در حال بارگذاری ...

شعور شهروندی(4)

شعور انتخاب مُفتی

شعور شهروندی(4)

شعور انتخاب مُفتی

 


    تنوّع نیازهای ما انسان ها، ما را ناچار می کند برای تأمین بسیاری از آن ها از دیگران کمک بگیریم. بخصوص درباره ی مسائلی که اطلاع کافی نداریم، عقل به ما فرمان می دهد که به سراغ افراد دانا و خبره برویم. تقلید در مسائل دینی و در احکام فقهی، ریشه در همین ضرورت دارد و خرد انسان ها کاملاً آن را تأیید می کند و در حقیقت کسی که نه خود از تخصّص و دانش لازم درباره ی این مسائل برخوردار است و نه حاضر است به سراغ متخصّصان و دانشمندان این فن برود، و به شکل خودسرانه و دلخواه اعمال دینی را انجام می دهد، با عقل خود در ستیز و جنگ است.


    پس رفتار تقلیدی، می تواند از توجیه عقلانی برخوردار باشد، ولی از این نکته صحیح نباید به یک نتیجه غلط رسید و گمان برد که هر تقلیدی هم عاقلانه است. تقلید عاقلانه، تقلیدی است که «مفتی»، با «شیوه» و روش درستی انتخاب می شود و مقلّد میتواند از «انتخاب خود» دفاع کند و به این پرسش پاسخ دهد که چرا به «فتوای این شخص»، عمل می کند؟ زیرا تشخیص مجتهد صاحب صلاحیت برای افتاء، بر عهده خود مقلّد است، او اگر شخصاً از معلومات کافی برای تشخیص فقاهت و دیگر شرایط مفتی، برخوردار است، نیازی به کمک گرفتن از دیگران ندارد و مثلاً می تواند در جلسه تدریس مجتهدان مختلف حضور یافته و نسبت به مرتبه علمی هر کدام به نتیجه برسد، و یا آثار علمی و تألیفات آن ها را با هم مقایسه نموده و مزیت برخی را کشف کند.


    ولی مقلّدی که از این توانائی برخوردار نیست، قهراً باید به نظر افراد خبره و کارشناس اعتماد کند، اگر آنان بر اجتهاد یا اعلمیّت یک فرد اتفاق نظر داشته باشند، مشکلی وجود ندارد ولی اگر تشخیص آن ها مختلف باشد و نظرات متفاوتی داشته باشند، تعیین یک فرد، دشوار می شود؛ این گونه مسائل را فقها در رساله های عملیه، بیان کرده اند و در اینجا قصد بازگو کردن آن نیست. آنچه در این باره اهمیّت دارد آن است که در «جامعه مقلّدان» عملاً، انتخاب مفتی، چگونه انجام می گیرد و آیا بسیاری از آنان به ضوابط و شرایطی که در این باره وجود دارد، پای بند هستند؟ اینجاست که «شعور مقلّد» را از «شیوه انتخاب» او می توان تشخیص داد.


    انتخاب هایی از نوع این انتخاب ها، به دور از ضوابط عقلانی و خارج از معیارهای شرعی است و از «فقدان شعور» حکایت می کند:
    ـ انتخاب بر اساس گرایش های ملّی، قومی وقبیله ای و ترجیح یک فرد به دلیل همشهری بودن، یا هم زبانی و یا ... .
    ـ انتخاب بر اساس گرایش های سیاسی و جناحی و نفی یک مجتهد اعلم به دلیل ناخشنودی از مواضع او.
    ـ انتخاب به استناد تأیید برخی اهل علم که شناخت کامل از همه ی مفتیان و علم و تقوای آن ها ندارند و صرفاً به «دلیل ارتباط» با یکی از آن ها، هم او را معرفی می کنند.
    ـ انتخاب به مبنای ملاک هائی که شرعاً در افتاء، اعتباری ندارد مثل سیادت و نفوذ و موقعیت اجتماعی، شیخوخیّت.
    ـ انتخاب به دلیل پسندیدن یکی از فتاوای مفتی و یا راحت بودن برخی از آن ها.
    ـ و ... .
    نمونه های فوق، هرچند نوعی انحراف در گزینش مفتی است ولی عوارض منفی آن اختصاص به افرادی دارد که احیاناً به این تقلید جاهلانه گرفتار می شوند، در حالی که نوع دیگری از انحراف وجود دارد که چون جنبه ی اجتماعی و عمومی پیدا می کند، در سطح وسیعی آثار منفی بجا می گذارد. این انحراف، از نوعِ جوسازی، فضاسازی وشخصیت سازی است.


