامی» باشد، ولی از نظر رویه و عمل، مانند طاغوت عمل کند، ایشان این موضوع را با یک مثال روشن، توضیح می دادند و در ضمن مثال، ملاک طاغوتی بودن – مثل تحمیل در انتخابات و ریختن رأی در صندوق ها توسط متولیان- را مطرح می کردند.
مثال دیگری که به عنوان سمبل رویه طاغوتی بر آن انگشت می گذاشتند، شیوه «برخورد با متهمان» و «مجرمان» بود، امام خمینی به جای اینکه اسلامی بودن رژیم را به نام آن مستند نمایند، این معیار را مطرح می کردند که اگر برخورد حتی با افراد مجرم (نه متهم) از سوی افراد خودسر و بدون حکم دادگاه انجام گیرد، مملکت طاغوتی است، چون طاغوتی بودن یعنی به اتکای زور، تعدّی و تجاوزکردن:

«انقلاب اسلامی معنایش این است که متحول شده یک مملک طاغوتی که هر کس می خواست ظلم بکند، به اتکای سرنیزه ظلم می­کرد، مبدل شده به مملکت اسلامی که روی موازین اسلامی عمل می شود. موازین اسلامی این است که اگر یک کسی جرمی کرده، (دیگری) خودش نمی تواند برود آن جرم را (برخورد کرده و) عوض کند، باید برود به محکمه اثبات بکند».[18]

این جملات به صراحت نشان می دهد که حضرت امام، اسلامی یا طاغوتی بودن را بر اساس اجرا یا عدم اجرای موازین اسلامی، قابل ارزیابی می دانند، یعنی اسلامی بودن در «عمل» خود را نشان می دهد، عملی که در جهت مخالف عملِ طاغوتی باشد. به نظر ایشان اقدامی که در برابر متهمان یا مجرمان، بدون اثبات در محکمه و دادگاه صورت می­گیرد، عملِ طاغوتی است.


نمونه دیگری که حضرت امام، ذکر می کردند و بر مبنای آن «طاغوت» را معرفی می کردند، اقدامات خودسرانه نیروهای انتظامی بود، تعریف امام از رژیم طاغوتی این بوده که در چنین رژیمی، جان و مال مردم، از «امنیت» برخوردار نبود. روشن است که امام نمی خواستند بگویند در رژیم شاه، همه مردم، جان و مالشان مورد تعرض مأموران قرار می گرفت، بلکه مقصود ایشان آن بود که در رژیم طاغوتی، مأموران رژیم، بدون رعایت قوانین و ضوابط به سراغ افراد متهم می رفتند و متعرض آنها می­شدند، و اگر در نظام اسلامی هم این کار اتفاق بیفتد، باز هم طاغوت، ظهور و بروز دارد، مثل همان طاغوت، و یا بدتر از آن، چرا؟ چون به نام اسلام است!:

«مگر طاغوت چی بود؟ طاغوت همین بود که جان و مال مردم در امان نبود در زمان او، اگر بنا باشد که جان و مال مردم در این زمان هم از قوای انتظامیه در امان نباشد، این همان طاغوت است، منتها با صورت دیگر آمده بیرون، و طاغوتی که به «صورت مسلم» بیرون بیاید، خطرش، از آن طاغوت بدتر است، این منافق است».[19]


5- یکی از نکات بدیع و ابتکاری حضرت امام در این موضوع، ارائه مفهوم «شبه طاغوت» است. این تعبیر خاص، پیش ازآن، سابقه نداشته است و گویای آن است که در نظر امام خمینی، به جای آنکه قدرتمندان و حاکمان در یک «تقسیم ثنائی»، به دو گروه تقسیم شوند: الهی و طاغوتی، باید آنان را در یک تقسیم ثلاثی، به سه گروه تقسیم کرد: الهی، طاغوت و شبه طاغوتی، مثل تقسیم قتل به: عمد و خطا و شبه عمد.
با توجه به اصول و مبانی گذشته، جایگاه این تقسیم و ضرورت توجه به قِسم سوم، کاملاً روشن است. زیرا «شبه طاغوت»، قدرتی است که دو معیار متفاوت و متضاد را در خود جمع کرده است، مثلاً او از یک سو در جایگاهی قرار دارد که از معیار مشروعیت ساختاری برخوردار است، و از سوی دیگر «رفتارهایی» خودسرانه و خودپسندانه دارد که از مرزهای قانون عبور می کند، او هرچند یک «طاغوتِ تمام عیار» نیست، ولی شیوه ها و روش های طاغوت دراعمال او دیده می شود مثلاً با ادبیات طاغوت سخن می گوید، از روش های طاغوت برای فریب مردم استفاده می کند، در اثر قلدری طاغوتی حاضر به تمکین در برابر قانون نیست.


