در حال بارگذاری ...

نان بریدن و لب دوختن(2)

«آیا فقط ما آدمیم؟»

نان بریدن و لب دوختن(2)

«آیا فقط ما آدمیم؟»

 

 
همه مسلمانان می دانند که در متن آموزه های اسلامی، نوعی جدول کشی و مرزبندی بین پیروان آیین های مختلف وجود دارد. عده ای از مردم مسلمانند و عده ای دیگر کافر و در کفار نیز اصناف مختلفی وجود دارند، چه اینکه مسلمانان نیز دارای مذاهب مختلفی هستند. از سوی دیگر اجمالاً می دانیم که در بین این ادیان و فِرَق، تفاوت هایی هم از نظر احکام وجود دارد مثل محدودیت هایی که در ازدواج مسلمان و غیر مسلمان وجود دارد.
 ولی آیا با این مرزبندی ها، «رفتارهای انسانی» هم مرزبندی می شود و آیا ما مجاز هستیم با کسانی که در قلمرو «دین» یا «مذهب» و یا «گروه» ما قرار ندارند، برخورد «غیر انسانی» داشته باشیم؟ آیا ما فقط خودمان و همفکرانمان را «آدم» می دانیم و دیگران چون از آدمیّت بهره ای ندارند، پس شایسته رفتار آدم وار هم نیستند؟
دو پاسخ متفاوت در این باره وجود دارد.


پاسخ مثبت

از دیدگاه برخی، چون همه ی احترام ها و احسان ها، به ملاک «ایمان» است از این رو کسی که ایمان ندارد، لیاقت هیچ احترام و احسانی را ندارد. البته با این صراحت و شفافیت، این نظریه کمتر بیان می شود ولی در لابلای آثار علماء، آرائی وجود دارد که به این دیدگاه نزدیک است مثلاً در باب حج و قربانی (هَدی) فقیهی گفته است که گوشت قربانی را به غیر اهل ولایت نباید داد و دلیل آورده اند که آنان ارزش آن را ندارند که مورد «احسان» قرار گیرند، ارزش آن ها «سنگ» است!

«یستفاد من الروایات ان غیر المؤمن لایستحق الاحسان الیه و انه لا قابلیة له لذلک لا لخصوصیة فی الزکاة، فانه ورد فی بعض الروایات المعتبرة انه لیس له الا الحجر او التراب.» (المعتمد فی شرح المناسک، الخوئی، ج5، ص299)

در باب حج هم فقیهی می گوید که نیابت از کافر و حج برای او بجا آوردن، جایز نیست، زیرا این کار «احسان» در حق اوست و بار گناه او را سبک می کند، و خدا راضی به احسان به غیر مؤمن نیست:

«یلزم ان تکون النیابة حسنة، و هی فی المورد مبغوضة للشارع، اذ فراغ ذمة الکافر و تخفیف عذابه احسان الیه لا یرضی به الله.»(کتاب الحج، المحقق الداماد، ج1، ص122)

همانگونه که آشکار است درپشت سر این آراء فقهی، یک «نگاه کلی» وجود دارد که نیکی کردن و خدمت نمودن و احسان به دیگران، نباید شامل غیر مؤمنان شود، آن ها لیاقت هیچ خدمتی ندارند! و حتی اگر مسلمان هم باشند، با سنگ باید از ایشان پذیرایی کرد!

به نظر شما اگر با این نگاه، الگوی حکومت جهانی اسلام، طراحی شود، تصویر جامعه جهانی چگونه خواهد بود؟ و اگر همین تفکر قدرت سیاسی را بدست بگیرد و بتواند با اقتدار افکار خود را عملی سازد، چه الگویی از «همزیستی» به دنیا ارائه خواهد کرد؟!
به خصوص اگر در نظر بگیریم که منبع مالی رسیدگی به فقرا و مستضعفین، «زکاة» است و زکاة را به غیر اهل ولایت نمی توان پرداخت، آنان چه وضع فلاکت باری خواهند داشت[1] 