    جوسازی ها، می تواند شخصیت های کوچک و نحیف را بزرگ و قوی نشان دهد و انسان های کوتاه را افرادی با قامت بلند نشان دهد، و ابجدآموزان را در رتبه شیخ طوسی بنشاند.
    کسانی که بر چهره شان نورپردازی صورت نمی گیرد، سیمای واقعی شان دیده می شود و کسانی که نورافکن های الوان بر صورتشان قرار می گیرد، قیافه واقعی شان، در میان نورهای مصنوعی، مخفی می ماند. اساساً «ویترین» برای «نمایش دادن» است و اگر هر کالائی را بتوان در ویترین انتخاب کرد، ولی ادعای «تفقه در دین» دارای چنان اهمیّتی است که هر مدعی را فقط از همان سرمایه حقیقی اش باید شناخت. در دنیای امروز هم که همه چیز، با تبلیغات چهره عوض می کند، درباره ی برخی از حرفه ها که به سلامت انسان مربوط می شود، مثل پزشکی، تبلیغات ممنوع است، و آیا کالای دین، اهمیّت کمتری دارد؟


    البته نور پردازی برای چهره عالم دین، مانند نورپردازی برای چهره های دیگر اتفاق نمی افتد؛ در اینجا نورپردازی به گونه ای انجام می شود که عامی متوجه شرایط غیر عادی نشود و گمان کند که همه چیز عادی و طبیعی و در عین حال «عالی» است!! از قبیل ارائه نوعی تصویر که انگار او در نماز به «معراج» رفته است، در سجده، «خرق حجب» کرده، و در تشهد، به شهود نائل گردیده است!! از این زاویه فیلمِ نمازی مانند نماز حضرت امام خمینی، چون به ظاهر «حداقلی» است، نمی تواند کاربردی داشته باشد و در «جذب مرید» به کار آید.


    در ویترین آرائی ها، از آنچه که «برای عوام» جاذبه دارد، استفاده می شود مثل نشان دادن هاله، در حالی که این گونه امور نمایشی، حتی اگر هم واقعی باشند، در افتاء و اعتبار آن دخالتی ندارد و چه بسا مؤمن مقدسی که در عبادت و کشف و کرامت به مراحلی رسیده، در حالی که در فقاهت عوام است.


    ولی آیا سرمایه ی واقعی مفتی که عمری را در راه کسب آن صرف نموده، قابل آن است که در ویترین برای عوام به نمایش گذاشته شود؟ البته سرمایه مفتی هم قابل رؤیت است ولی برای خواص مثلاً وقتی در جلسه ی درس آخوند خراسانی هزار نفر حاضر می شوند و در میان آن ها عده ی زیادی مجتهد مسلم مانند سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ محمدحسین کمپانی، آقا ضیاء عراقی و حاج آقا حسین بروجردی حضور دارند، آن ها می توانند قلّه فقاهت را ببینند، ولی چه بسا عده ای از عوام که مقام شامخ زعامت دینی را نه در حوزه ی تدریس با عظمت، بلکه در محاسن بلند تر و عمامه بزرگ تر می پندارند، از درک عمق فقاهت شخصیتی مانند آخوند خراسانی که آراء فقهی و اصولیش، مجتهدان بزرگ را به بهت فرو می برد، عاجزند و در اثر همین عجز، به انکار رو می آورند. اساساً شخصیتی مانند آخوند خراسانی، نیازی به معرف ندارد و لازم نیست عده ای برای جا انداختن شخصیت علمی او دست و پا زنند.


    معرف واقعی او، همان حوزه ی درسی اوست، همان شاگردان برجسته ای است که تربیت کرده است، همان آراء بدیع علمی است که هیچ فقیهی نمی تواند بدان بی اعتنا باشد و ... ولی آیا عوام از این رشد و شعور برخوردارند که این گونه شخصیت ها را از ورای فضا سازی هایی که بر علیه آنان انجام می گیرد ببینند و بشناسند؟


    جالب است که از قرن ها پیش، این مسأله در میان علمای ما مطرح بوده است که آیا اقبال عمومی مردم به یک مفتی را می توان، علامت صلاحیت او دانست و با اعتماد به آن، به فتوای او اخذ نمود؟ وقتی کسی بر مسند مرجعیت تکیه زده، مردم به او مراجعه می کنند، مسائل شرعی خود را از او می پرسند، وجوه شرعیه خود را به او می دهند، و... آیا همین برای اثبات صلاحیت او کافی نیست؟


    محقق حلّی که در رتبه ی نخست فقهای شیعه قرار دارد، به این سؤال پاسخ منفی می دهد و عوام را از اعتماد بر این فضاها بر حذر می دارد، او می گوید نباید عامی به این اکتفا کند که مفتی در مقام ریاست قرار گرفته و یا مردم را به خود فرا می خواند و یا ادعای فقاهت دارد و یا مردم به او اقبال دارند و یا به ساده زیستی و تقوی متصف است، این امور برای احراز صلاحیت مفتی و تقلید از او کافی نیست و چه بسا او در ادعای صلاحیت دچار توهم و اشتباه شده، و یا می خواهد دیگران را به اشتباه بیاندازد. بلکه عامی باید «بداند» و عالم باشد که او از شرایط لازم برخوردار است و راه آن این است که با وی از نزدیک ارتباط داشته باشد، و یا از ارتباط علما و آشنائی و شهادت آن، پی برده که شایسته ی منصب فتوا است:

«و لایکفی العامی بمشاهدة المفتی متصدراً و لا داعیاً الی نفسه و لا مدعیاً و لا باقبال العامه علیه و لا اتصافه بالزهد و التورع، فانه قد یکون غالطاً فی نفسه او مغالطاً بل لابد ان یعلم منه الاتصاف بالشرائط المعتبره من ممارسته وممارسة العلماء و شهادتهم له باستحقاق منصب الفتوی و بلوغه ایاه.» (معارج، ص201)

    در برابر نظریه فوق، نظریه ی علمای سنت است که بالاتفاق می گویند:" ظن" به شایستگی مفتی کافی است و از اینکه می بینیم در میان مردم فتوا می دهد و در جایگاه مرجعیت قرار گرفته و مردم به او مراجعه می کنند، این ظن و گمان پیدا می شود و می توان از وی تقلید کرد. امام فخر رازی می گوید:

«اتفقوا علی ان العامی لایجوز له ان یستفتی الا من غلب علی ظنه من اهل الاجتهاد و الورع، و ذلک بأن یراه منتصباً للفتوی بمشهد من الخلق و یری اجماع المسلمین علی سؤاله.»( المحصول، ج2، ص532)

متأسفانه برخی از علمای شیعه هم عیناً همین عبارت را تکرار کرده اند که هر کس در موقعیت مرجعیت قرار گرفت و مقلد دارد، کافی است که مرجع ما باشد:

«... بأن یرا منتصباً للفتوی بمشهد من الخلق.» (مبادی الوصول، ص248)

    صاحب معالم، پس از نقل نظر محقق حلّی، و ترجیح آن، نظر مخالف آن را مورد نقد قرار می دهد.(معالم، ص245)
    در این میان شهید ثانی هم تحلیلی خواندنی و قابل تأمل دارد. شهید ثانی می گوید در زمان های گذشته، منصب افتاء فقط در اختیار افراد «واقعاً شایسته» قرارداشت ، نه افراد نالایق مدعی این مقام می شدند و نه مردم به سراغ افراد نالایق می رفتند، در آن دوره ها، هر کس که در این جایگاه قرار می گرفت، می فهمیدیم که پس واقعاً از شرایط آن برخوردار است و انسان به اطمینان کامل می رسد. شهید سپس اضافه می کند که ولی، زمان ما چنین نیست و مدعیان فقاهت و اجتهاد که بهره ای از آن ندارند فراوان اند، و در این زمان نه به ادعاها باید ترتیب اثر داد و نه به اقبال مردم!

« ... صار عندهم مجرد التعرض لها مع عدم النکیر دلیلاً علی صحة الدعوی و لایخفی ان الامر فی زماننا قد صار بخلاف ذلک، بل هذه العلامه قد امحی اثرها و لم یبق فی الکتب الا خبرها فان کل من قرأ الشرایع او بعضها او مازاد علیها یسیراً یجلس فی زماننا و یتصدّر و یفتی الناس الی غیر ذلک من وظایف الفقهاء.» (رسائل شهید ثانی، ج1، ص50)

    شهید ثانی که متوفای965 است با این جملات تلویحاً به ما می فهماند که در آن دوره، پروژه مجتهدسازی و کارگاه مفتی پروری وجود داشته است. او از چنین وضعی گلایه دارد و به دلیل همین فضای آمیخته با تزویر و جهل است که «اعتماد» به مدعیان و اطمینان به آن ها به دلیل کثرت مراجعان را جایز نمی شمارد.
    پس از وی، علمای بزرگ دیگری نیز از بروز این آفت در دوره ی خود شکوه کرده اند، از جمله آن ها ملا محمد مهدی نراقی است که به مقلّدان هشدار می دهد که تحت تأثیر قرار نگیرید و تکیه زدن به این منصب را ملازم با لیاقت نشمارید و به دنبال جاهلانی که به دنبال هر صدائی جمع می شوند و در مسیر باد حرکت می کنند، نباشید که اینگونه اقبال ها ارزش و اعتباری ندارد:

«... و اقبال العامه لاحجیّة فیه لانهم یمیلون الی کل ناعق.» (انیس المجتهدین، ج2، ص961)


* * * * * *


    امید است این مقاله، علاقه مندان را به تأمل درباره ی این سوالات ترغیب کند: 


    1) جامعه ی مقلّدان ما از نظر انتخاب آگاهانه در چه وضعی قرار دارد؟
    2) بین معیارهای واقعی مفتی با معیارهای تبلیغی چه تفاوتی وجود دارد؟
    3) در محافل دینی و رسانه ها تا چه حد موازین تقلید صحیح به شکل شفاف و روشن تبیین می شود؟
    4) تلاش برای شخصیت سازی در سطح افتاء چه زمینه ها و چه پیامد هایی دارد؟
    5) نور پردازان برای ایجاد جاذبه های جعلی، از چه شیوه هایی استفاده می کنند؟
    6) امروز چقدر به هشدارهای صریح علمای بزرگ گذشته در نادیده انگاشتن فضاسازی ها، نیاز داریم و آیا در آثار دینی امروز نیز این هشدارها دیده می شود؟
    7) غفلت و تغافل در این زمینه چه آینده ای را برای ما رقم می زند؟


نظرات کاربران