حضرت امام واژه «شبه طاغوت» را یکبار، آن هم در حکم تنفیذ اولین رئیس جمهور (ابوالحسن بنی صدر) به کاربردند. مطرح شدن این موضوع از سوی حضرت امام در آغاز به کار اولین رئیس جمهور، گویای شناخت عمیق حضرت امام نسبت به وی، و نشان دهنده توجه امام به مخاطرات حضور وی در رأس قوه مجریه بود. حضرت امام در پایان این حکم از عموم مردم خواسته بودند که از رئیس جمهور پشتیبانی کنند، ولی سپس این حمایت را مقید و مشروط به اجتناب وی از «اعمال شبه طاغوت» کرده بودند:

«تا ایشان بر محور عدل اسلامی عمل می کنند و جانبدار مستمندان و مستضعفان هستند و از اعمال شبه طاغوت اجتناب می کنند، از همکاری و معاونت دریغ ننمایند».[20]

درباره این جمله امام خمینی، دونکته مهم و قابل تأمل وجود دارد: یکی تفسیر موضوع، که همان «اعمال شبه طاغوت» است. این تفسیر با توجه به حدود هزار مورد واژه طاغوت که در زبان و قلم امام تکرار شده، کار دشواری نیست، و در این مقاله اساسی ترین معیارهای آن ارائه گردید. و دوم «حکمِ» این موضوع است که حضرت امام به اقتضای این قید، همکاری با رئیس دولت را مشروط به «اجتناب از اعمال شبه طاغوت» کرده اند.

 

پرسش های دیگر

آنچه در اینجا آوردیم، یک بررسی فشرده بر اساس دیدگاههای حضرت امام خمینی برای دستیابی به «نظریه ی طاغوت» از نگاه ایشان بود، نویسنده اذعان دارد که تبیین کامل و دقیق این نظریه نیاز به یک تحقیق گسترده در جهت پاسخ به سؤالات دیگری از این قبیل دارد:

1ـ قدرت برخاسته از «خواست مردم»، در چه شرایطی طاغوت است؟

2ـ قدرت «برخاسته از ملاک های دینی» در چه شرایطی طاغوت است؟

3ـ انجام «فعل طاغوتی»، در چه شرایطی به «طاغوت شدن شخص» می انجامد؟

4ـ طاغوت بودن «شخص» در چه شرایطی، به طاغوت شدن «نظام» می انجامد؟

5ـ با شخص طاغوت، در نظام غیر طاغوتی، چگونه باید تعامل کرد؟

و... .

برسی اینگونه مسائل بارویکرد فقهی، نیاز به تحقیق در منابع فقهی و بویژه «بحث ولایت جائر» دارد و البته نظرات حضرت امام خمینی، بیش از فقهای دیگر در این باره راهگشا بوده و فضاهای جدیدی به روی محققان می گشاید.

******* *******

درود خدا بر حضرت امام که در فضای «طاغوت پرستی»، فریاد «طاغوت ستیزی» سر داد، فقیه بزرگی که در حوزه «فقاهت» در «طاغوت پژوهشی» توقف نکرد و در حوزه «سیاست» به «طاغوت گریزی» بسنده ننمود، بلکه در حوزه ی «ولایت»، با موفقیت «طاغوت زدائی» را به انجام رساند.


[1] . صحیفه امام، ج 3، ص 323.
[2] . همان، ج 4، ص 310.
[3] . همان، ج 5، ص 93 و 350 ، و ج 6، ص 2.
[4] . ولایت فقیه، ص 149.
[5] . همان، ص 89.
[6] . صحیفه امام، ج 1،ص 221.
[7] . همان، ج 4، ص 310.
[8] . همان، ج 10، ص 481.
[9] . ر.ک همان، ج 6، ص 443.
[10] . همان، ج 7، ص 236.
[11] . همان، ج 10، ص 176.
[12] . همان، ج 8، ص 417.
[13] . همان، ج 11، ص 522.
[14] . همان، ج 13، ص 200.
[15] . همان، ج 13، ص 202.
[16] . همان، ج 9، ص 13.
[17] . همان، ج 9، ص 121.
[18] . همان، ج 10، ص 481.
[19] . همان، ج 12، ص 408.
[20] . همان، ج 12/140.


نظرات کاربران