شواهدی در روایات وجود دارد که نشان می دهد در عصر ائمه هم عده ای از اصحاب، همین طرز تفکّر را داشتند و احسان در حق دیگران را نمی پسندیدند، مثلاً زراره که دارای رتبه ی بالای فقهی است ولی در این گونه مسائل بسیار سخت گیر است، با تعجب از حضرت پرسید، آیا زکاة را به کسانی که ولایت شما را قبول ندارند می توان داد؟ حضرت به او فرمود: آری، به آنها باید داد تا رغبت به این آیین پیدا کنند: «و انما یعطی من لایعرف لیرغب فی الدین فیثبت علیه». (وسائل الشیعه، ج5، ص209) پس حتی اگر با دید ولایت محوری هم، بخواهیم زکاة را توزیع کنیم، باز هم نباید اینگونه مرزبندی را مبنا قرار دهیم و دیگران را محروم کنیم، چرا که با این محروم کردن، فاصله ی آن ها را با ولایت بیشتر می کنیم!

نمونه دیگر، معلی بن خنیس است که وقتی دید امام صادق در یک شب بارانی کوله باری از نان برداشت و در بین عده ای مستمندان توزیع کرد، با تنگ نظری اعتراض کرد که مگر این فقرا حق شما را می شناسند و ولایت شما را قبول دارند که به آن ها رسیدگی می کنید؟ و حضرت فرمود: «اگر چنین بود که همه چیزمان را ـ و حتی نمک غذایمان ـ را بالسویه با آنها تقسیم می کردم!» (وسائل الشیعه، ج9، ص408)

بر اساس این جواب، در باب وجوهی که از باب خمس پرداخت می شود، محروم کردن و حذف کردن و نان بریدن، توجیه راحت تری دارد. مثلاً کافی است که برخی از طلاب حوزه، طرفدار نواب صفوی باشند و موضع رئیس حوزه را قبول نداشته باشند تا دستور دهند که «شهریه» آنها قطع شده و نانشان بریده شود. شهریه ای حدود بیست تومان (200 ریال) که باید همه هزینه ی زندگی از اجاره مسکن تا خوراک و پوشاک همسر و فرزند را با آن تأمین کرد! استدلال هم روشن است: سهم امام را باید به کسی داد که خدمت به اسلام کند!

 و از همین روست خانه ای که در اختیار حضرت علامه قرار داده شد تا از فشار مستأجری و خانه بدوشی نجات پیدا کند و به عنوان فیلسوف و مفسر حوزه افتخارآفرین باشد، به اتهام آنکه با فلان سازمان ارتباط داشته که فلان مقاله اش را چاپ کرده اند، آن خانه را پس می گیرند و او را بیرون می کنند. استدلال هم روشن است: این خانه باید در اختیار کسی باشد که در خدمت به اسلام باشد! ( و بعد هم معلوم می شود اصل آن اتهام هم چقدر واهی بوده است!) آیا علامه به عنوان یک متفکر اسلامی (و فرضاً با سلیقه ای متفاوت) حق استفاده از یک خانه ندارد؟! و آیا طلبه ی انقلابی طرفدار نواب (و لو اعتراضش بی جا باشد) خودش و خانواده اش حق نان خوردن ندارند؟! و آیا ... و آیا ...

بهرحال همانگونه که بزرگانی مانند شهید مطهری فرموده اند، حوزه ـ با هزاران نقطه قوت ـ در درون خود مشکلاتی دارد. از این رو اگر حوزویانی که دچار مشکلند قدرت فراحوزه ای پیدا کنند، قهراً آن مشکلات، در سطح وسیع تر ظهور و بروز پیدا می کند، چون ابزارهای بیشتری برای اعمال تنگ نظری در اختیارشان قرار دارد. 
 

پاسخ منفی:

پاسخ دیگر به این سؤال، پاسخی است از آیات قرآن استفاده می شود، مثلاً قرآن درباره نیکی و احسان به کفاری که در جنگ با مسلمانان نیستند، نظر داده است. در سوره ی ممتحنه می خوانیم که خداوند ما را از نیکی کردن به آن ها، نهی نکرده است:

«لاینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبرّوهم»

پس تا وقتی که جنگ و درگیری اتفاق نیافتاده، معترضان حتی اگر نامسلمان هم باشند، استحقاق نیکی و احسان دارند!

مثال دیگر شیوه برخورد امام باخوارج است، آنها حضرت علی (ع) را «تکفیر» کرده بودند و در اجتماعات علنًا به حضرت اهانت می کردند، ولی پیش از اقدام به جنگ، ابن عباس با آنان ملاقات کرد و به ایشان گفت چرا می خواهید از امیر المؤمنین انتقام بگیرید؟ مگر او چیزی از حقوق شما فروگذار کرده و شما را از حقوقتان محروم کرده است؟ «... و لم یبخسکم شیئا من حقوقکم.» (بهج الصباغه، ج10، ص374)

احتجاج امیرالمؤمنین با خوارج که یکسره به تکفیر کردن روی آورده بودند و تیغ بر روی همه می کشیدند این بود که مگر شما نمی دانید که پیامبر دست دزد را برید، ولی نان او را نبرید؟ و مگر نمی دانید که بر زناکار شلاق نواخت ولی نام او را از دفتر مسلمانان زائل نساخت، رسول خدا هم حکم خدا را اجرا می کرد و هم سهم آنان را از اسلام ادا می نمود:

«... و قطع السارق و جلد الزانی غیر المحصن ثم قسم علیهما من الفئ و نکحا المسلمات فاخذهم رسول الله (ص) بذنوبهم و اقام حق الله فیهم و لم یمنعهم سهمهم من الاسلام و لم یخرج اسماءهم من بین اهله.» (نهج البلاغه، خطبه 127)

و همین نگاه است که باعث می شود امیر المؤمنین در سفارشات خود به مالک اشتر، تذکر دهد که دیگران را اگر «اخوان فی الدین» نمی بینی، «نظیر فی الخلق» بدان، یعنی غیر مسلمانان را آدم حساب کن و به اقتضای انسان بودن، با آن ها رفتار انسانی داشته باش.

و وقتی این نگاه به فقه وارد می شود تفکر فقیه بزرگی مانند شهید ثانی را چنان شکل می دهد که بگوید مسلمانان می توانند برای اقلیت های دینی، وقف کنند، زیرا آنان هم بندگان خدایند و آن ها هم آدم اند و از کرامت انسانی برخوردارند.

«الوقف علیهم من المصالح المأذون فیها اذ نفعهم من حیث الحاجة و انهم عباد الله و من جمله بنی آدم المکرمین.» (المسالک، ج5، ص33)

و این استدلال عیناً در بسیاری از آثاری فقهی بعد دیده می شود. عده ای از فقها نیز تصریح کرده اند که برای کافر حربی هم می توان وصیت کرد و خیر و احسانی به او رساند.(ر.ک: جواهر الکلام، ج28، ص367)

* * * * * * * * * * * *

اینک ما در عصر جمهوری اسلامی، با رفتار خود نشان می دهیم که از چه ظریفتی برخورداریم، بلکه با رفتار خود نشان می دهیم که آئین ما از چه ظرفیتی برخوردار است. آیا نشان می دهیم که اسلام علوی، الگوی برخوردهای انسانی است و یا نشان می دهیم که فقط خودمان را آدم می دانیم؟
 


[1]. نگارنده در مباحث کتاب الزکاة به این نتیجه رسیده است که ائمه (ع) در عصر حاکمیت حاکمان جور که شیعیان تحت فشار و در مضیقه بودند، با قرار دادن «شرط ایمان» در مستحقین، به تاسیس «صندوق اختصاصی» برای حمایت از شیعیان محروم اقدام کردند. از این رو روایات شرط ایمان را به معنی عدم استحقاق مسلمانان دیگر در شرایط تشکیل حکومت اسلامی نباید تلقی کرد.


نظرات کاربران